امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار فرخ تمیمی
آسمان شهر ما ، از صبح می بارید .
خیابان ، زیر نور نقره صدها چراغ ،
آن شب
تن بیمار را با روغن باران ، جلا می داد .
در آن خلوت ، صدای پای ما بود و صفیر باد .
و تنها چتر سرخ او ، دم بدرود
لب ما را به کار بوسه با هم دید .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
شب ، کنار شعله ی سبز بخاری رفته ام در خویش
باغ سبز شعله ها ، شعر دلاویزیست .
در من ، امشب چشمه ی احساس می جوشد ،
گریه خواهدشد ؟
بوسه خواهد شد ؟
یا گلی بر گور یاران صفا اندیش ؟
قطره های سبز باران ، قصه می گوید
زردی غم را
از شیار شیشه های مات ، می شوید .
دست من روی بخاری ، گرمی گمگشته یی را باز می جوید .
در نگاهم جنگل اندیشه های سبز می روید .
در اتاق خواب می خواند زنی پرشور :
«
کوچه ها سبز و اتاقم سبز »
« شعله ی گرم چراغم سبز »
« ............... باغم سبز »
پرده های سبز توری می تپد آرام
از شکاف پرده می روید :
بازوان صبح مرمرفام .
لذتی ، چون لذت آدینه شبهایی که کوکش نیست .
می دود در دیدگان فسفرین ساعت بی تاب .
او ،
تهی از کام .
چانه اش را می گذارد بر سرم ، سنگین
ابر مویش می دود بر شانه ام ، لرزان .
می گشاید عقده ی دیرین
پشت دستم می شکوفد دانه ی باران .
دیده در آیینه می بندیم
جاده ی مومین و باریک نگاه ما
از دم گرم بخاری ، آب می گردد
چکه هایش
فسفر شبتاب می گردد .
در اتاق گرم ، سوزد شبچراغ سبز
بر لب آیینه ماسیده ست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
سکوت آشنایی در اتاق ما ، شناور بود ،
چو ، مه ، در بامداد دره های جنگل گرگان .
سرم ، چون قایق تن بسته اندر ماسه های گرم .
فرو افتاد روی دامن خاکستری رنگش .
لب فنجان بخار قهوه می ماسید
به روی گردن م ابریشم گیسویش می لرزید .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
صبح یکشنبه .
گرمی مرداد .
دودی از کومه .
عطری از جنگل.
بژ ساحل .
کبود تند آب .
خط اندام ها ، رها از خواب .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
نقش اندامش میان آب
رنگ خواب آشنایی در نگاهم ریخت .
ساق پایش همچو ماهی ، نرم
زیر دستم آمد و بگریخت .
آن قدر در گوش او خواندم
تا تهی شد
خاطرم از شعر شورانگیز ،
شوری بازوی او ماند و لبان من
گرمی مرداد ماند و سردی پرهیز .
چون دو روح تشنه ، گرم عشق
با غم هستی در افتادیم .
شام ، از ره می رسید و ما
ماسه های خیس را از تن تکان دادیم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
اما
هرگز صلیب قلب بزرگت را
در سینه ی بلورین ،
تنها نیافتی .
اما
یک دم در آبگینه ی دستت نگاه من
پیداست ،
تصویر یک صلیب
در پشت یک
حصار بلورین .
بنگر ،
مسیح - فرزند نا امید خدا - را
مصلوب یک امید دروغین :
- جاوید زیستن -
اما
یک دم در آبگینه ی دنیا نگاه کن
پیداست ،
اندام زرد آدمیان ، بر صلیب ها
آنان صلیب های امید دروغ را
با میخ آرزوی خود ، بر پای داشتند .
اما
در شانه های خویشتن ، احساس می کنند ،
رود خروشناک تپش های مرگ را .
اما
یک دم در آبگینه ی دستت نگاه کن
پیداست ،
تصویر یک صلیب
در پشت یک حصار بلورین ،
شاید
مصیح - فرزند نا امید خدا - را
مصلوب یک امید دروغین نیافتی .
اما
مسیح - سرگشته ی امید دروغین -
از آسمان به سوی زمین باز گشته است !
اما در باغ جتسه مانی
در پهنه ی زمین
مردم
درنگ تلخ شب انتظار را
در نبض خواب خویش فراموش کرده اند ،
دیگر امید معجزه یی نیست .
اما
صلیب قلب بزرگ
ما
با زخم میخ ها
در پشت یک حصار بلورین ،
در انتظار ...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
يکروز ، آخر ماهي افسانه ي دريا

بر ساحل خاموش ، مي يابم تو را تنها .

بر خود فشار م پيکرت را تنگ تنگ تنگ

بر سينه ي زيتونيت آرام ،

فلس نگاه تشنه

ي مشتاق مي ريزم .

جامي ز سرب بوسه هاي داغ مي ريزم .

خواهي که بگريزي .

خواهي که در امواج بي آرام ، آويزي

اما ز تاب بوسه ها ، بي تاب خواهي شد .

در پنجه ي من آب خواهي شد .




  • اتمــآم دفتـر اشعــآر فـرخ تمیـمی mara
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,636 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,174 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,681 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان