امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار ضیغم نیکجو وکیل آباد
#31
تقديم به
:
مادرم

مادر آيينه و خورشيد

همسرم

چشمه ي پُرمهر و اُميد

 
سلام اي مهربان نيلوفر من


شراب ديدگانت ،‌ كوثر من


نسيم آشناي زندگاني
شميم مهر چشم عبهر من


به رقص آ در خيال آسمانم


تو اي مست سفيدِ كفتر من


چراغ مهر چشمان تو دارد


به ظلمات اين ، دل اسكندر من


به بادم داده چشم ِآتشينت


نمي بيني چرا شور و شر من !؟


فراق روي مهرت آتشين است


نمي خشكاند اين چشم تر من
!

گمانم نقش زيبا مي نشاند


به چشمت سُرمه ي‌ خاكستر من



به عشق روي تو سازم غزل ها


سياهي در سياهي ،‌ دفتر من


نيازم ناز چشمان تو جويد


به نازي پر کن اي گل ساغر من


مطيع عشوه ي چشم توهستم


تويي سلطان دين و كشور من



فقير عشق روي بي ريايت


دل ِمجنوني ام زور و زر من


نهم گل بوسه بر چشمان مستت


نهان از خاطرات ديگر من


قسم بر سايه ي بالا بلندت


نکو گردد به مهرت ، اختر من
!

تمام آيه ي يكتا پرستي
نگاه مهربان مادر من



زلال شهر چشم همسر من


تمام باور ، من ، ياور من
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#32
باور كنيد


من


زنداني خورشيدم


در اين زندان


سالهاست


وزنه ي سنگين سايه

با من
!

من


در چشمه ي خورشيد


به رويين تني

رسيده ام


هميشه دستم به دست نور


دلم درپيش دوست ،

كجاست اسفنديار گناه ؟
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#33
از آب هاي خفته


سوسو مي زنند
:
ستارگان امّيد

چلچراغ روشن ِنيلوفران
!
*

آسمان شهر

ديرگاهي ست

مرده ست
!

مهتابي نيست


ستاره اي نيست


آبي نيست


خورشيدي نيست
ابري

رعدي

بادي

برفي

تگرگي نيست


اميدي نيست
!
مرگي
...
*

كوچه به كوچه ي شهر را

بال مي زنم


شب در تاريكي ،‌

گم شده ست


چشمها

پاها را نمي شناسند

...

شبِ شهر

مرا

مي بلعد
!

گويي

رنگي مرا

نيست مي كند


امّا مي دانم

هميشه

پشت ظلمت

نوري هست
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#34

تنها


پيامبر چشمان تست


كه مرا


به صِراط المستقيم ِ عشق


هدايت مي كند
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#35
كلامت


رود پرآبي ست


سرچشمه گرفته از خورشيد


دلم
دشت افسرده ي گلها



به دست نازک پلك هايم


آفتاب مهر ترا جاري خواهم كرد ،‌ به اين

سرزمين خشك
!

سنگ هاي کينه از راه

به دور خواهم انداخت


تا


راه رود ِ مهر ِ تو

باز باشد
!
باز
!

از نگاهت
كه آسماني از معرفت است

دريا دريا نور

خواهم نوشيد


و بر ضريح لبهايت


به توسّل نشسته

سجده ها

خواهم كاشت


راهت را

با طراوت رنگين كمان

فرش

خواهم كرد


آن گاه

روح آسمان را
ــ كه جان مَنَت باشد ــ

پيچيده برمخملي از گلهاي رنگْ ‌رنگْ‌ به تو

تقديم

خواهم كرد
!‌

باشد كه

قبولت

باشد
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#36
سرما ، كلافه ام كرده است


مي لرزم


پير مي شوم


ناگهان
!‌

چشم در چشم


حادثه اي رخ مي دهد
!

مي آيي


دست


دراز مي كنم ، سوي تنور سوزان نگاهت


مي بخشي گرمايم


نه تنها تن


بلكه


روحم نيز گرم مي شود
!‌

آري
بخار روح

زيباست


چون وسعت زيبايي چشمانت
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#37
پاييز كه مي آيد


شعله بر جان جنگل مي زند
.

درختان

با وزش ِ باد

شعله ور گشته مي سوزند
!

شريك غم جنگل


دل همرنگ جنگلينم
!!
*

غروب

شعـله ها ، دامن فروچيده


جنگل

در زير برف سياه

به سكوت مي آرامد


دل من


ماه تنور آسمان
و ستاره ها


اخگر آتش تنورم

*

صبح ؛
دل من

كفن خواهد پوشيد


و شب

جامه ي عزا

برسوگِ من در آسمان پر خواهد گشود

*

گنجشكان


ميهمانان روزهاي برفي منند


تنها كسانم

كه بعد از من

به سوگ خواهند نشست
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#38

اَنار


محبّت خورشيد را

، تاب نياورد

ترك برداشت
!

رفت پِي ِ كوچ خورشيد


در گوشه اي از دفتر آسمان


خون گريست
!

كِشتي دلم غرق شد


آن دم كه در امواج پر تلألُوخورشيد چشمانت ،

ترك برداشت
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#39

هميشه ، از انباري خانه ، عطر غربت مي تراويد
.

چه ساده بودم


كه با جوهر قارچ هاي غربت


غريب بودنم را روي برگ هاي طراوت ‌‌‌‌‌‌مي نوشتم
!

نمناك ْخانه ام


پر از شميم غربت خويشتن ؛


بالاتر از آن


ــ با فاصله اي هر چند كوتاه ــ

بوي خوش زندگي مي درخشيد

بوي خوشه هاي گندم زيست

نور گرم شقايق

در دشت سبز بامها
!‌

هميشه ، غربت روزنه اي داشت


و من


از روزنه ي غربت


با قلب بي نهايت خورشيد

پيوند مهرباني بسته بودم
.
*

حيف ! خانه ها بي روزنند


و من


ديگر نمي توانم با طناب نور

به خورشيد بپيوندم
‌!‌
 

آن روز

وقتي قافله ي شب

در چشمان تو اتراق كرد


باد از پاها كوچ كرد


و پاها


ــ از آن پس ــ

به كندي كوچ كردند
.

چه اتراق محضي
!
روزنه را كُشت

بوي زندگي مرد

پَرهاي آوازم را شكست

قفس زنده شد

بامهايم را

عقيم كرد و سيه پوش
!
خواست غربت را

به غريب بفهماند

آب را

به ماهي
!‌
*

مي دانم


مي دانم كه باد


گريه كرده است


بذر سرخ شقايقها را


بر بام خانه ي من
!‌

امّا نمي دانم


به انتظار تولدي ديگر باشم


يا زودتر از وقت موعود


خورشيد شوم

خورشيد
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#40

وقتي دلم مي گرفت ؛

گل سرخ ، پناه دلتنگي ام مي شد


ومن ،
در آن كسوف

نماز آياتم را با او ؛

به سجود مي نشستم
!
*

مادر اگر از من سراغ گرفت ؛

بگو
:

رفته به سير در كوچه هاي گل سرخ
!
* *

در كوچه هاي گل سرخ


پرواز ما ادامه خواهد داشت ،

تا انتهاي مطلق هيچ
!
* * *

بگو
:

او به ملتقاي خدا رسيده است
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,551 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,148 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,618 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان