ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
[b]"وحشت"
کم پیش می آید
ترسیده بودم
می لرزیدم
گفتم بیا
نیامدی
خیلی ترسیده بودم
خواهش کردم
عجیب بود
نیامدی
ثانیه های سختی گذشت
از این پس
کم حرف خواهم زد
کم تر هم خواهم ترسید
چیزی نپرس
ثانیه هایی در جهان هستند
در کمین سال های عمر ما...
[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
[b]"شعر تو ، شعر نو"
این رنگ ها
این روز ها...
دوستم !
[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
[b]"تلفن همگانیِ بد خواب"
تلفن زنگ می زند
شبِ شب است
می رود روی منشی
- سارا بیداری ؟
گوشی را بر می دارم
- چیزی شده ؟
- مرا ببخش،
یک تک پا بیا پشت پنجره
نگاه کن
ماه گم شده.
[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
[b]"امید"
پشت پنجره ها میله است
سینی غذا، بدون کارد با لیوانی کاغذی
همراه مردی چهار شانه تو می آید
سینی بر می گردد
اگر سه قرص آرامش بخش را نخورم
لبخندی صاف بر لب
پرستار هر روز
از پشتِ مرد چهار شانه حالم را می پرسد
برای بازرس ژاور گزارش می نویسد:
حالش خوب است
اقدام به خودکشی نکرده
پیشرفت می کند.
[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
[b]"یک شب برفی"
ماه توی جوی افتاده بود
زباله ها رد می شدند
خیارهای گندیده
گوجه های له و بد بو
ماه ته جوی افتاده بود
یک پریِ آرام با دو چشم درشت و سیاه
هیچ لب از لب باز نمی کرد
هیچ نقره ای اش کم نمی شد
[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
[b]"حباب شیشه ای"
یک میگو کنار شومینه
سرمای هزار اقیانوس سرمه ای در دلش
نه گرم می شود
نه تکان می خورد
سیاه چاله ای قلب سپیدش را
از سینه ی او بیرون کشیده
یک صداست
می گوید
"تا این جا آمدی دیگر بس است"
تمامش کن
صداهای دیگر دیر و دورند
میان شعله ها
صورت خواهرانش را می بیند
ویرجینیا
فروغ
سیلویا
[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
می سوزم
دیوارها مدام می خورند به هم
منتطر کسی هستم
می آید گل های گلدان را عوض می کند
سوپ داغ درست می کند
روبان آبی موهایم را می بندد به پرده ها
نمیشناسم او را
هنوز نیامده...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
[b]"کودک تو"
وقت تولدش
پشت کوه ها، بالای ابرها
هر جا که باشم
دلم را چنگ خواهم زد
ناخواسته
زشت یا زیبا
از هر زنی که باشد
یک کلام
کودک من است
[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
[b]"گمشده"
خیابان ها سرد و کثیف هستند
بیهوده پارس می کنم
هیچکس بلد نیست خوب نوازش م کند
پاها ی کوچکم زود خسته می شوند
یک سگم
با قلاده ای ابریشمین به گردن
[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
[b]"فرقی نمی کند"
قلبت تند می زند
مثل یک گنجشک
می پری
روی تمام شاخه های درخت
بالا و پایین
تمام درخت ها
تمام زمین
بالا و پایین
فرقی نمی کند
فرقی نمی کند
[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت