امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار| محمد صالح علا
#31
30.


به من از روزای کوتاه شبای سرد زمستون
زوزه سگهای ویلون
شب خلون خیابون
زیر سقفای شکسته
رگ تند باد و بارون
گنجهای پر ز هیچی
حسرت یه لقمه نون
بگو بگو با منی
ولی از دوریت نگو
منو نترسون
منو نترسون
به من از سرفه برگها
سینه زخمی پاییز
ترس گنجیشکای عاشق
از مترسکای جالیز
سر موندن و نرفتن
بوته با گلاش گلاویز
پر پرهای شکسته ست
قفسهای زرد پاییز
بگو بگو با منی
بگو بگو با منی
به من از دستهای تب دار
لبای تناس بسته
با پای زخمی و خسته
روی ریگ داغ دویدن
دیدن مردی که زیر ساییه خودش نشسته
با همه آوراگیاش دل به موندن تو بسته
بگو بگو با منی
بگو بگو بامنی
بگو
کسی که می پندارد
تمام میوه ها زمانی می رسند
که توت فرنگی از انگور هیچ نمی داند
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#32
۳۱.
سینه ام دکان عطاری است
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست ؟
شمبلیله ، شمبلیله ، رازیانه ، شاهی و گیشنیز ، اهل آویشن ، نبیذ سرخ شورانگیز
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست ؟
تو ، تو اگر جسمت بهاران است ؟
تو اگر جسمت بهاران است ؟
اما جان تو پاییز
عازم مسجد سلیمانی ولیکن می رسی تبریز
عاشقی تو
عاشقی تو
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست
من باری عاشق بی کس
من برای عاشق بی کس
برای عاشق بی چیز
راه رفتن ، گریه کردن زیر باران می کنم تجویز
نازبوها
بوی نعناع
بوی یاس
پیرهن چاکی
درآمیدن لباس
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست
من برای دشمن عاشق
من برای دشمن عاشق
سنگ سرمه ، سیب حوا ، صبر زرد و نیش زنبور می کنم تجویز
سینه ام دکان عطاری است
سینه ام دکان عطاری است
دردت چیست ؟
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#33
۳۲:
يه آسمون نقاشي يه لقمه نون خشخاشي

بسه براي من، اگر تو هم كنار من باشي
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#34
۳۳:
عاشقان وقت وضو شد ميل دريا مي كنيم

آسمان را در كف سجاده پيدا مي كنيم

امت عشقيم و در محراب مولامان علي است

سمت ساقي مجلسي مستانه بر پا مي كنيم

ما همه تكبير گويان ما همه گلدسته ايم

ما سراسيمه به عشاق دگر پيوسته ايم

تا اذاني مي وزد از سينه اي گلدسته اي

ما همه در مسجد چشم تو قامت بسته ايم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#35
۳۴:
گم شده تو باغ ِ هلو
بچه ی تنهای ِ لولو
نشسته گریه می کنه
اوهو ، اوهو ، اوهو ، اوهو
می گه لولوی ِ خورخوره
دیگه منو نمی خوره
دیگه منو دوست نداره
سرِ منو نمی بره
دیگه منو نمی خوره
گم شده تو باغ ِ هلو
بچه ی تنهای ِ لولو
نشسته گریه می کنه
اوهو ، اوهو ، اوهو ، اوهو
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#36
۳۵:

با دست های بازیگوش و ...
خمیر نان سنگک ...
پرنده ی کوچکی درست می کردم ...
یک قناری ...
که برایم بخواند ...
یک بال قناری ام را درست کرده بودم ...
هر پا و چنگال های کوچکش را چسبانده بودم ...
لختک لختک تازه می خواستم ...
بال دیگرش را بسازم که ...
ناگهان آوازی شنیدم ...
مشتم وا شد ...
پرنده ام روی دو پای نازکش خیزی برداشت ...
بالی گرفت و پرک پرک پر زد و رفت ...
حالا من مانده ام و یک بال و اوقات تلخ ...
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,624 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,170 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,673 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
Ar.chly (۲۶-۰۴-۹۴, ۰۲:۳۳ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان