امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار| ناصر فیض
#1
توی تایپیک میخوام شعرهای شاعر طناز ناصر فیض بذارم. فکر می کنم اکثریت ناصر فیض را بشناسند. او یکی از داوران در برنامه قندپهلو بود.
او در ۲ خرداد سال ۱۳۳۸ در قم متولد شد؛ و دارای مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی است. تا سال ۱۳۷۳ ساکن قم بوده و بعد از آن در تهران ساکن شد ، اولین تجربیات ادبی او مربوط به دوران دبیرستان وی می باشد، و اولین آثار چاپ شده اش چند رباعی در اطلاعات هفتگی در سال ۱۳۶۵ می باشد.
[highlight=#fafafa]
[عکس: naser-feiz.jpg]
[/highlight]
آثار:
فیض بوک
املت دسته دار
دست هایم را برای تو میآورم (ترجمه) اگر کمونیسم بیاید (ترجمه، نویسنده: مظفر ایزگو)، نامه هایی به تارانتا بابو (ترجمه، نویسنده: ناظم حکمت)
ستون نیشتر (۵شنبه ها،روزنامه جام جم)

خوب حالا بریم سراغ اشعار ناصر فیض:
شعری بسیار زیبا و طنز که ناصر فیض در باره اقای قزوه در حضور رهبر انقلاب خواند.
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
معلّم:
منم آموزگاری صاف و ساده
خداییش اینکه من میخوام، زیاده؟
فقط لطفی بکن، یارب! شب و روز
نباشم شرمسار خانواده
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
با سر آمد عليرضا قزوه
شد سر آمد عليرضا قزوه

همه بايد به يك طرف بروند
تا شود رد عليرضا قزوه

شعرهايش در ابتدا بودند
يك مجلد عليرضا قزوه

چاپ آثار او پس از چندي
شد مجدد عليرضا قزوه

نيست جايي و نيست ارگاني
كه نباشد عليرضا قزوه

شك ندارم كه بيش تر از صد
شغل دارد عليرضا قزوه

بيت رهبر عليرضا قزوه
توي مرقد عليرضا قزوه

هر كجا مي روي پي كاري
مي رسد عد! عليرضا قزوه

كنگره نيست كنگره ، وقتي
كه ندارد عليرضا قزوه

هيچكس مصرعي نخواهد خواند
تا نيايد عليرضا قزوه

نمره ي ديگران اگر شد بيست
شد ولي صد عليرضا قزوه

به يقين رشد كرده از هر حيث
خاصه از قد عليرضا قزوه

شكر ايزد كه زن گرفت و نماند
يك مجرد عليرضا قزوه

بوق تك تك تمام شاعر ها
بوق ممتد عليرضا قزوه

يك نفر گفت:مخلصيم آقا
گفت:باشد،عليرضا قزوه

واي بر حال تو اگر با تو
بشود بد عليرضا قزوه !

من كه مي ترسم از عواقب آن
به محمد،عليرضا قزوه!

قزوه يک شاعر است اما ، كاش...!
هيس! آمد عليرضا قزوه
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
کارگردان سینم ا:
خدایا! بارالها! یعنی میشه؟
دُرُس شه کارها از اصل و ریشه

دُرُس مثل همون فیلمی که اون سال

قیامت کرده بود از حیث گیشه
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
شهردار:
مگر جامانده باشد، اشتباهی
نمانده چالهای جایی به راهی
تمام شهر تهران را بگردید
به جز چاه زنخدان نیست چاهی
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
راننده تاکسی:
به نام اون که رحمان و رحیمه
روال کار من، مثل قدیمه
خدا هرجا که باشم، با منه، چون
مسیر من صراط المستقیمه!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
نماینده مجلس:
گرفتم خانهای پهلوی مجلس
گرفت اعضای بنده، بوی مجلس
خدایا! از تو ممنونم که هستم
برای بار چندم توی مجلس
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
پیرمرد «دا» فروش:
به ایران و به دنیا میفروشم
به پایین و به بالا میفروشم
خدایا شکر از این عمری که دادی!
نود ساله فقط «دا» میفروشم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#9
علي اي منتهاي صبر و يقين
اي زبان خدا، خلاصه دين

روح سبز دعا، عبادتِ سرخ!
اي گلستان حق زتو رنگين

هر سحر پلک مي زند بر هم
در هواي تو، صبح مهرآيين

تا که در سايه ات شود روشن
چشمه آفتاب روشن بين

چيست گردون مگر عنايت تو
که بگردن د آسمان و زمين

اي به پاي تو ايستاده فلک
کهکشان از تو گشته صدرنشين

برگي از نوبهار رأفت توست
سدره المنتهي، بهشت برين

اي شهادت به آبروي تو سرخ
اي به قاموس خون شهيدترين

کمترين بنده ات «جوانمردي» است
اي کريم اي خداي مرد گزين

مهر و مه وامدار مهر تواند
روشن از توست چشمه پروين

از نگاه سحر چنين پيداست
داغ عشق تو را زده به جبين

با تو در کام کودکانِ يتيم
تلخي روزگار شد شيرين

تا تو بودي علي، شبي نگذاشت
سر بي شام بر زمين، مسکين

نه خدايي تو نه فروتر از آن
نيست ادراک من فراتر از اين

به يقين بعد از آفرينش تو
آمد از جانب خدا تحسين!

چون توانم زچند و چون تو گفت
چند گويم تو را چنان و چنين

دلم از کوچه هاي شک برگشت
با تو رفتم به ماوراي يقين

شدم آماج تير عشق و جنون
تا برآمد کمان غم ز کمين

دل من بود و زخمهاي عميق
دل من بود و آتشي سنگين

يک شب آن شب که مي رسيد به عرش
از دلم ناله هاي زار و حزين

گفتم اي دل چه مي کني با غم
گفت حال مرا مپرس و مبين

زان که بيماري ام ز بيدردي است
درد و غم مي دهد مرا تسکين

غم عشق علي دواي من است
سرخوشم با غمي چنين شيرين

نام پاکش چو بر لب آوردم
شد مشامم ز دوست عطرآگين

اي علي جز تو کيست شافع خلق
نزد خالق به روز بازپسين

در همان روز ناگزير که هست
در کفم نامه اي سياه ترين

روز آتش، که عاشقان غمت
در پناه تواند سايه نشين

من چه دارم به جز عنایت تو؟!
روي ما را علي مزن به زمين
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#10
از قضا آنچه نوشتند به پيشاني ها
اينقدر هست که ماييم و پريشاني ها

از همان صبح تجلاي تو در ساحت جان
وقف سرگشتگي ما شده حيراني ها

در غم آباد جهان عشق تو گنجي ست گران
بي سبب دل نسپرديم به ويراني ها

آنچه گفتيم و شنيديم فقط نام تو بود
اي به نام تو همه شور غزلخواني ها

با غم عشق تو شاديم که باور داريم
بعد هر دشواري مي رسد آساني ها

کاش مي آمدي و مهر تو دعوت مي کرد
صبح محتوم جهان را به گل افشاني ها
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,671 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,209 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,747 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان