ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
زندگينامه م.آزاد
م.آزاد در سال 1312 در تهران چشم به جهان گشود دوره آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در همین شهر به پایان رساند سپس وارد دانشگاه شد و در سال 1336 از دانشکده ادبیات و زبان فارسی دانشگاه تهران موفق به دریافت درجه لیسانس گردید بعد دوره دانشسرای عالی تهران را نیز به پایان رساند و به مدت 10 سال به کار آموزگاری روی آورد .
چندی در دبیرستانهای این شهر به تدریس ادبیات فارسی پرداخت در سال 1346 به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان انتقال یافت.
م.آزاد زبان انگلیسی می داند و علاوه بر ترجمه اشعار پراکنده شاعران سرزمینهای دیگر در زمینه زندگی نامه و نقد و نظر آثاری به چاپ رسانده و نیز چند قصه به شعر و نثر برای کودکان نوشته است.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
بهار از باغ ما رفتست ما افسانه می گوییم
پرستوها ندانستند و بر قندیل یخ مردند
بهار از باغ ما رفتست می خواندند پیچک ها
شما بیهوده می گویید و ما
بیهوده می روییم
بهار اینجاست ما فریاد می کردیم
بر شاخ صنوبرها
هنوز از برگهای برگ
دریایی است
می خواندند پیچک ها : چه می گویید؟
چه دریایی
شما دیگر نمی خوانید
ما دیگر نمی روییم
بهار بودی ای باد ترا با جان ما پیوند
بهار از باغ ما رفتست
ما افسانه می گوییم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
قلب تو پناه
مهر پاک منست
وین سینه پناه مهربانی تو
ای شاخه ی سبز مهر خسته مباد
گلهای سپید شدمانی تو
از بوی بنفشگان گیسوی تو
پرواز
پرستوان سرکش یاد
پروای شکیب آهوان گریز
سرشاری تاک و میگساری باد
تو آینه ی سپید بخت منی
مهر تو گواه بختیاری من
ای بی تو یگانه غمگساری من
با یاد منی و یادگار منی
افسانه مهری ای به یاد تو یاد
ای سینه پناه جاودان تو باد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
بر این سبز خاموش افسانه وش
بر این نیل پیچان فریادگر
سرشک ار فشانم روا باد و باد
به یاد من افسانه ی سخت سر
گل افشانده گویی به دامان رود
جهان آفرین با نخستین بهار
و با ز آسمان آوریده فراز
بهشتی به آغوش دریا کنار
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
با غباری که از گذار تو ریخت
روی گلبوته های همهمه گرد
نثل دریای موج زن بشکست
بوسه با صخره های نیلوفر
در پس جاده های خم در خم
نقشی ارمانده ور
نمانده به جای
دیرگاهیست بسته راه نظر
این غبار عبوس رهفرسای
موج خاکستریم به دیده نشاند
این بلند خموش میانیی
وان غبارم که ریخت بر رخ زرد
همچنان گرم دیده فرسایی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
من گیاهی ریشه در خویشم
من سکون آبشاران بلورین زمستانم
من شکوه پرنیان روشن دریای خاموشم
من سرود تشنه ی بیمار خیزان بهارانم
مهر دوزختاب
افسونسوز شبکوشم
مرغ زرین بال دریا راز مهتابم
چشمه سار نیلی خوابم
چنگ خشم آهنگ پاییزم
بانگ پنهان خیز توفانم
بام بیدار گل انگیزم
سایه سروم که می بالد
نای چوپانم که می نالد
آهوی دشتم که می پوید
من گیاهی ریشه در خویشم که در
خورشید می روید
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
گل انگیز شب بین و شبزاد گل
درون سایه پرورد و آذر برون
نتابیده تابیده اش خشم مهر
به گیسوی بیتاب شب بازگون
برانگیخته برقش از چشم سرخ
شهابست و
تاراب و نازنده باد
فروبیخته عطر و سایه بهم
فسون دد و جادوی شبنهاد
ره آورد سحرست و مهر آفرین
گل باد ریزنده بر رودها
پری وار رودست و پیچنده ابر
به بازوی یا زنده ی عود ها
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
عروسک ها را در شب
تاراج کرده اند
در شهر چهره یی نیست
در شهر دکه ها باز
باز و خالی و تارکیست
سوداگران سودایی از باد
از باران
وز سیل خیل بیکاران شکوه می کنند
سوداگران سودایی خسته
می گویند : باران ؟
چه بارانی بیمانند ؟
می دانید ؟
باران سختی آمد
و خریداران
ناباورانه از همه ی شهر
دیدار می کنند
در پشت ویترین ها
کنسرو چیده اند و گل کاغذی
و
از زلال آبی کاشی ها
تصویر ماهیان قزل آلا را پاک کرده اند
در شهر تاک ها را در خاک کرده اند
سوداگران سودایی در شهر خم های خالی را
بر سنگفرشهای خیابان ها
پرتاب کرده اند
در شهر چهر ه ها را در خواب کرده اند
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
بی تو خاکسترم
بی تو ای دوست
بی تو تنها و خاموش
مهری افسرده را بسترم
بی تو در آسمان اخترانند
دیدگان شررخیز دیوان
بی تو
نیلوفران آذرانند
بی تو خاکسترم
بی تو ای دوست
بی تو این چشمه سار شب آرام
چشم گریزنده ی آهوانست
بی تو این دشت سرشار
دوزخ جاودانست
بی تو مهتاب تنهای دشتم
بی تو خورشید سرد غروبم
بی تو نام و بی سرگذشتم
بی تو خاکسترم
بی تو ای
دوست
بی تو این خانه تاریک و تنهاست
بی تو ای دوست
خفته بر لب سخنهاست
بی تو خاکسترم
بی تو
ای دوست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
تنها انسان گریان نیست
من دیده ام پرندگان را
من برگ و باد و باران را
گریان دیده ام
تنها انسان گریان نیست
تنها انسان نیست که می سراید
من سرودها از سنگ
نغمه ها از گیاهان شنیده ام
من خود شنیده ام سرودی از باد و برگ
تنها انسان سرود خوان نیست
تنها انسان نیست که دوست می دارد
دریا و بادبان
خورشید و کشتزاران یکسر
عاشقانند
تنها انسان تنهایی بزرگست
انسان مرگ رای
اندیشه های مرگش ویرانگر
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت