امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار| پروانه فتاحی طاری
#41
فردا چگونه است ؟

فردا چگونه است ؟
فردا را کسی ندیده است
نگاهم چشم انتظار فرداست
لب هایم عشق را واگویه می کنند
و انتظار
را در متن چشمانت
غریب است اگر بگویم قریبم
و دردریای چشمانت اسیرم
سهل است که بگویم فردا چگونه است
جوابی هست
فردا زورق وارونه ای است
که به اعماق دریاها می رود
و من در دنیایی پر از امید
با ماهی ها عهد می بندم
که زورقم به
آنها لطمه ای نزند
و دل آسمانی خود را به ماهی ها هدیه می دهم
و مهرم را به تو می سپارم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#42
مگر چه کرده ام به تو
بگو بگو، بگو به من
مگر چه دیده ای ز من
بگو به من
تو خوب من
چرا ، چرا ، مگر چه کرده ام به تو
ببین که گلشن وجود من
چگونه تشنه ی بهار توست ؟
مگر امید من رسیدن وصال توست
بگو بگو ، قسم به جان تو
به رویش ستاره ها
به ماه ، کهکشان و راه آن
قسم به شب ، به روز
به ظلمت شبانه ام
به کلبه ی خرابه ام
قسم به روح پاک خود
که
چون نسیمی از سحر
به روح پر شرر زند
مرا نمی رسد خبر
ز فطرت درون تو
بگو ، بگو ، مگر چه کرده ام به تو؟
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#43
هاله ای از تردید
من در هاله ای از تردید
به تو دل می بندم
و در میان مه غلیظی
تارهای شک را می تنم
و چون موهای دختر روستایی
با روبانی قرمز ، آنها را می بافم
عنکبوتی در این میان
به تارهای تنیده ی من می خندد
و رشته رشته تارهایش
را به دور خود می تند
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#44
پروانه های کاغذی
تو مرا با برگ کاغذی
پر از پروانه
به شهر پروانه ها بردی
و خبر از قاصدک باغ دادی
که باغ هم پر از پروانه است
و دلم نیز پر از آواز پرواز پروانه ها
تو مرا ب یک برگ پر از پروانه
به اوج صداقت ها
و صمیمیت ها بردی
و در این اندیشه
وقتی که بزرگ شدی
گاهی
خلوص کودکی اتفاق می افتد
و همیشه پیش از آ“که فکر کنی ، اتفاق می افتد
تو مرا با یک جهان
پر از
رؤیاهای صادقانه آشنا کردی
و مرا در پرواز لطیف پروانه ها
و آن همه خوبی اسیر
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#45
پیدای نهان
با توام
با تو که احساس بزرگ شدن می کنی
از بدی آدم ها سخن می گویی
با توام
با تو که احساس می کنی فقط خودت
هستی
و دیگر نیاز مند کسی نیستی
با تو ام
با تو که در دنیایی از نیاز ، می گویی بی نیازم
تو که روح خود را در تلاطم نیازها گم کرده ای
من آن روح را عزیز می دارم
که پیش چشم من پیداست
و به آن پیدای نهان می گویم
تو بزرگی ، اما هنوز در کودکی
های خود اسیر
و هرگز نمی توانی بگویی خود را یافته ام
چرا که من نیز هنوز برای مادربزرگت کوچکم
هنوز کوچک تر از آنم که بگویم بزرگ شده ام
دخترم ، کودکم
تو هنوز برای من همان مرمی هستی که با کشیدن یک صفحه نقاشی
پر از رخ و نیم رخ
به من می گفتی
چشمانشان را باز کن
چرا خوابیده اند ؟
تو خود نمی دانی هنوز
همان کودکی
که در رؤیاهای کودکانه ات همه خوابند
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,595 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,164 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,643 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
Ar.chly (۲۷-۰۴-۹۴, ۰۱:۲۰ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان