۰۴-۰۳-۹۳، ۰۸:۴۹ ق.ظ
ظهرها گریه ام که میگیرد تلفن میزنم به لبخندت
مشکل من فقط همین شده است که بگیرم شماره ی چندت
سرِ کارَت نیامدم امّا دل من پشت میز زندانیست
تلفن را خودت جواب بده خسته ام از صدای همبندت
دوست داری که زودتر بروی تا بخوانی نماز ظهرت را
صبر کن تا دقیقه ای دیگر، وقت میگیرم از خداوندت
زندگی! خسته ام از این تکرار، قلب من تیر میخورد هر بار
گوشی ات را سریعتر بردار، کُلت را وا کن از کمربندت
قطع و وصلی... دوباره میگیرم آن زن بد صدا چه میگوید:
عشق «در دسترس نمیباشد» چه کنم با گسست و پیوندت
نه عزیزم نمیرسیم به هم، 11 سال بینمان وقت است
یازده ساله بودی آمدهام، یازده ساله است فرزندت
مشکل من فقط همین شده است که بگیرم شماره ی چندت
سرِ کارَت نیامدم امّا دل من پشت میز زندانیست
تلفن را خودت جواب بده خسته ام از صدای همبندت
دوست داری که زودتر بروی تا بخوانی نماز ظهرت را
صبر کن تا دقیقه ای دیگر، وقت میگیرم از خداوندت
زندگی! خسته ام از این تکرار، قلب من تیر میخورد هر بار
گوشی ات را سریعتر بردار، کُلت را وا کن از کمربندت
قطع و وصلی... دوباره میگیرم آن زن بد صدا چه میگوید:
عشق «در دسترس نمیباشد» چه کنم با گسست و پیوندت
نه عزیزم نمیرسیم به هم، 11 سال بینمان وقت است
یازده ساله بودی آمدهام، یازده ساله است فرزندت
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز