ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
چشم و هم چشم من خیابانی است
که تو را با شکوه میسازد
که مرا مثل کاه میگیرد
که تو را مثل کوه میسازد
من کنار تو ریز میمانم
تو کنارم درشت خواهی شد
من نجیبانه بوسه خواهم زد
نا نجیبانه مشت خواهی شد
اقتضای طبیعتت این است
به وجود آمدی که زن باشی
به وجود آمدی بسوزانی
دوزخی پشت پیرهن باشی
به وجود آمدم که داغت را
پشت دستان خود نگه دارم
مثل دنیای بعد از اسکندر
تخت جمشید بعد از آوارم
تخت جمشید بعد از آوارم
سر ستون های من ترک خوردند
بعد باران تیر , باریدند
هر چه بود و نبود را بردند
شعر آتش به جان مگر خوابی ؟
قاتلینم هنوز , میگردن د
شب پرستان لعنتی دارند
در پی قتل روز میگردن د
زیر پای ستاره ها ماندم
اندک اندک به زور میمردم
جای نانی که سهم مردم شد
اشک و خون و کتاب میخوردم
علیرضا آذر .... مدار مربع
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
توی تنهایی خودم بودم
یک نفر آمد و سلامی کرد
توی این شهر خالی ازمردم
یک نفر داشت کودتا میکرد
یک نفر داشت زیر خاکستر
آتشی تازه دست و پا می کرد
من به تنهایی خودم مومن
یک نفر داشت کودتا میکرد
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
خوب من اضطراب کافی نیست
جسدم را برایت آوردم
هی بریدی سکوت باریدم
بخیه کردی و طاقت آوردم
در تنم زخم و نخ فراوان است
سر هر نخ برای پرواز است
تا برقص اندم برقص م من
او خداوند خیمه شب باز است...
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
مادرم آدم درستی بود
مسخ عطر غریب گندم شد
پدرم با تمام تدبیرش
لای پاها ی مادرم گم شد
حاصل جمع شر و شور اینکه
وسط سینه ء زمین باشم
قتل عامم کنند ابیاتم
آخر جمله نقطه چین باشم
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
آنسوی کویر , کرکسی ها , با نیت آشیانه رفتند
آنان که عیار ِ یار بودند , از پشت مرا نشانه رفتند
.
.
.
.
وقتی قلم اهل سود باشد , بر خاج و صلیب مانده شعر است
چشمی به وفات واژه تر نیست , چیزی که غریب مانده شعر است
دور و بر صفحه حلقه بستید , تا شعر شدم قلم شکستید
پرواز شدم قفس کشیدید , تا حرف زدم به فحش بستید
از حنجره های بغض خورده , آواز شدم گلو گرفتید
صد بار به جمله باز گشتم , رو کردم و باز رو گرفتید ...
بر عهد عتیق خویش هستم , هر چند دلم هزار چاک است
مادر عطشی رکیک دارم , اما دهنم هنوز پاک است
علیرضا آذر
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
هر که قلم داشت هنرمند نیست
ناسره را با سره پیوند نیست
لغلغه ها در دهن آویختند
خوب و بدی را به هم آمیختند
ملعبه ء قافیه بازی شدی
هرزه ء هر دست درازی شدی
کنج همین معرکه دارت زدند
دست به هر دار و ندارت زدند
سرخ تر از شعر مگر دیده اید ؟
لب بگشایید اگر دیده اید
علیرضا آذر
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
دیوانه تر از من
چه کسی هست، کجاست؟
یک عاشقِ این گونه از این دست کجاست؟
تا اخم کنی دست به خنجر بزند
پلکی بزنی به سیم آخر بزند
تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود
تا آه کِشی،بندِ دلش پاره شود
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
فریادمان در چاه میریزد تماشا کن ...
هر شب پلنگ از ماه میریزد تماشا کن ...
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
نه
به تقویم اعتقادی نیست
فصل فصلم به زرد معتقد است ...
ارسالها: 7,677
موضوعها: 2,384
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
3,868
سپاسها: 6865
5210 سپاس گرفتهشده در 2606 ارسال
در مسیر عبور از یلدا , جوجهها را دوباره بشمارید ...
|