امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار| محمد بیابانی
#11
× که رآ اگر که سوزن اگر سنگ


[b]مگر مغاک زمین دریاست
که را اگر که سوزن اگر سنگ
بر ارغوان شکند اشک
مهی که دوک تو می رشت
پری نبود
که فردای کوچه ی ما را
نگین آتش کرد
قیام دسته گلی
که روی نام تو پژمرد
درون عاطفه طی می کند تو را
و تاب می دهم آتش
و راه کهنه
می خزدم در باد
کدام خانه
که یک نخ از آسمان کافی ست
نگاه کشته اگر
گلوی خشک مرا تر نمی کرد دریا...
[/b]
[highlight=#fafafa]
[/highlight]
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12
× تآ آخرین پرنده ی منقآر


سفرسرای تو در باران
پ ،یک
با آخرین پرنده
برگ می زندم توفان
ز، دو
این بوم بی هواست
بر
اعتماد آن که می درخشد از گناه
پ، یک پس ابرها که چشم من از تاب رفته اند
بال عقاب به تالاب ؟
ز، دو
سارشکسته می تپد
آواره ام به ساق
الف ، سه
همواره از پیاله ی من
آب خورده است
با اولین برهنه که می تابم آشکار
ز ، دو
اغواگرست
کودکان نیمه خورده
با حضور وسوه
حتی اگر عروس
پ ، یک
با یاس یخ زده جاری ست
آن صدا
الف ، سه
مار است
تا دیار چشم من اکنون
پ ،یک
پس با جوانه
ناخن امواج
با من چرا غروب می رود هر بار
ماهور دیگری ست ؟
الف ، سه
تردید : آشیانه ی تاریکی
پ، یک
اوزان آتش ام گرفته همان بانوست
لب پر که می زند نهفته در ردایی از پر مرغان
دستانی از نیام زمین می زند برون
می بینی
آسمان چگونه مرا دوره می کند
تصویر مه گرفته با جنازه ی او
شاید شب است
کوچه
می کند آن سو باد
یا در میان دامناله های تیره در عذابم و
می بارد
برفی : که خواب خدایان را بیدار می کند
بی انتهاست
قویی که نام تو را بال می زند
قویی که سایه ی سنگینش
داغی ست بر جبین جاری اروند
پ، یک
پنهانم از کویر
بی راهه
ای که می جود اندیشه ی مرا
صدایی ست در به در
نه درد بی گلوی سیاووش
نه پاره خند پهلوی سهراب
تابوت هیچ یک از یک سنگین تر نیست

و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
× نآم گل این دوباره ی سرمشق


[عکس: dot.png]


عیانم نمی وزد این جا بحر

سر مشق تازه ای ست

می خواهی از هزاره ی تاریک بگذرم

ویرانه ی لبی که پیرتر از دنیا

یک شب دهان گشود

رویا اگر به سر آید

می بارد آبراه

سرمشق تازه ای ست

دستی اگر

ولی

سالی که دستچین اقاقی ست

تنها پری بر آتش و سیمرغ

آیینه ی تو را

و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14
× وداع با محرم و صفر



اندازه دو ماه عزا غم گرفته ام
چشمم گواه این دل ماتم گرفته ام

پیراهن سیاه تنم را شب فراق
بر سینه ام نهاده و محکم گرفته ام

صاحب عزا بیا که سراغ تو را دوماه
با قطره های جاری اشکم گرفته ام

یک روز مثل چشم تو خون گریه می کند
این دیده های ابری شبنم گرفته ام

هر روز پا به پای تو در بین روضه ها
با نوحه خوان هیئتمان دم گرفته ام

تا فاطمیه دست دلم را رها مکن
من با غم تو انس دمادم گرفته ام

امشب بیا و کرب و بلای مرا بده
دست دخیل بر نخ پرچم گرفته ام

این عطر کربلاست که از مشهدالرضاست
امشب دوباره شور محرم گرفته ام
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15
× اشعآر مآه محرم × امآم زمآن




دلتنگی غروب همه جمعه های من

کی میرسد به صحن حضورت صدای من


دیگر دلم برای شما پر نمیزند

برگرد و بال تازه بیاور برای من


غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم

حتی نیامده ست به کارَت دعای من


اشکت اگر به نامه اعمال من نبود

بخشش نبود شامل یا ربنای من


یک روز محض خاطر این چند قطره اشک

وا میشود به خیمه سبز تو پای من


با تو هوای ماه عزا چیز دیگریست

ای بانی مُحرم و صاحب عزای من


امشب میان سینه زدن ها و اشک ها

مُهری بزن به نامه کرب و بلای من

و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16
× حمآسه ی درخت گلبآنو



هفتاد و یک قبیله مرا

سر بریده اند

هر یک جدا جدا به کام ِطبق های آذرین

وز نبض ِخیس ِمرگ

چون نیش ِآذرخش

کشد شعله تیغ ِزرد

دندانِ بس گراز گرسنه دارند

این تشنگانِ جور و

آز ِمنتظر ِکفتار

و آن را که صبر ِسیب هدیه می کند و

بذر ِزعفران

کافور می پراکند به گلوگاه زندگی

خامی است دیده بر دریچه فرو بستن

تا هجرتِ نفس

کوبیده اند بال به پرواز و

گریه بر اورنگ

پا بر دوالِ کوه

کبوترها...


باد از عزای صبر می وزد و

از حرف

کندوی کینه هاست قله

که پنداری

بگشوده اند بر آن ماهرانه

دود

خرگوش ِخفته ای است

سر هشته بر کلاله ی گندم

شهر

از لانه ی تو گریزان است

ای پای مانده در تله ی یأس

عنقای پر خروش ِرهایی...

و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#17
× حمآسه ی درخت گلبآنو × سیمرغ


گریان شده است
دجله و
خفته است ببر پیر
در سایه ی پری ز لادن و
پرچینی از خروس
زخمی عمیق هویداست
بر گونه ی شفق
سرب از گلوی ابر می چکد و
پرسه می زند با باد
در وادی سکوت
یکدست دام کرکس است
هوا
تا دور
با دانه های وسوسه انگیز اختران
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#18
× به سآلگرد تمآشآی آب در پآییز × بآنگ زدند و قبله تهی شد



بانگ زدند و قبله تهی شد
از آفتاب
پای ِتبار ماست که بر دریا
لبخند می زند
بال شناوران هر چند
بی وقفه می شکند با موج
ماهِ بنفشه نوش
با هل هل ِدو بال به ماهور
می خزد
خاموشی ِمروت از احوال مریم است
در چرخْ باد حادثه و شبنم
.



1373
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#19
× به سآلگرد تمآشآی آب در پآییز × بآچشمآن بسته



با چشمان بسته
پیچ می خورد
آن سو... راه
آن سوی سیم ِخاردار
چه رازی ست منتشر
بوی نمور ِاُشتران دو کوهان
در پایکوبی ِاشباح
پا بر مدار ِدایره ی ذهن
اسم ِحقیقی ِانسان
گم می شود
در دوده ی سکوت
شب خار پشتِ پیر
می رسد از راه
نَه آن پرنده، کبوتر نیست
با بال آذرین
تا چند غمگنانه ورق می خورد زمین؟
((
کویر می پاشد
به جای آب
شن شیون
به دیدگان سوار
))
هلالِ ناخن ِافغان
درون آتش زرد
گل عمیق عزایم
به جای جرم ِچراغ
نژادِ خاکستر
گرداب آخرین تکاپوست، آهو
فریاد می کشد نگاری ِخشخاش
((
ماهی مریم است
سر در باد
با صلیب شکسته امواج
))
ریشه در صخره دارد این بادام
ریشه در بحر
کاسه
با انسان
((
درون سنگ پر از قصّه های تو در توست
))
و ماه آن سو تر...

با کوسه سپید در افتاده
آسمان
وهم مسلّح مردم خوار
((
لکّه ای نارنگ
شاید آب مروارید
در نگاه بلبلان جاری است...
))


1373
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#20
× پری که تر نکرده لبی از پروآز



به خنده های در آتش گرفته ام بنگر
به دست بی سببم
از زمین اگر خالی ست
دو چشم سربریده به دنبال
و من در آينه او را بر آب مي پاشم
خروش یک قفس احساس
پری که تر نکرده لب از پرواز
و گریه چندی گاه ست
و من در آينه او را بر آب مي پاشم
گیاهِ خونِ سیاوش روانه ی رُستن
صدف نشانه ی دیگر
و چند قطره ی باد
و من در آينه او را بر آب مي پاشم
سفر: هنوز تو را می برد
و مرده: از سر گل های تازه می گذرد
و عشق: خانه اگر دور می شود
با اوست
و من در آينه او را بر آب مي پاشم
بگو: دوباره در این گاهواره
حرفی هست
و کوکبی تنهاست
و موریانه در اندوه کوچه ها جاری ست
و من در آينه او را بر آب مي پاشم.
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,633 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,172 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,678 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
Ar.chly (۲۶-۰۴-۹۴, ۱۰:۰۱ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان