امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار|شیما مولایی فرد
#1
به نام حق:

مثل گذشته پر شدم از دیدگاه تو

اما چرا زمین شده غرق نگاه تو


گاهی فقط به بودن تو فکر می کنم

بالا نمی رود دلم از پرتگاه تو


حسی عجیب پر شده در تار و پود من

این دفعه هم دوباره به سمت گناه تو


هی پرت می شوم وتو باور نمی کنی

دیگر موافقت شده با رسم و راه تو


امشب که آسمان تو ابری نمی شود

وقتی پلنگ آمده تا سمت ماه تو


با این غزل که آمده بیرون نمی روند

خیل عظیم جمعیت از بارگاه تو
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
از لحظه ی تصادف دیشب خیال من

غرق است در توهم تاریک فال من


شک می کنم به حافظ و باور نمی کنم

با نقشه ات بیان شده طرح سوال من


امشب تمام حس غزل هایت ای عزیز

بارانی است مثل هوای شمال من


«ما ازموده ایم در این شهر بخت خویش»

این دفعه هم همین شده تکرار فال من


حافظ چرا نمی کنی باور که شعر تو

این لحظه ها نمی کند فرقی به حال من


وقتی خطوط دست تو تعبیر می شود

حتا بدون دیدن اشک زلال من


انگار در تبانی شب های بی فروغ

سیلی زدی به باور سبز و محال من
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
ستاره

دوست دارم

صورت روز را بخراشم

بار دیگر ستاره ام را ببینم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
بارانی

تا کمی راه می روم

اشک شعر هایم

بارانی جدیدی

تنم کرده است
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
دیگر به نام شعرها زیبا نخواهم شد

دلواپس احساس و رویا ها نخواهم شد

کوه غرورم خوب می دانم ولیکن باز

در پیشگاه حس تازه تا نخواهم شد

گفتم که باران می شوم با عشق می بارم

گفتم که باران می شوم اما نخواهم شد

من تا ببینم حس شور انگیز شعرم را

دل را به دریا می زنم دریا نخواهم شد

یک روز پیدا می کنم راز وجودش را

آن روز شاعر می شوم حالا نخواهم شد

حتا نمی دانم به حکم آخرین شعرم

در باغ رویا می شوم جا یا نخواهم شد

بر این غزل ها تکیه کردم عمری و افسوس

« طوری زمین خوردم که دیگر پانخواهم شد»
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
از شعر های خسته ی من کار می کشید



حجمی به سختی دل دیوار می کشید

جایی برای بودن ما نیست در بهار

حسی مرا به ورطه ی تکرار می کشید

مردی در آن سوی شب شعرم بدون شمع

در کوچه ها قدم زده سیـ ـگار می کشید

اردیبهشت کهنه تقویم من ببین

اردی جهنمی شده او جار می کشید

تصویر های خاطره با شعر من فقط

طرحی برای میل خریدار می کشید

احساس مرده ایست که در کوچه های شعر

شاعر نشسته بود و به نا چار می کشید
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
خانه ی مادر بزرگم را خیابان کرده اند
ساحل افکار من را غرق توفان کرده اند
رد شده بلوار از روی درخت تاب من تازه فهمیدم که باغم را بیابان کرده اند
من نمی فهمم در آوردند اینگونه چرا ریشه ی گل را و پل ها را فراوان کرده اند
یادم آمد روزگاری بار ها خوردم زمین سمت جدول ها که چشمم را چه گریان کرده اند
گم شده رد تمام کودکی هایم ببین آسمان چشم من را شکل باران کرده اند
پرده ای نصب است روی خانه ی مادر بزرگ یک تشکر از تمام شهر داران کرده اند
روی آن پرده نوشتم در کمال زیرکی با چه حقی باغ هایم را خیابان کرده اند؟!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
می سوزد این دلم بیمار می شوم

دلواپس حضور گم شد ستاره ام

در برهه ی زمان تکرار می شوم

تکرار حادثه تکرار درد و غم

بر دست های سرد آوار می شوم

در سایه سار عشق سر در گمم چرا

هر چند لحظه ای پرگار می شوم

زخمی ترین صدا آواز سبز اوست

او ناله می کند من تار می شوم

آرامشی عجیب می بینمش ولی

بین خودم و او دیوار می شوم

زنبیل خستگی در دست می روم

من را رها کنید بیدار می شوم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#9
پرم مثل خواب از صدايي كه نيست

و گشتم پي رد پايي كه نيست

كي ام من؟كجايم!كجايم!بگو

نشانم بده بي ريايي كه نيست

و من هم نشستم سر راه تا

بيارم خبر از خدايي كه نيست

نزن ناخنك فكر و انديشه را

بخوان شعر را در فضايي كه نيست

شكستم غزل هاي ديرينه را

كنم رويت آن ماورايي كه نيست

شدم كاشف آرزو هاي تلخ

و پژواك آنجا صدايي كه نيست

غزل ثبت شد تا در اعماق ذهن

رسيدم به آن انتهايي كه نيست

و اين شعر و انديشه پايان چه بود؟ سر آخر رسيدم به جايي كه نيست
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#10
بی خبر آمد هوا را به چه با ترتیب کرد

آسمان را او به باریدن چرا ترغیب کرد

چون هوای شهرمان را بی سبب خشکی زده

رد پای ابر را خانه ها تعقیب کرد

بیست و سی می گفت:در افکار باران غرق شد

گندم کوبیده را برد و درخت سیب کرد

بی گمان ابری به جرم خوردن سیب از درخت

رفت بارانی بپوشد دست در یک جیب کرد

تا ببارد پولهایش بر زمین بی علف

عیدی امسال مجلس را هوا تصویب کرد
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,807 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,245 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,862 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 3 مهمان