۲۴-۰۱-۹۴، ۱۰:۳۷ ق.ظ
مردی کلاهش را برداشت
به احترام چنارها
یعنی آمد
یعنی آمد بهار
زنی سنبلی را به آغوش گرفته بود
می خندید
یعنی آمد
یعنی آمد بهار
کودکی
با دو ماهی سرخ توی دستانش
شادی کنان می دوید
یعنی آمد
یعنی آمد بهار
من اما
نشسته ام کنار پنجره
به تویی فکر می کنم
که به همه میایی
الا من ..
به احترام چنارها
یعنی آمد
یعنی آمد بهار
زنی سنبلی را به آغوش گرفته بود
می خندید
یعنی آمد
یعنی آمد بهار
کودکی
با دو ماهی سرخ توی دستانش
شادی کنان می دوید
یعنی آمد
یعنی آمد بهار
من اما
نشسته ام کنار پنجره
به تویی فکر می کنم
که به همه میایی
الا من ..
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت