امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار شاعران خارجی زبان
اگر میخواهی ترکم کنی
لبخند را فراموش نکن
کلاه میتواند از یادت رود
دستکش، دفترچهی تلفنت
هر آن چیزی که باید دنبالش برگردی
و در ناگهان برگشت گریانم میبینی
و ترکم نمیکنی

اگر میخواهی بمانی
لبخندت را فراموش نکن
حق داری زادروزم را از یاد ببری
و مکان اولین بوسهمان
و دلیل اولین دعوایمان
اما اگر میخواهی بمانی
آه نکش
لبخند بزن . . .

بمان !

  • هالینا پوشویاتووسکا
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
من خسته ام از اشکها و لبخندها
و از انسانهایی که می خندند و می گریند
و از اندیشه کردن که چه پیش خواهد آمد
برای مردمی که می کارند و درو می کنند
من خسته ام از روزها و ساعتها
و از جوانه های خشک و گلهای نازا
من خسته ام از آرزوها و رویاها و قدرت ها
و از همه چیز مگر از خواب



نیوتن برن
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
هماندم است که کشیش به عشای ربانی میرود
روی پشت شیطان
آندم که کیف سنگین صبح
ستون فقرات انسان را میفشار د
ساعت شبنم یخزدهاست، نه طالع خورشید
هنوز سنگ گرم است
چرا که میجنبد.
آندم که دریاچه یخ می زند دورِ سواحلش
و انسان، در قلبش
آنساعت که رویاها
چیزی بیش از ککهایی نیستند که پوستِ مارسیز را میگزند
ساعتی که درخت های زخمی از گوزنها
زخمهای خود را با صمغ میبندند
ساعتی که اجنه
خرده ریزههای کلمات زمان را میدزدند.
دقایقی که تنها از سر عشق
کسی زهره می کند از غار استالاگمیت اشکهایی سرازیر شود
که در اختفای راز، خواهش نهانیشان را برآوردهاست
آندم که باید شعری بنویسی
و دیگرگونهاش برخوانی، به تمامی دیگرگونه.

  • ولادیمیر هولان

و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
آسمان بهار و آبجویی گرم
دست تو در دستم
تمام خاطرهها، همان عشق
همیشه از نو عاشق توام
وقتی نیستی، وقتی هستی
دستت در اعماق دستم
دست تهی من
یک تهی نرم
خداحافظی تاریک
جابجایی پرچینها در خطوط تلفن
دیگر آواز نمی خوانم
چیزی در من زنگ نمی زند
آسمان مشت می زند به ویرانگری خشمگین
بر چمنها سربازان ناشناس
تکانهای بی احساس
بازی مانورهای جنگی
یک دشمن در سرزمین پدری
ملتی که ایستاده می میرد
دل آشوبهای بزرگ
حالا تنهایی؟
اینجا توقعی وجود ندارد
چیزی آرزو کن، تا لب گور
من فقط پرندهی کوچکی هستم
مردی که حرف می زند
مردی که زنی را دوست دارد
یک خطای دید
تصویر بی پایان جنگلی که از جایش بلند می شود
چرا ساکتی؟
با چشمهای من میبینی؟
سمت تاریک سرم را؟
چرا دیروز عاشقم بودی
و امروز حرف نمی زنی
ماه به کجا پارو می زند
نمی خواهم اینگونه به پایان برسد
اما آسمان به زبانی غریبه حرف می زند
من از خشم خویش خشمگینم ...

  • مارکو اینتو
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
اگر می بینی که مژگان خود را کمی سیاهتر می کنم
و چشمها را روشن تر
و لبها را سرخ تر
و از این آیینه و آن آیینه می پرسم
آیا خوب شده است ؟
مپندار به خودبینی پرداخته
و کاری بیهوده می کنم
زیرا من در جستجوی چهره ای هستم
که پیش از آفرینش جهان داشته ام


ویلیام باتلر یینز

[highlight=#fafafa]
[/highlight]
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
اينکه با تو باشم و با من باشی

و با هم نباشيم

جدايی همين است.

اينکه يک خانه ما را در بر گيرد

اما يک ستاره مارا در خود جا ندهد

جدايی همين است

اينکه قلبم اتاقی باشد

خاموش کنندهی صداها با ديوارهای مضاعف

و تو آن را به چشم نبينی

جدايی همين است

اينکه در درون جسمت

ترا جستجو کنم

و آوايت را در درون سخنانت

جستجو کنم

وضربان نبضت را در ميان دستت

جستجو کنم

جدايی همين است


غاده السمّان

آنقدر رویِ بام می ایستم

تا به پرچمی بدل شوم

می دانم

فردا خواهد آمد.



موتوکو میشیورا
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
مامور اعدام به چی فکر میکنه

وقتی شبا از سرِ کار

برمیگرده خونه؟

وقتی کنار زن و بچهش میشینه

تا یه فنجون قهوه بخوره

یا یه بشقاب نیمرو...

یعنی ازش میپرسن:

روز خوبی داشتی،

همه چی مرتب بود...

یا واسه فرار از این سوالا

از بیسبال حرف میزنن،

از آب و هوا،

از سیاست،

از مجلههای فکاهی و

فیلمای سینم ایی؟

یعنی دستاشو نگاه میکنن

وقتی قهوه،

یا نیمرو جلوش میدارن؟



اگه بچهی کوچولوش بهش بگه:

بیا اسب بازی کنیم بابا!

بیا! اینم طناب،

اون به شوخی میگه:

امروز به اندازهی کافی طناب دیدم؟

یا صورتش از شادی موج برمیداره و

میگه:

تو دنیای معرکهای زندهگی میکنیم؟

اگه ماه

به پنجرهی اتاقِ دختربچهش

که تو خوابِ نازه بتابه و

موهاشو و گوشاشو عینهو مِیِت سفید کنه

مأمور اعدام

چیکار میکنه؟



باید براش آسون باشه

من فکر میکنم

هرچیزی برای مأمور اعدام آسونه...



کارل سندبرگ
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
ما ، خیل ِ ناامیداییم
خیل ِ بیفکر و غصه ها
خیل ِ گشنه ها
که هیچی نداریم
وصلهی شیکممون کنیم
جایی نداریم
کَپَهمونو بذاریم.

ما
جماعت ِ بی اشکاییم
که گریه کردنم
ازمون نمیاد !



  • لنگستون هیوز
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
زیباترین دریادریایى است که هنوز در آن نراندهایمزیباترین کودکهنوز شیرخواره استزیباترین روزهنوز فرا نرسیده استو زیباترین سخنى که می‏خواهم با تو گفته باشمهنوز بر زبانم نیامده است.ناظم حکمت
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفتپیاده آمده بودم پیاده خواهم رفتطلسم غربتم امشب شکسته خواهد شدو سفره ای که تهی بود بسته خواهد شدو در حوالی شبهای عید همسایهصدای گریه نخواهی شنید همسایههمان غریبه که قلک نداشت خواهد رفتو کودکی که عروسک نداشت خواهد رفتمنم تمام افق را به رنج گردیدهمنم که هر که مرا دیده در گذر دیدهمنم که نانی اگر داشتم از آجر بودو سفره ام که نبود از گرسنگی پر بودبه هر چه آینه تصویری از شکست من استبه سنگ سنگ بناها نشان دست من استاگر به لطف و اگر قهر می شناسندمتمام مردم این شهر می شناسندممن ایستادم اگر پشت آسمان خم شدنماز خواندم اگر دهر ابن ملجم شدطلسم غربتم امشب شکسته خواهد شدو سفره ام که تهی بود بسته خواهد شدغروب در نفس گرم جاده خواهم رفتپیاده آمده بودم پیاده خواهم رفتچگونه باز نگردم که سنگرم آنجاستچگونه آه... مزار برادرم آنجاستچگونه باز نگردم که مسجد و محرابو تیغ منتظر بوسه بر سرم آنجاستاقامه بود و اذان بود آنچه اینجا بودقیام بستن و الله و اکبرم آنجاستشکسته بالی ام اینجا شکسته طاقت نیستکرانه ای که در آن خوب می پرم آنجاستمگیر خرده که یک پا و یک عصا دارممگیر خرده که آن پای دیگرم آنجاستشکسته می گذرم امشب از کنار شماو شرمسارم از الطاف بی شمار شمامن از سکوت شب سردتان خبر دارمشهید داده ام از دردتان خبر دارمتو هم به سان من از یک ستاره سر دیدیپدر ندیدی و خاکستر پدر دیدیتویی که کوچه غربت سپرده ای با منو نعش سوخته بر شانه برده ای با منتو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردمتو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردماگر چه مزرع ما دانه های جو هم داشتو چند بته مستوجب درو هم داشتاگر چه تلخ شد آرامش همیشه تاناگر چه کودک من سنگ زد به شیشه تاناگر چه متهم جرم مستند بودماگر چه لایق سنگینی لحد بودمدم سفر مپسندید نا امید مراولو دروغ عزیزان بهل کنید مراتمام آنچه ندارم نهاده خواهم رفتپیاده آمده بودم پیاده خواهم رفتبه این امام قسم چیز دیگری نبرمبه جز غبار حرم چیز دیگری نبرمخدا زیاد کند اجر دین و دنیاتانو مستجاب شود باقی دعاهاتانهمیشه قلک فرزندهایتان پر بادو نان دشمنتان هر که هست آجر باد.
  • محمدکاظم کاظمی (شاعر افغان)
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,766 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,237 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,821 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
35 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۱۰ ق.ظ)، sadaf (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۱۴ ق.ظ)، بانوی جنوب (۱۴-۰۹-۹۴, ۰۷:۵۸ ق.ظ)، v.a.y (۱۷-۰۵-۹۴, ۰۲:۳۹ ب.ظ)، ~ MoOn ~ (۱۷-۰۴-۹۴, ۰۴:۲۶ ب.ظ)، .ShahrzaD. (۲۲-۰۴-۹۴, ۱۱:۱۱ ب.ظ)، ملکه برفی (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۵:۰۸ ب.ظ)، نويد (۲۷-۰۴-۹۴, ۰۹:۵۵ ب.ظ)، n@st@r@n (۱۸-۰۴-۹۴, ۰۳:۰۷ ب.ظ)، خانوم معلم (۱۷-۰۴-۹۴, ۰۴:۱۱ ب.ظ)، Ar.chly (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۴۶ ق.ظ)، Mahdiye (۰۳-۰۵-۹۴, ۱۰:۲۴ ب.ظ)، farnoosh-79 (۱۸-۰۴-۹۴, ۰۳:۰۳ ب.ظ)، ghazaleh (۲۶-۰۶-۹۴, ۰۹:۰۸ ب.ظ)، ♢Toktam♢ (۲۲-۰۴-۹۴, ۱۱:۱۰ ب.ظ)، دختر ایران (۱۰-۰۵-۹۴, ۱۱:۲۴ ق.ظ)، آشوب (۲۰-۰۵-۹۴, ۱۲:۲۹ ب.ظ)، zeinab.r.1999 (۲۵-۰۶-۹۴, ۰۴:۰۸ ب.ظ)، hannaneh (۲۲-۰۴-۹۴, ۱۱:۳۹ ب.ظ)، آیداموسوی (۱۸-۰۶-۹۴, ۰۳:۰۳ ب.ظ)، fatemeh . R (۲۰-۰۴-۹۵, ۰۲:۵۴ ب.ظ)، barooni (۰۶-۰۴-۹۶, ۰۶:۴۱ ب.ظ)، صنم بانو (۲۶-۰۵-۹۶, ۰۴:۰۶ ق.ظ)، شقایق سرخ (۲۸-۰۹-۹۴, ۱۲:۴۹ ق.ظ)، HIDDEN (۰۷-۱۱-۹۵, ۰۷:۲۹ ق.ظ)، d.ali (۰۳-۰۸-۹۶, ۱۱:۳۷ ق.ظ)، Land star (۰۶-۰۵-۹۶, ۰۴:۲۱ ب.ظ)، امید.ج (۰۱-۰۲-۹۶, ۰۱:۵۸ ب.ظ)، taranomi (۰۳-۰۸-۹۶, ۱۱:۱۱ ق.ظ)، "فاطیما79" (۰۶-۰۴-۹۶, ۰۷:۵۳ ب.ظ)، بهار نارنج (۲۳-۰۶-۹۶, ۰۳:۱۸ ب.ظ)، aaliiyi (۰۶-۰۴-۹۶, ۰۶:۵۱ ب.ظ)، Taraneh76 (۰۹-۰۵-۹۶, ۰۳:۰۲ ق.ظ)، Amira (۲۳-۰۲-۹۷, ۱۱:۲۹ ب.ظ)، ♥Aria♥ (۲۷-۱۱-۹۹, ۱۲:۲۴ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان