امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفـتـر اشعـار مـــریـم جعــفری آذرمــانــی
#61
ظهرها گریه ام که میگیرد تلفن میزنم به لبخندت

مشکل من فقط همین شده است که بگیرم شماره ی چندت

سرِ کارَت نیامدم امّا دل من پشت میز زندانیست

تلفن را خودت جواب بده خسته ام از صدای همبندت

دوست داری که زودتر بروی تا بخوانی نماز ظهرت را

صبر کن تا دقیقه ای دیگر، وقت میگیرم از خداوندت

زندگی! خسته ام از این تکرار، قلب من تیر میخورد هر بار

گوشی ات را سریعتر بردار، کُلت را وا کن از کمربندت

قطع و وصلی... دوباره میگیرم آن زن بد صدا چه میگوید:

عشق «در دسترس نمیباشد» چه کنم با گسست و پیوندت

نه عزیزم نمیرسیم به هم، 11 سال بینمان وقت است

یازده ساله بودی آمدهام، یازده ساله است فرزندت
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#62
تن میتواند نباشد اندیشه ها تن ندارند

هر لحظه بیرون میآیند باری به گردن ندارند

هر کس که هستید باشید آنان خود از هم جدایند

از دیگران میگریزند شخصی به جز من ندارند

خورشید را چارهای نیست باید که در خود بسوزد

این سایه ها را ببینید یک چشمِ روشن ندارند

اندیشه هستم، محال است هرگز مرا دیده باشی

تنهای من تن ندارد تنهای من تن ندارند
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#63
به شما مینویسم اینها را، آی مَردم، مخاطبانِ منید

جوهر از خون چکیده است اینبار، حرفِ زخم است مرهمی بزنید

عنکبوتیست پشت هر غزلم، تار را میتند قلم به قلم

که به چنگش گرفته در بغلم، دور دردم کمی دوا بتنید

گفته ام از نبودن از بودن، از سرودن، مدامْ فرسودن

شعر یعنی به مرگ افزودن، که شما زنده های این کفنید

شرح حال شماست دفتر من، ای درختانِ ریشه در سر من

مینویسم اگرچه میدانم که به هر شعر تازه میشکنید

این غزل مثل هر غزل ساده ست شاعرش تا همیشه آماده ست

گرچه از اوج خویش افتاده ست مریمِ جعفریست کف بزنید
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#64
کسی نباید از این شعر انتقاد کند

مگر به خونِ دلِ شاعر استناد کند



خدا ندید که شب بابِ طبعِ شعر من است

که رفت شعلهی خورشید را زیاد کند



مگر برای نوشتن از آنچه میخواهم

مدارِ نوریِ منظومه را مداد کند



که تند میرود این شب که حرف بسیار است

قلم چگونه به صبحِ تو اعتماد کند؟



نفس نفس، سرِ مریم به باد خواهد رفت

یکی بیاید و این باد را نباد کند
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#65
در وصله ی دیوار است، در خانه ی تخریبی

سقفی که جنون دارد، در حال سراشیبی


بید است که پوسیده، در بقچه کتابی نیست

هی منظره میخوانم، با پنجرهای جیبی


بردار خرابش کن، زندان مشبّک را

چون خسته ام از بودن؛ از مردنِ تقریبی


تصویر جهان زن شد، جنگ آمد و مردش کرد

کافیست چه میخواهی؟ از ماده ی ترکیبی


میمیری و میفهمی، نه! مرده نمیفهمد،

کرمیست که افتاده، در این کره ی سیبی
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#66
کوچه ها تکیه به دیوار و خیابان باریک

دور افتاده ترین جاده به اینجا نزدیک


عقربه میدود و زندگیام پشت سرش

فرصتی نیست که تشخیص دهم تاک از تیک


مگر از برکت یک زلزله ویران شود« این

میهمانخانه ی مهمانکُشِ روزش تاریک»
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#67
من شاعرم خودكار نه؛ جوهر به دنيا آمدم

درگير انديشيدنم، من سر به دنيا آمدم


تقدير بود انسانشدن، عمری زمينگيرم كند

روحم كبوتر بود و من، بیپر به دنيا آمدم


نارنجی و خاكستری، پاييز رنگ آتش است

هر روز و شب در آتشم؛ آذر به دنيا آمدم


نه؛اين توان در مرگ نيست، از زندگی سيرم كند

مردانه خواهم مُرد اگر... دختر به دنيا آمدم
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#68
اگرچه آسمانم ابر پوشيده است اما حال من خوب است
دو دريا از دو چشمم زار جوشيده است اما حال من خوب است

نپرس از من كه تنهايم چرا با سايهی ديوار میخندم
گلويم شوكران از دوست نوشيده است اما حال من خوب است

جوابی نيست پشت پرسش چون و چرای بود و نابودم
چه شيونها كه از نايم خروشيده است اما حال من خوب است

بيا ای مرگ! اين تن سهم تو، من عين روحم سر به سر عشقم
فلک در نفی من بسيار كوشيده است اما حال من خوب است
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#69
با دستهای يك حكاک، بعد از ادای يک آيين

روزی نوشته خواهم شد، روی کتیبه های سنگین


ديدن چقدر دشواراست! در ازدحام قومی كور

حكاك من چه میداند؟ از اين دو چشم دردآگين


كوچكتر از خودم هستم، در من تحملِ من نيست

در گنج خود نمیگنجم، ای من! كنار من ننشين


من كمترين صدايم را، بر برگها نويساندم

میدانم اوج اين فرياد، بالا گرفته از پايين


وقت كتاب خواندن نيست، مردم كتيبه میخوانند

شادم كنی اگر سطری، از آن كتيبه باشد اين:


آمد نوشت و رفت، آری، رفتآمدش نوشتن بود

او از تب نوشتن مُرد، روحش هميشه شاد، آمين
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#70
مادرم ميگويد انسان يا پر از درد است يا مرد است

دردِسرهاي پدر سردرد شد مادر چه نامرد است

گاهي از اين جملهي مادر جنون ميگيردم اما

باز ميپرسم پدر با اينهمه دردش چرا مرد است

تختشان سنگين شده از بس كه تنهايند پس او كيست؟

حق شهوت را تصاحب ميكند حقي كه با مرد است

مادرم عاشق شده معشوق او هرجا بخواهد هست

كاري از دست پدر هم برنميآيد خدا مرد است

تا «به پايان آمد اين دفتر حكايت همچنان باقي»

پس «به صد دفتر نشايد گفت حسبالحالِ» ما مرد است
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفـتـر اشعـار مهـدیه لطیفــی پسر اهورایی 381 11,944 ۰۲-۰۶-۹۴، ۰۳:۰۰ ب.ظ
آخرین ارسال: v.a.y

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان