۲۶-۰۴-۹۴، ۱۱:۴۰ ق.ظ
هرقدر چشم های تو سرمستِ خواب تر....
میخانه های شهر،غنی تر ،خراب تر...
ای جمله ی سوالی چشمت هزار بار
از هرجواب قاطع روشن، جواب تر!
یک نیمه شب به خلوت من آمدی چو ماه
چشمم پر از ستاره و زان بی حساب تر
پیراهن تو آبی و گل های بوسه سرخ
آغوشت از تلاقی شعر و شراب ، تر
ار دیبهشت زاده! جهانم بدون توست
از دوزخی که گفته خدا پُر عذاب تر
بعد از تو هیچ جاده به مقصد نمی رسد
بعد از تو هرچه هست سراسر،سراب تر
عشق تو ساخت از من ِ خاموش سربه زیر
یک شاعر صمیمی ِ پر رنگ و آب تر
با من بدون پرده بگو : "دوست دارمت"
این عشق،هرچه ساخته تر بی نقاب تر
■
"بگذار تا زشارع میخانه بگذریم"واکن لبی به بوسه و ما را خراب تر..
و دیگر آسمان را نخواهی دید...