امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفـتـر اشعـار مـــریـم جعــفری آذرمــانــی
#11
گوشها بسته، دهانها بازند، کر شدم بس که شنیدم از هیچ
با دو تا چشم خودم سر کردم جز بدی هیچ ندیدم از هیچ

شادیام ظاهر و پنهان شده غم، روحِ من بیشتر از تن شده کم
همه در همهمه، من در همهام، به همین هیچ رسیدم از هیچ

آرزویی که ندارم در سر، از امیدی به امیدی دیگر
خطّ گمراهیِ من دایره شد تا سرِ هیچ دویدم از هیچ

ـ گرچه در دست کسی فال تو نیست حال من بهتر از احوال تو نیست
مریم! این شعر مگر مال تو نیست؟ ـ آی بس کن که بریدم از... هیچ
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12
شب و روز با هم کجا جنگ دارند

که پشتِ همند و دلی تنگ دارند

یکی تَنگِ ماه و یکی تَنگِ خورشید

مداری که فرسنگْ فرسنگ، دارند

به عریانیِ پیرهنهای باران

که همقدرِ رنگینکمان رنگ دارند؛

به دریا که از رود جاریست سوگند

اگر جوششی هست از سنگ دارند

طبیعت! کجای تو جای کسانیست

که با باد هم قصد نیرنگ دارند

که هر شاخه شلاق خواهد شد آخر

تمام درختان، از این، ننگ دارند
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
با دوربین چیزی نمیدیدم، پس کارِ نزدیکانِ من بوده ست
هر اتفاقِ تازه افتاده، از پیش از اینها، ظاهراً، بوده ست

چشمانِ عینک را در آوردم، تا حظ کنم از ضعفِ بینایی
هرچند حتا کور هم میدید تصویرِ در آیینه، زن بودهست

تاریکخانه، جای امنی بود، تا ناگهان یک صفحه ظاهر شد
معلوم شد عکاس، پنهانی، فکرِ فقط مطرح شدن بوده ست

رگهای من از پوست بیرون زد، تا شرح حالِ مردنم باشد
این پاره پاره دردِ روزافزون، تقصیرِ درز پیرهن بوده ست

مردم همیشه فکر می‌کردند من از خودم می‌گویم اما تو
یک بار دیگر دوره کن، شاید، منظورِ من از من، وطن بوده‌ست
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14
بد خلقیِ مادر بزرگم که... روانش شاد
شاید غریزی بود مثل داد در بیداد

بین معلّمها فقط خیّام میدانست
جایی ندارد هیچ در مجموعه ی اعداد

جام جهانبین قطرهاشکی بود از چشمم
تاریخ حقّم بود وقتی اتّفاق افتاد

در درس دستور زبان از ماضی مطلق
آنقدر ترسیدم که گفتم هرچه بادا باد

از اوّلین انشا فقط یک جمله یادم هست:
بابا اگر نان داد تاوان هم فراوان داد
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15
به جز شکستن و بستن چه مانده از باور؟
بخوان پریدنِ افتاده را، منم؛ دفتر:

کبوتری که به تمرینِ نقشِ روشنفکر
دو بال سوخته اش ماند زیر خاکستر

کدام دست به آتش کشید باران را
که روی صحنه ندیدیم جز تماشاگر

چه افتخارِ کثیفیست اینکه چرکِ غرور
تو را بزرگ کند در جهانِ بیداور

چقدر حوصله ی گریه کردنت جدّیست؟
که خنده را بگذارم به فرصتی دیگر
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16
شاید رسیدهای به حسابِ برابران
اما هنوز مانده گناهانِ دیگران

کرکس که هیچ، بر سر تقسیم ارزنی
تغییر میکنند تمام کبوتران

هم رشک میبریم به آنان که قانعند
هم غبطه میخوریم به قدر توانگران

ما با کدام جنبه ی جرأت، دلِ تو را
تشبیه میکنیم به دریای بیکران

دایم شهید میشوی از بس که زنده ای
دنیا اگرچه پر شده از مرگباوران

مادر! به آن بهشت که در سرنوشت توست
اینجا جهنم است به دنیا نَیاوران!
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#17
هر زنده رنگ مرگ گرفته، دنیا پر از نژندیِ مرگ است
ای زندگی نخند که دیگر طعم لبت به گَندیِ مرگ است

سیلابِ خون گرفته به کُشتن خاکی که خو گرفته به مردن
تقصیر از تو نیست که هستی؛ کوتاهی از بلندیِ مرگ است

با یک نفر بخوابد و بعدش با دیگری بخوابد و بعدش
با هر کسی بخوابد و بعدش... هی قصه از لَوَندیِ مرگ است

دنیا به کام مورچه ها شد صدها هزار مرده ی شیرین
محصول کارخانه ی دنیا ـ تابوت ـ بسته بندیِ مرگ است
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#18
جهان ویران نخواهد شد امیدی نیست
اگر ویران ببینی آنچه دیدی نیست

که مثل روز، روشن بود تاریکی
فریبش را نخور شعرِ سپیدی نیست

تحمّل کن محالِ احتمالش را
که در تشدیدِ غم، دردِ شدیدی نیست

همان مرگی که ما را میکُشد هر روز
شهادت میدهد: دیگر شهیدی نیست

درون قفلِ غفلت، هرز میچرخد
بخوابید آی بیداران، کلیدی نیست
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#19
پُک میزند مردی که دیوارش سیاه است
هفت آسمان از دود سیـ ـگارش سیاه است

من قبر پنهانم كه دارد ميسرايد
قبر همان مردي كه ديوارش سياه است

رنگش نکن میلی به آرایش ندارد
او زنده اش تار است و مردارش سیاه است

خونگریه میریزد به حال زار انسان
خون نیز در چشم عزادارش سیاه است

پایان دنیا نقطه ای کور است بینور
میداند او از بس که پندارش سیاه است

شیطان عجب مردیست بر تن شعله دارد
آتش کمش سرخ است و بسیارش سیاه است

دنیا فرو میریزد از یک ضربِ انگشت
هرقدر رنگی باشد آوارش سیاه است
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#20
آسمان! حرف بزن جای درختان خالیست
چاه خشکید ببین کاسه ی باران خالیست

ابر را پاره کن ای دست! که بیآبانیم
خاک پوشیده زمین، دستِ بیابان خالیست

سر، نه! هر واحدمان، رأس، اگر میشِمُری
خیلِ جمعیّتِ این خطّه از انسان خالیست

به هياهوی صدايی همه برمیگرديم
اسم عاميم كه در تذكره، جامان خالیست

خيمه ای نيست كه در سايه ی آن جمع شويم
جای خيام در اين نظم پريشان خالیست

عشق در کینه ی پنهان خود آوارم کرد
در پی گنج نیا! خانه ی ویران خالیست
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفـتـر اشعـار مهـدیه لطیفــی پسر اهورایی 381 11,509 ۰۲-۰۶-۹۴، ۰۳:۰۰ ب.ظ
آخرین ارسال: v.a.y

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان