امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفـتـر اشعـار مـــریـم جعــفری آذرمــانــی
#71
مثل يك پل كه كمر بند خيابان باشد

عشق، آن نيست كه در شهر فراوان باشد

زن زيباي جهان! سبزه ي گريان! تلخ است:

پاي تختت دل گنديدهي تهران باشد

دوست دارم ننويسم قلمم ميرقص د

دست من نيست، اگر شعر ، پريشان باشد

مثل سهراب نشد شعر بگويم، هرگز!

« واژه بايد خود باد و . . . خود باران باشد»

حافظ از خاكْ درآ تا بنويسي اين بار:

« كه به تلبيس و حِيَل ديو، مسلمان» باشد

به رضايش نرسيدم به خدايش گفتم

دستِكم در غزلم اسم خراسان باشد
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#72
دنیا پر از سگ است جهان سر به سر سگیست
غیر از وفا تمام صفات بشر سگیست

لبخند و نان به سفرهی امشب نمیرسد
پایان ماه آمد و خلق پدر سگیست

از بوی دود و آهن و گِل مست میشود
در سرزمین من عرق کارگر سگیست

جنگ و جنون و زلزله؛ مرگ و گرسنگی
اخبار يك ، سه ، چار، دو ،تهران، خبر سگیست

آهنگ سگ ترانه ی سگ گوشهای سگ
این روزها سلیقه ی اهل هنر سگیست

بار کج نگاه شما بر دلم بس است
باور کنید زندگی باربر سگیست

آدم بیا و از سر خط آفریده شو
دیگر لباس تو به تن هر پدرسگیست
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#73
تنهاتر از این میشود؟ وقتی تنِ دیوار
اصرار میکرده ست بر پوشاندنِ آوار
آوار روحِ زخمیِ دیوارها بوده
با گریه اش میگفت این را، قابِ بیدیوار
قلب چروکش، پاره، پشت شیشه اش مانده؛
تصویرِ تکرارِ زمین لرزه، پس از هشدار
من میزبان مردگانم؛ خاک میپوشم
لای شبح ها روح های گُشنه را بشْمار
در کاسه ی هر جمجمه یک لختهْ خون پر کن
از پوستت نان در بیاور مرده ی بیدار!
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#74
تا سرم در دستهايم هست، از سر مينويسم
روي هر جايي كه باشد - سقف يا در - مينويسم
من درم، قفلم؛ كه ديگر رد شدن از من محالست
ميرسم تا سقف، برميگردم از سر مينويسم
بيقلم، بيبرگ، بيگل هم كه باشم، من درختم
شاخهاي دارم كه رويش هي كبوتر مينويسم
شاعرم؛ حتا اگر انديشه را از من بگيري
هر چه را ننوشته باشم، باز از بر مينويسم
گاه شعرم، گاه حرفم، گاه لفظي بيهجايم
از هر آن چيزي كه هستم، باز كمتر مينويسم
صرف كن فعلِ نوشتن را، مرا آخر بياور
مينويسي، مينويسد، جورِ ديگر مينويسم
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#75
با سوتِ داورِ وسط، از اوّل، دارم به این قرار میاندیشم
این چشم بیقرارتر است از من، وقتی به انتظار میاندیشم

بازیکنان شبیه تو میآیند لحظه به لحظه میگذری از من
مثل دریبلهای نفسگیرت، تند و ادامهدار میاندیشم

قلب من است جا شده در دستت؛ توپی که توی تور میاندازی
تو محو در شمردنِ گلهایت، من بیخودی به یار میاندیشم

یک بار از نگاه تماشاچی، یک بار از دریچهی چشم تو
یک بار پشت مردمکِ خیسم، هر صحنه را سه بار میاندیشم

روزی خودم برندهترین بودم با قلبهای جا شده در دستم
این برد و باخت بازی او بوده؛ دارم به روزگار میاندیشم

طبق مشاهدات گزارشگر، خود را چه خوب باختهام اما
وقتی تو در برابر من باشی حتماً به افتخار میاندیشم
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#76
همین پنجاه سالِ پیش هم لبخند و هم نان داشت
به آب روستا خوش بود اما عشق تهران داشت

پدر با لهجه ی شیرین آذربایجانی هم
به چای تلخ قوریهای مادر سخت ایمان داشت

دو تا قوری یکی رنگ طلا مخصوص صبحانه
یکی هم نقره ای، در شب که رنگ ماه و باران داشت

اگر من هم یکی از دختران روستا بودم
به جای شعر، شور دیگری در چشم من جان داشت

درون قلعهی سرخی خودم را حبس میکردم
که هر گوشه دری و هر دری هم یک نگهبان داشت

که چوپان عاشقم میشد، و گرگی گله را میزد
دل من هم خنک میشد به هر شکلی که امکان داشت

پدر آقای ده بوده ولی کم کم در او حل شد
همان حسی که یک «شهری» میان شهروندان داشت
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفـتـر اشعـار مهـدیه لطیفــی پسر اهورایی 381 11,509 ۰۲-۰۶-۹۴، ۰۳:۰۰ ب.ظ
آخرین ارسال: v.a.y

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان