ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
نگاهت که می کنم
دنیای خالیم
پر از خانه می شود
دست هایم
کوچه های یاس ِ بارانی
دلم
یک شهر مردم می شود
و چشم هایم
چقدر می خواهند
زندگی کنند !
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
قبیلۀ تنهائیم
در نگاه تو اطراق می کند
و عشق را
در دامنۀ چشمانت
چادر می زند
از نوازش دست های تو
نان می پزد
و از چشمه های لبخندت
آب بر می دارد
رمۀ آرزوهایش را
در شیب های عطر تو
به چرایِ
گل های وحشی می برد
و با کوله باری از
آفتابُ نی لبک
پیش تو بر می گردد
زیر آسمانی
که از چشم تو آغاز می شود
و هوائی که پر از
جنجال سینه سرخ های دلم
در تصاحب کفش های توست
و من با تو
در لانۀ چکاوکی خواهم زیست
که بر شاخه های منظره ات
مسکن دارد
و بر تندآب عشق تو
آواز می خواند
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
خاطره ات
گلدان اطلسی ست
پشت پنجرۀ چشمانم
تا از عشق
رو به تو وا شوم
در مرور بیداری
و تو را از من
چه کسی خواهد چید ؟!