امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار نجمه زارع
#21

نوشته ام به دل شعرهای غیر مجاز
که دوست دارمت ای آشنای غیر مجاز
هوا بد است، بکش شیشه ی حسادت را
که دور باشد از اینجا هوای غیر مجاز
به کوچه پا نگذاریم تا نفرمایند:
جدا شوند ز هم این دو تای غیر مجاز
دل است، من به تو تجویز می کنم - دیگر
مباد پک بزنی بر دوای غیر مجاز
ترا نگاه کنم هرچه روز تعطیل است
مرا ببر به همین سینم ای غیر مجاز
تو - صحنه های رمانتیک و جمله های قشنگ
که حفظ کرده ای از فیلمهای غیر مجاز
زبان به کام بگیر و شبیه مردم باش
مباد دم بزنی از خدای غیر مجاز
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#22

ضعیف و لاغر و زرد و صدای خواب آور
کنار بستر من قرصهای خواب آور
لجن گرفته ام از این سرگذشت ویروسی
از این تب، این تب مالاریای خواب آور
منی که منحنی زانوان زاویه دار
جدا نمی کندم از هوای خواب آور
همین تجمع اجساد مومیایی شهر
مرا کشانده به این انزوای خواب آور
زمین رها شده دور مدار بی دردی
و روزنامه ها پر از قصه های خواب آور
هنوز دفتر خمیازه های من باز است
بخواب شعر! در این ماجرای خواب آور
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#23

دیدمت چشم تو جا در چشمهای من گرفت
آتشی یک لحظه آمد در دلم دامن گرفت
آنقدر بی اختیار این اتفاق افتاده که
این گناه تازه ی من را خدا گردن گرفت
در دلم چیزی فرو می ریزد آیا عشق نیست؟
اینکه در اندام من امروز باریدن گرفت
من که هستم؟ او که نامش را نمی دانست و بعد
رفت زیر سایه ی یک "مرد" و نام "زن" گرفت
روزهای تیره و تاری که با خود داشتم
با تو اکنون معنی آینده ای روشن گرفت
زنده ام تا در تنم هُرم نفسهای تو هست
مرگ می داند: فقط باید ترا از من گرفت
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#24

تا می کشم خطوطِ تو را پاک می شوی
داری کمی فراتر از ادراک می شوی
هر لحظه از نگاه دلم می چکی ولی
با دستمال کاغذی ام پاک می شوی
این عابران که می گذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک می شوی
تو زنده ای هنوز برایم گمان نکن
در گور خاطرات خوشم خاک می شوی
باید به شهر عشق تو با احتیاط رفت
وقتی که عاشقی چقدر خطرناک می شوی!
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#25

دوباره تَش زده بر قلب نازک سیـ ـگار
هوای سرد و تو و فندک و پُک سیـ ـگار
تو طبق عادت هر روز می نویسی باز
به روی صندلیت "عشق" با نوک سیـ ـگار
و سرفه می کنی و یاد حرفهای منی
که گفته بودم انگار با تو که سیـ ـگار،
برای حنجره ات خوب نیست دست بکش
و دست می کشی از آخرین پُک سیـ ـگار
نه! جای پای کسی نیست جز خودت اینجا
فقط زمین و تن بی تحرک سیـ ـگار
کسی نمی رسد از راه، سخت می رنجی
و می روی که ببینی تدارک سیـ ـگار
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#26

دلی که می کشی از آن عذاب بی رحم است
قبول می کنم او بی حساب بی رحم است
خودت از آن دم اول سوال کردی: هست
دلت چگونه؟ و دادم جواب: بی رحم است
تو تشنه سمت دلم آمدی؟ نمی دانی
که شاهزاده ی زیبای آب بی رحم است
و گونه های تو سرخند و سوخته گفتی
که در ولایتتان آفتاب بی رحم است
تو کنج خانه نشستی که اعتراض کنی
به دختری که در این اعتصاب بی رحم است
من این خدای تورا دیده ام، دعایت را
از او نخواه مستجاب، بی رحم است
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#27

کفش چرمی - چتر - فروردین - خیابان شلوغ
یک شب بارانی غمگین خیابان شلوغ
می رود تنهای تنها، باز هم می بینمش
باز هم رد می شود از این خیابان شلوغ
اشک و باران با هم از روی نگاهش می چکند
او سرش را می برد پایین ... خیابان شلوغ
عابران مانند باران در زمین گم می شوند
او فقط می ماند و چندین خیابان شلوغ
او فقط می ماند و دنیایی از دلواپسی
با غمی بر شانه اش، سنگین... خیابان شلوغ
... ناودانها، چشمک خط دار ماشینهای مست
خط کشی، باران آهنگین، خیابان شلوغ...
او نمی فهمد، نمی فهمد فقط رد می شود
با همان انگیزه ی دیرین... خیابان شلوغ
کفش چرمی روبه روی کفش چرمی ایستاد
لحظه ای پهلوی من بنشین
خیابان خلوت است
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#28

(۱)
صدای پچ پچ غم... خواب من به هم خورده است
دو ساعت است که اعصاب من به هم خورده است
صدای پچ پچ غم... هیس! هیس! ساکت باش
سکوت، در دل بی تاب من به هم خورده است
تو قاب عکس مرا دیده ای، نمی دانی
نشاط چهره یِ در قاب من به هم خورده است
غم تو را نسرودم وگرنه می دیدی
که وزن، در غزلِ ناب من به هم خورده است
هجای چشم تو را وزنها نمی فهمند
دو ساعت است که اعصاب من به هم خورده است
(۲)
دو ساعتی که به اندازه ی دو سال گذشت
تمام عمر من انگار در خیال گذشت
- ببند پنجره ها را که کوچه ناامن است...
نسیم آمد و نشنید و بی خیال گذشت
درست روی همین صندلی تو را دیدم
نگاه خیره ی تو... لحظه ای که لال گذشت
-چه ساعتی ست ببخشید؟... ساده بود اما
چه ها که از دل تو با همین سوال گذشت
گذشت و رفت و به تو فکر میکنم - تنها -
دو ساعتی که به اندازه ی دو سال گذشت
(۳)
تمام عمر من انگار در غم و درد است
مرا غروب تو صد سال پیرتر کرده است
تمام خاطره ها پیش روی چشم منند
زبان گشوده به تکرار: او چه نامرد است
-بیا و پاره کن این نامه را نمی بینی؟
دو سال می شود او نامه ای نیاورده است...؟
همیشه گفته ام اما نمی شود انگار
دل تو سخت مرا پایبند خود کرده است
تمام می شود این قصه آه حرف بزن
فقط نپرس که "لیلی زن است یا مرد است!!"
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#29

باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا...
جوی و دو جفت چکمه و گل بود و ما دو تا...
وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفته های "هگل" بود و ما دو تا...
روز قرار اول و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل و ما دو تا...
افتاد روی میز ورقهای سرنوشت
فنجان و فال و بی بی و دل بود و ما دو تا...
کم کم زمانه داشت به هم می رساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کل بود و ما دو تا...
تا آفتاب زد همه جا تار شد برام
دنیا چقدر سرد و کسل بود و ما دو تا،
از خواب می پریم که این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دل بود و ما دو تا...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#30

یک سرنوشت سه حرفی، خالی ست در کنج جدول
فکر مرا کرده مشغول این راز از روز اول
آنجا زنی گریه می کرد با کودکان گرسنه
در دود و خاکستر اینجا مردی ست بر پای منقل
سر درد داریم و گیجیم این را نباید بگوییم
این چیزها مشکلی نیست بعدا خودش می شود حل!
این گرگهای گرسنه عادی ست ولگرد باشند
ما انتظاری نداریم از وضع قانون جنگل
باید فداکار باشم دارد قطاری می آید
پیراهنم را بسوزان باید بسازیم مشعل
این شعر را بعد خواندن یک جای خلوت بسوزان
یک گوشه، شومینه گرم در یک اتاق مجلل
من می روم تا پس از این آماده ی مرگ باشم
ها! راستی "مرگ" دیگر حل شد معمای جدول
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,641 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,179 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,699 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان