امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتــر شعــر | علیرضــا آدر
#31
زندگی یک چمدان است که می آوریش
بار و بندیل سبک می کنی و می بریش
خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم
دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم
گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم
به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم
گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم
قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است
قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش
هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش
قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم
مثل سیـ ـگار،خطرناک ترین دودم باش
شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش
مثل سیـ ـگار بگیرانم و خاکستر کن
هر چه با من همه کردند از آن بدتر کن
مثل سیـ ـگار تمامم کن و ترکم کن باز
مثل سیـ ـگار تمامم کن و دورم انداز
من خرابم بنشین،زحمت آوار نکش
نفست باز گرفت،این همه سیـ ـگار نکش
آن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند، منم
آنقدر داغ به جانم ،که دماوند منم
توله گرگی ،که در اندیشه ی شریانِ منی
کاسه خونی،جگری سوخته مهمان منی
چَشم بادام،دهان پسته،زبان شیر و شکر
جام معجونِ مجسم شده این گرگ پدر
تا مرا می نگرد قافیه را می بازم
... بازی منتهی العافیه را می بازم
سیبِ سیب است تَن انگیزه ی هر آه منم
رطب عرشِ نخیل او قدِ کوتاه منم
ماده آهوی چمن،هوبره ی سینه بلور
قاب قوسِین دهن، شاپریه قلعه ی دور
مظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم
و به جز ماه دل از عالم و آدم کندم
ماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم
نکند خیز برم پنجه به خالی بزنم
خنده های نمکینت،تب دریاچه ی قم
بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم
مویِ بَرهم زده ات،جنگل انبوه از دود
و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود
قصه های کهن از چشم تو آغاز شدند
شاعران با لب تو قافیه پرداز شدند
هر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد
یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُرد
من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بندِ توام آزادم
چشممان خورد به هم،صاعقه زد پلکم سوخت
نیزه ای جمجمه ام را به گلوبند تو دوخت
سَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید
سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسید
دوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت
شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت
به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
پیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام
پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام
ناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست
ماه من روی گرفت و سر مریخ نشست
آس ِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند
کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند
چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم
آنقدر سرد شدم،از دهنت افتادم
و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهد
تو نباشی من از آینده ی خود پیرترم
از خر زخمیِ ابلیس زمین گیر ترم
تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورم
تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم
شاید آخر سر ِ پاییز توافق کردیم
هر کسی شعله شد و داغ به جانم زد و رفت
من تو را دو... دهنه روی دهانم زد و رفت
همه شهر مهیاست مبادا که تو را
آتش معرکه بالاست مبادا که تو را
این جماعت همه گرگند مبادا که تو را
پی یک شام بزرگند مبادا که تو را
دانه و دام زیاد است مبادا که تو را
مرد بد نام زیاد است مبادا که تو را
پشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را
نا نجیبان همه هستند مبادا که تو را
تا مبادا که تورا باز مبادا که تو را
پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را
دل به دریا زده ای پهنه سراب است نرو
برف و کولاک زده راه خراب است نرو
بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم
با غم انگیزترین حالت تهران چه کنم
بی تو پتیاره ی پاییز مرا می شکند
این شب وسوسه انگیز مرا می شکند
بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست
گل تو باشی من مفلوک دو مشتم خالیست
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست
و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست
پسری خیر ندیدهَ م که دگر شک دارم
بعد از این هم به دعاهای پدر شک دارم
می پرم ،دلهره کافیست خدایا تو ببخش
خودکشی دست خودم نیست، خدایا تو ببخش

پاسخ
سپاس شده توسط:
#32
مادیان
چشم هایش شروع واقعه بود
آسمانی درون آنها و
در صدایش پرنده می رقص ید
بر تنش عطر خوب آویشن
باز گوشواره های گیلاسی
پشتِ گوشش شلوغ می کردند
دست های کمندِ نیلوفر
سینه ریزی ظریف بر گردن
احتمالا غریبه می آمد
از خیابان به شرم رد می شد
دخترِ پا به راهِ دیروزی
هیکلِ رو به راهِ حالا زن
در قطاری که صبح آمده بود
دشت هایی وسیع جا ماندند
شهر از این زاویه قفس می شد
زیر پاها ی گرمِ در رفته
پشت سر لاشه های پل بر پل
پیشِ رو کوره راهِ سردرگم
مثل یک مادیانِ ناآرام
در خیابان سایه و روشن
در خیالش قطار مردی بود
بی حیا،بی لباس،بی هر چیز
در خیالش عروس خواهد شد
توی هر کوپه کوپه آبستن
سارقانی که دست می بردند
سیب سرخ از حصار بردارند
دکمه هایی که حیف می مردند
روی دنیای زیرِ پیراهن
مردمانی که در پیِ پنجره ها
در پیِ هرچه لخت می گشتند
پیش چشمانِ گردِ شانینک
فرصت داغی بود و طعمِ بدن
آسمان با گُروم گروم به خودش
عکس هایی فجیع می انداخت
چکه های غلیظِ خون افتاد
.از کجا روی صورتِ دامن
او مسافر نبود اما باز
منتظر تا قطار برگردد
مثل حالا که داشت برمی گشت
تن تَ تَن تن تَ تن
سوتِ کمرنگِ سرد می آمد
تیرِ غیبی تَلَق تلق تر راه
خاطراتی که داشت قِل می خورد
روی تصویر ریلِ راه آهن
توی چشمِ فلان فلان شده اش
آسمانی برای ماندن نیست
زندگی بود و آخرین شِیهه
.مادیانِ در انتظارِ تِرن

پاسخ
سپاس شده توسط:
#33
لیلی بنشین خاطره ها را رو کن
لب وا کن و با واژه بزن جادو کن
لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست
بعد از من و جان کندن من نوبت توست
لیلی مگذار از دَم ِ خود دود شوم
لیلی مپسند این همه نابود شوم
لیلی بنشین، سینه و سر آوردم
مجنونم و خونابِ جگر آوردم
مجنونم و خون در دهنم می رقص د
دستان جنون در دهنم می رقص د
مجنون تو هستم که فقط گوش کنی
بگذاری ام و باز فراموش کنی
دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست
یک عاشق ِ این گونه از این دست کجاست

پاسخ
سپاس شده توسط:
#34
بـــه خودم آمدم انگار تویـــی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
آن به هر لحظهی تبدار تو پیوند منم
آنقدر داغ به جانـــم کـــه دماوند منم
با توام ای شعر ...
و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمـــان چنبـــره زد کار به دستم بدهد
من تورا دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز کـــه در بند تـــوام آزادم

پاسخ
سپاس شده توسط:
#35
گناه

دستمو بگیر که شاید , آبرومو پس بگیرم
تک و تنها که نمیشه , راهو اشتباه می رم
توی تاریکیِ راهم , ماهِ چشمای تو سر زد
سرِ هر پیچ خطرناک , یه علامت خطر زد
...
تو عذاب یک خیالم , چشم به راهِ یه نشونه
که بیاد و خستگیمو , به یه خونه برسونه
چشم به راهِ یه نشونم , تو عذاب یک خیالم
جای زخمای همیشه , مونده روی پَر و بالم
کی میتونه که بمونه , معنیِ رها شدن شه
یا کدوم کوچه می تونه , راهِ برگشتن من شه
راهی تا خونه ندارم , اگه بیراهه بذاره
این محلهی غریبه , یه جهان پس کوچه داره ...
توی تاریکیِ راهم , ماهِ چشمای تو سر زد
سرِ هر پیچ خطرناک , یه علامت خطر زد
دستمو بگیر که شاید , آبرومو پس بگیرم
تک و تنها که نمیشه , راهو اشتباهی میرم
توبه می کنم خدایا , از گناهی که نکردم!
دستمو بگیر که بازم , خاطراتو برنگردم ...

پاسخ
سپاس شده توسط:
#36
[highlight=#fafafa]میتونم زنده بمونم , اگه تو پیشم بمونی
اگه جادوی نگاتو , به نگاهم برسونی
مثل یک کویرِ خشکم , که تو فکرِ ابر و باده
به خدا یکی دو قطره , اشکت از سرم زیاده
منی که روز و شبامو , تو نگاهت جا میذارم
بعدِ رفتنت رو دیوار , ساعت بی عقربه دارم

یه جوری راهو گم کردی , که دیگه برنمیگردی
نمیدونی از این خونه , یه دیوارم نمی مونه

تنهام نذار , برگرد عزیزم..
برگرد اگه نباشی , دنیا رو بههم میریزم..

تو باشی تا تهِ خط , سرِ قولم میمونم
خورشیدو دست میگیرم , دریا رو آتیش میکشونم

همش کابوس میبینم , شبای سردو راه میرم
نه میدونم کجا میری , نه میدونم کجا میرم!
[/highlight]

پاسخ
سپاس شده توسط:
#37
چشمان تو یادم داد , فریاد کشیدن را
تا قله به سر رفتن , از کوه پریدن را

اصرار نکن بانو , این پیچ و خم وحشی
در مسخره پیچانده , رویای رسیدن را

تا شوق سخن رویید , رگبار سکوت آمد
تا در تن خود گیرد , گلواژه گزیدن را

با اینکه دهانها را , ایمان و قسم بسته
از گوش که میگیرد , آیات شنیدن را

تا بوده همین بوده , از کاسهی هم خوردیم
در ما ابدی کردند , آیین چریدن را

من داس تورا خوردم , احساس مرا خوردی
بیرون نکشاندیم از , خود حس جویدن را

باید که ز سر گیرد , در هول و ولا قلبت
در قل قل خون بمبم , در سینه طپیدن را

وقت است غزل دیگر , از قافیه برگردی
تصویر کسی باشی , از درد کشیدن را

مفعول و مفاعیلن , ای اسب غزل هی هی
باید که به هم ریزی , اوزان تتن تن را

از سُم سُم ِسُم کوبم , دنیا ضربان میزد
بستند به بازویم , بازوی فلاخن را

در ذهن پلیدش زن , هر لحظه در این نیت
بالا بزند هر شب , آن دامن ساتن را

با دود دو تا سیـ ـگار , آینده کدر میشد
آورد کنار تخت , نی نامه و سوسن را

حالا سه نفر هرزه , با هر چه که نامشروع
هی شعر به هم ,, دادند! آن جنس مدون را

تصویر بدی دارد , آن نیمهی لخت عشق
از بستر خود کم کرد , اندازهی یک زن را

در مصرع پایانی , از قله صدا افتاد
بنشین و تماشا کن , از کوه پریدن را ...

پاسخ
سپاس شده توسط:
#38
بسم الرب دستهای کوهکن
ریشه ی جهان زیر و بم لجن
را بکن بکن بکن بکن بکن
فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمیدهد...

بو گرفته حرمت حریم دل
حیف از آبروی یا کریم دل
حیف از آسمان الرحیم دل
هیچ کس برایم از صمیم دل
دست دوستی تکان نمیدهد ...

پاسخ
سپاس شده توسط:
#39
آدم رو به مرگ را دیدی ؟
باغ بعد از تگرگ را دیدی ؟
آدم رو به مرگ من بودم
باع بعد از تگرگ من بودم
زیر پایم انار باریدند
در دلم انفجار باریدند
دارم از چوب سیبها باشد
حلقه از نانجیبها باشد
شاعر از من عبور خواهد کرد
خانه را سوت و کور خواهد کرد
کوله بارم همیشه تاریک است
این جهنم چقدر باریک است
میبرم روی دوش دارم را
میکشم نعش کوله بارم را
سیب نا خورده را به من بستند
جرم حوا کشم اگر باشم . . .

پاسخ
سپاس شده توسط:
#40
مثل کوهی درشت و محکم باش
مثل فاتح نگاه خواهم کرد
آنقَدَر اَنگِ ننگ خواهم زد
دامنت را سیاه خواهم کرد

روی دستان خویش می مانی
پای این قصدِ شوم خواهی مُرد
که رکَب از تو خورده باشم
این آرزو را به گور خواهی برد

پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتــر شعــر | مهــسا رهنما .M!!NoO. 145 6,130 ۱۶-۱۰-۹۳، ۰۹:۰۶ ب.ظ
آخرین ارسال: .M!!NoO.
  دفــتر شعــر | ساره دستاران .RaHa. 162 6,280 ۲۹-۰۴-۹۳، ۱۱:۵۲ ب.ظ
آخرین ارسال: .RaHa.

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
pooyan97 (۰۶-۰۸-۹۷, ۰۵:۲۳ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان