ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ در سیاست خبری نیست، بروید سینم ا
آیدین سیار سریع در روزنامه قانون نوشت:
بسیار اتفاق افتاده که در این مرز پرگهر وقتی با اخبار سیاسی مواجه میشویم یا گفتههای مسئولان را میشنویم چشمانمان از حدقه در میآید و میگوییم wtf (مخفف ولم کن تو رو به فلانی) به نحوی نشان میدهیم که چنین اتفاقی در باور ما و در باور هیچ گنجشکی نمیگنجد. آخر یعنی چی که مثلا دکل گم شد؟ یعنی چی که دو تا دیپلمات در جریان مذاکرات به سمت هم خودکار پرت کردند؟ صادق خرازی کلا یعنی چی؟ اینا واقعیاند؟ فتوشاپاند؟ چی هستند؟ همه این سوالات، ابهامات، تعجبها و حیرتها با راهکاری که آقای عبدالحسین روح الامینی از شاکیان سعید مرتضوی داده قابل حل است. ایشان گفته «مرتضوی تبحر بسیاری در وارونه سازی حقیقت دارد و باید مشاور فیلمهای پلیسی و جنایی شود.» بسیار خب. حالا تصور کنید همه این عزیزان حیرت انگیز (incredibles) وارد فیلم و سینم ا و تلویزیون و تئاتر شوند. خب دیگر چه جای تعجبی میماند؟ اگر هم بچه یک موقع سوال کرد آدم نمیماند حیران که چه جوابی بدهد. با اطمینان میگوییم اینا همهاش فیلمه بابایی. الکیه! این دکلها رو هم که میبینی با اَفتِراِفِکتس و برنامههای جلوههای ویژه ناپدید میکنن. وثیقه گذاشتن کویر لوت هم در اصل یک نوع تکنیک سینم اییه که اولین بار توسط کمپانی برادران پاکنر (محمود اسپیلبرگ و یارانش) ابداع شد. ملاحظه میفرمایید؟ با این شرایط خیلی راحت همه چیز را میپذیریم. همه اتفاقات هم به راحتی توجیه میشود. مرتضوی هم به راحتی در ژانر وحشت (برای مطبوعات) و ژانر جنایی-معمایی (برای سایر اصناف) قابل تبیین است! برای بقیه عزیزان هم با توجه به استعدادهایشان در عالم سیاست سِمَتهایی در سینم ا در نظر گرفته شده است. از تمامی نامبردگان خواهشمند است هر چه سریعتر جهت احراز هویت به خانه سینم ا مراجعه کنند:
محمود احمدی نژاد: نویسندگی و کارگردانی آثار غیرعلمی-تخیلی، اکشن، عاشقانه، کمدیهای بزن و بکوب (slap stick) کمدی بزن و در رو (slap and run) و کمدی بزن و همینجوری تو چشم آدم نگاه کن (slap and look) و تدریس مبانی گروتسک در موسسات هنری
کریمی قدوسی: طراح صحنه
حمید رسایی: مدیر صحنه
بذرپاش: منشی صحنه
محمد علی آبادی: زیرنویس انگلیسی
صادق خرازی: طراح لباس و بدلکار در سری جدید مجموعههای تلویزیونی هشدار برای کبری 11، اخطار برای اکرم 75، قلب و بوس برای ندا (تاسیس93)
مهدی کوچک زاده: موسیقی متن فیلمهای حماسی (به دلیل حضور ثابت صدای فریادهای دلسوزانه ایشان در بک گراند نطق نمایندگان. بارها دیدهایم که تصویر سخنرانی یک نماینده پخش میشود ولی صدای کوچک زاده به گوش میرسد. رامین جوادی از دکتر کوچک زاده به عنوان الگوی زندگی خود یاد کرده است).
گودرزی وزیر ورزش و جوانان: بازیگر نقش مقابل قهرمان داستان، ضد قهرمان، بد من، صدای برونکا
رحمانی فضلی وزیر کشور: کمک به فیلمنامهنویس جهت ایجاد تعلیق در سناریو. (بهطور مثال 88 دقیقه از فیلم مخاطب فکر میکند که الان قهرمان داستان افشا میکند ولی در دو دقیقه پایانی متوجه میشود که افشا کردن کار بدی است و آخر فیلم همه به خوبی و خوشی ازدواج میکنند.)
گفتنی است از مهارتهای افراد فوق الذکر در پروژه سینم ایی «فتوشاپیها» به کارگردانی مسعود ده نمکی استفاده خواهد شد. با شنیدن این خبر جمعی از هنرمندان به ساخت و ساز روی آوردند و جمعی از ورزشکاران (همینجوری بدون دلیل) به شورای شهر وارد شدند. وضعیت سیاسی کشور مطلوب گزارش میشود.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ عشق قلی میرزا و فاطما گل
سعید هوشیار در روزنامه قانون نوشت:
در حالی که پس از حصول توافق همه منتظر هیاتهای غربی هستیم تا برای فعالیتهای مالی بازرگانی به کشور بیایند، ورود قریب الوقوع یک نفر به ایران همه نفسها را در سینه حبس کرد و معادلات منطقه را به هم ریخت! آن شخص کسی نیست جز فاطماگل! فاطما گل به ایران میآید؛ این خبری بود که دیروز خواندنش مو را بر تن من و هر جنبنده بالغی سیخ کرد. این توافق تا کجا را پیش بینی کرده است، از
مک دونالد گرفته تا فابیوس و حالا فاطماگل! کسی که در 600-500 قسمت به شکل پینگ پونگی مهمان چشمان و دلهای نگران میلیونها ایرانی بود که نگران او بودند. حالا دیگر همه طرفداران او میتوانند او را از نزدیک ببینند و دلیل ازدواج او را با کریم بپرسند.گرچه عدهای هم در ایران هستند که از همین الان نگران آمدن این شخص به خاک کشورمان بوده و آن را نمود عینی اتفاقات آخرالزمانی میدانند، فاطماگل؟! ایران!؟ یکهو دو ماه دیگه اون کچله رو هم بیارید دیگه، چیه اسمش؟... جیسون استتهام، خلاصه اینکه بعد از پیگیریهای فراوان متوجه شدیم که همین عده نگران برای جلوگیری از هرگونه سوء استفاده از حضور این شخص در خاک ایران قرار است به فرودگاه رفته و از فاطماگل استقبال کرده و به او گوجه پرتاب کنند، عدهای هم میگویند علاوه بر گوجه خیار نیز پرتاب خواهند کرد. تصور کنید فاطماگل به ایران بیاید و در سریالی وطنی نقش آفرینی کند؛
قصه اینطور خواهد شد؛
فاطماگل که به تازگی در سریالی مبتذل بازی کرده از کرده خود پشیمان شده و قصد اصلاح خود را دارد، به همین دلیل راهی ایران میشود تا نزد شخصی برود و از او طلب اصلاح اموراتش را کند، او که اسم و رسم این شخص را از مادرش شنیده بود، بعد از تلاش فراوان، این فرد را در شهری دورافتاده پیدا کرده و از او میخواهد که درخواستش را انجام دهد، از قضا این شخص هم پسری دارد به نام قلی میرزا، قلی میرزا که پسری خوب و دارای محاسن است و کلا در زندگیاش یکبار یک دختر دیده که آن هم در سن سه ماهگی بوده، در ابتدا سعی میکند خود را از فاطماگل دور نگه دارد تا اینکه در یک صحنه مجبور میشود که با او روبهرو شود، فاطماگل که دیگر عاشق قلی میرزا شده تصمیم میگیرد که به کمک پدر قلی میرزا دختری سر به راه و درست و درمان شود، از آنجایی که توجیه عشق این دو نفر و همراهیشان برای آشنایی بیشتر در تلویزیون کمی سخت است، برای پیشرفت قصه به ناچار پدر قلی میرزا سکته میکند تا این دونفر برای درمان پدر قلی میرزا به بیمارستان بروند و در آنجا کمی با هم معاشرت کنند. در ادامه برای غمگینتر شدن ماجرا مجبوریم که پدر قلی میرزا را بکشیم، پدر قلی میرزا میمیرد و فاطماگل که دیگر همه پلها را خراب شده میبیند در یک لحظه قلی میرزا را غافلگیر کرده و با او ازدواج میکند و فرزندی به دنیا میآورند که نامش را به یاد متوفی؛ باباقلی میرزا میگذارند.
بابا قلی میرزا بزرگ میشود و در نهایت بنیاد فاطماگل را راهاندازی میکند.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ برگ سبزی است، تحفه کریس!
محمد صفا جویی در روزنامه قانون نوشت:
کریستین رونالدو به عنوان کادوی عروسی، یک جزیره به دوستش هدیه کرد. (مهر)
کریستین رونالدو همان فوتبالیست مشهوری است که میگویند بدنش کمتر از 7 درصد چربی دارد اما این کم چرب بودن مانع از آن نشده که چربترین هدیهها را به دوستانش بدهد. (منظور خودمو از آوردن جمله قبل نفهمیدم. یعنی چی؟) او در مراسم عروسی خورخه مندس چنین کاری کرده است. حالا خورخه مندس کیست؟ همان کسی است که از او به عنوان مشهورترین مدیر برنامههای فوتبال در جهان نام میبرند. ساده بخواهم بگویم، او برای باشگاهها بازیکن جور میکند. هر چه باشگاه بیشتر پول بدهد، او بازیکن کمچربتری برایشان مهیا میکند. طبیعی است که کریستین رونالدو به کارراهبندازش این قدر ارادت داشته باشد و حتی ساقدوشش شود. بله، در این مراسم عروسی، رونالدو در اقدامی غافلگیرکننده یک جزیره به دوستش هدیه کرده است. شرح بیشتر ماجرا را از روی فیلم عروسی مندس و بانو که آتلیه فرزاد زحمتش را کشیده برایتان نقل میکنم.
رهبر ارکستر عروسی: «خب، دیگه نوبتیام باشه نوبت عکسهای عروس خانم خوشگل و آقا داماد گلمونه. بزن دست قشنگه رو به افتخارشون».
حضار دست قشنگه را میزنند.
رهبر ارکستر: «شله. شله.»
حضار سفت میزنند. سپس روی یک مانیتور 200 اینچ، عکسهای خورخه و بانو را میبینیم. چندتای اولش با لباس رسمی در آتلیه است. در یکی، خورخه نشسته و بانو بالای سرش ایستاده و در دیگری جایشان عوض شده است. عکس بعدی خورخه را نشان میدهد که به همسرش با مهر نگاه میکند اما بانو مندس جای دیگری را مینگرد. حالت چهره خورخه در این عکس به شکلی است که انگار دارد چیزی را بو میکند. عکس بعدی عروس و داماد را روی اسب نشان میدهد. عکس بعدی آنها را زیر اسب و در حالیکه افسار را به دست گرفتهاند و چیزی را میبویند نشان میدهد. عکسهای بعدی، عکس اسپرت عروس و داماد است. عروس تیشرت مسی و داماد تیشرت رونالدو را پوشیده و هر دو پز شوتزدن گرفتهاند. در عکس بعدی داماد بالا پریده و عروس دارد نگاهش میکند و مثلا افسوس میخورد و البته در همین حال انگار چیزی را هم میبوید.
رهبر ارکستر: «به افتخارشون... حالا همه با هم... خدای آسمون ها... خدای... ببخشید ببخشید من واقعا معذرت میخوام، میگن چون سالنرو باید ساعت یک تحویل بدیم، وقت اعلام کادوهاست. پس یه جوری دست بزنین که همه کادوها سکه و دلار بشهها. یوهاهاها. پس همه گلاب گلاب کاشونه ، ماشالا، عروسی خورخه جونه ماشالا...»
خواهر خانم مندس (که عنان کار را به دست گرفته): «خب کادوی اول از دایی عروس... به به... یه سکه تمام (سکه را میدهد به دختر 8 سالهاش که لباس عروس برتن دارد به همه حضار نشان دهد) مرسی دایی پرویز... خب کادوی بعدی از عمه ویکتوریاس.. یک سرویس پارچ و بشقاب دورطلایی... به به... مرسی عمه ویکتوریا و آقا سالوادور... کادوی بعدی مال ساقدوش کم چرب و خوش تیپمونه... یه سند... یعنی چی میتونه باشه... وای این قلب من گرفت..»
خواهر خانم مندس غش میکند و سند از دستش پرت میشود... عروس بی توجه به خواهرش کاغذ را برمیدارد و میخواند و او هم بیهوش میشود. روی کاغذ نوشته شده «سند جزیره سن سباستین، برگ سبزیست تحفه کریس».
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ این حقوق ما چی شد آقای اوباما؟
آیدین سیار سریع در روزنامه قانون نوشت:
بسمه تعالی
جناب آقای پرزیدنت اوباما
ریاست محترم جمهور ایالات متحده آمریکا
با اهدای سلام و تحیات الهی، ضمن تبریک فرارسیدن روز خبرنگار لازم دیدم چند نکته را به استحضار حضرتعالی برسانم شاید دست از اقدامات خصمانه خود برداشته و برای رفع کدورتهای ایجاد شده گامی بردارید.
جناب اوباما! همانطور که میدانید ما (جمعی از طنزنویسان و روزنامهنگاران حافظ منافع غرب) سالهاست از غرب کمکهای مالی دریافت میکنیم و این مسئله به یک رویه در سیاستهای کلی ایالات متحده تبدیل شده و منحصر به این دولت یا آن دولت نیست. الان شما پیش آقای بیل کلینتون هم اسم ما را ببرید و بگویید سیارسریع یا مرعشی لبخندی میزند و میگوید «اوه! چمدان! دلار! آی ریممبرد!» که این نکته موید سابقه طولانی ما در امر خطیر جیره خواری است. با این حال متاسفانه با شروع دور آخر مذاکرات به یکباره و بدون هیچ توضیحی ارسال چمدانها قطع شد و موجی از حیرت جامعه مطبوعاتی را فراگرفت.
آقای اوباما! مگر ما چه گناهی کردیم؟ کم به ساز شما رقص یدیم؟ گفتید از توافق هستهای و دولت یازدهم حمایت کنید، ما هم حمایت کردیم.
گفتید علیه نیروهای دلسوز، مومن و متعهد چیز بنویسیم تا مردم از ابعاد توافق هستهای با خبر نشوند گفتیم چشم! گفتید سایت روزنامه را به جای 12 شب، ساعت یک نیمه شب آپلود کنیم سر جوانان گرم شود تا شب ها دیر بخوابند و به فساد کشیده شوند، اطاعت امر کردیم. با این حساب قطع کردن جیره چه معنیای میتواند داشته باشد؟
آقای اوباما! ما سه ماه است که یک پنی هم دریافت نکردهایم. وقتی هم که به دفتر مدیرمسئول آقای نیکویی مراجعه میکنیم ایشان که فردی مومن، دلسوز و متعهد است به سمت ما منگنه پرتاب میکند و با فریاد میگوید: «برین از همون غرب جونتون حقوق بگیرین!» حقیقتا ما کمی سردرگم شدهایم.
تا الان فکر میکردیم شما پولها را به ایشان میدهید و ایشان خودش بین ما تقسیم میکند ولی انگار اینگونه نبوده و الان هم خبر میرسد که حاج آقا قصد دارد از ما به خاطر انتشار مطالب خلاف واقع و تشویش اذهان عمومی در روزنامهشان شکایت کنند و اگر محکوم به جریمه مالی شویم نمیدانیم از کجا باید بیاوریم که غرامت آقای نیکویی را پرداخت کنیم. صندوق اعتباری هنر هم در این زمینه پاسخگو نیست.
آقای پرزیدنت! ما دیگر به این شکل نمیتوانیم ادامه دهیم. عدم پرداخت حقوق یک ماه، دو ماه ... نه دیگر سه ماه. آمریکا تا کی میخواهد به کارشکنیهای خود ادامه دهد؟ تا کی خلف وعده؟ تا کی دبه؟ ما از کجا بیاریم زندگی کنیم؟ اکنون جا دارد ضمن اظهار تنفر از غرب با قاطعیت اعلام کنیم ما از اول دل در گروی آرمانهای دلنگرانها داشتیم و این جیرهای هم که میخوردیم برای این بود که نشان دهیم غرب چقدر غیرقابل اعتماد است.
به نظر ما توافق هستهای هم به زیان کشور است و امسال هم به دلیل مصادف شدن توقیف ظالمانه 9 دی و تذکر خونبار هیات نظارت به کیهان روز خبرنگار نداریم و انشاا... فردا با فریاد «حتی اگه بمیرم... حمیدم... نشریه تو پس می گیرم» راهپیمایی سکوت برگزار خواهیم کرد. ضمنا آمادگی خود را جهت هرگونه همکاری با رسانههای کیهان، وطن امروز، جوان و کلا هر نشریهای که حقوقها را سر ماه پرداخت میکند اعلام کرده و مخلص تمامی نیروهای مخلص نیز هستیم. نمیدانم واقعا چرا نامه به اوباما آخرش به اینجا ختم شد! این تنها یکی از عوارض قابل مشاهده بی پولی است!
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
ارسالها: 26,357
موضوعها: 13,060
تاریخ عضویت: فروردین ۱۳۹۲
اعتبار:
18,994
سپاسها: 7436
11273 سپاس گرفتهشده در 3736 ارسال
طنز؛ علی؛ با ما قهری؟
آيدين سيارسريع در روزنامه قانون نوشت:
یکی از سایتها از قول حسینیان، نماینده مجلس تیتر زده: لاریجانی با کارگزارانیها رابطه دارد. متاسفانه مدتی است در کشور هم درست مثل سریالهای ترکیهای رابطه جای ضابطه را گرفته است و رفتار ضابطه مند از سوی افراد و گروه ها به خصوص آقای لاریجانی دیده نمی شود. منابع موثقی به ما گفته اند جمعی از اصولگرایان تندرو که از حمایت لاریجانی از دولت دلخور هستند بعد از اظهارنظر آقای حسینیان نزد آقای لاریجانی رفته اند و با چهرهای ناراحت به ایشان گفتهاند: علی! ایشان جواب داده: بله؟ پرسیدهاند: دیگه ما رو دوست نداری؟ ایشان سکوت کردهاند. دوباره گفتهاند علی! ایشان گفتهاند بله؟ اصولگرایان پرسیدهاند: با طیف خاصی رابطه داری؟ ایشان باز هم سکوت کردهاند. اصولگرایان تندرو گفتهاند علی! ایشان گفتهاند بله؟ تندروها گفتهاند: جواب بده دیگه! ایشان گفتهاند: من دیگه سن و سالی ازم گذشته، میخوام از این به بعد میانهروی کنم. اصولگرایان تندرو سر تکان داده و اعلام کرده اند: متاسفانه مدعیان اعتدال و میانه روی عناصر ارزشمندی چون رئیس مجلس هم تاثیرات سوء گذاشته اند. آقای لاریجانی سکوت کردهاند و خیره شدهاند. اصولگرایان تندرو گفتهاند: چرا ساکتی؟ آقای لاریجانی پرسیدهاند: چیکار کنم؟! گفتهاند: سکوت قلبتو بشکن و برگرد ... آقای لاریجانی گفتهاند: نمیخوام. اصولگرایان تندرو گفتهاند: حالا که اصرار دارید جزو ساکتین باشید سکوت قلبتان را نشکنید. فقط برگردید طرف ما. آقای لاریجانی فرمودهاند: من همین جوری راحتترم. برگردم که چی بشه؟ اصولگرایان تندرو گفته اند: معروف میشی، موفق میشی، رئیس جمهور میشی ... آقای لاریجانی با چشمانی باز از تعجب به ایشان نگریسته اند، ایشان با اشتیاق گفته اند: مثل آقای احمدی نژاد. آقای لاریجانی چند ثانیه ایست قلبی می کنند. در این لحظه آقای کاظم جلالی وارد می شود و جمعیت را متفرق مي كند. اصولگرایان تندرو در ادامه مظلومانه به آقای لاریجانی نگاه کرده اند و گفته اند یه چیزی هم بگیم دیگه میریم! آقای لاریجانی دلش سوخته و در همان حالت ایست قلبی گفته: باشه!بگید! اصولگرایان تندرو سریع گفته اند: زنده باد بهار، زنده باد احمدی نژاد! و پا به فرار گذاشته اند. این بار آقای کاظم جلالی هم دچار شوك شدند.
تکمله
- سیاستمداران عاقل وقتی به دوران میانسالی میرسند میانهرو میشوند. ولی سیاستمداران تندرو اعتقاد دارند سن فقط یک عدد است و مغز باید جوان باشد.
- سیاستمداران عاقل وقتی راه قبلی خود را شکست خورده میبینند خود را مطابق خواستههای مردم تغییر میدهند اما سیاستمداران تندرو وقتی شکست میخورند سعی میکنند مردم را به شکل خواستههای جدیدشان تغییر دهند.
- سیاستمدار عاقل وقتی طنزهای ما را میخواند به یک
«اه اه چه بی مزه» اکتفا میکند ولی سیاستمدار تندرو علاوه بر ادای جمله فوق ما را توقیف هم میکند، توجه نمیکند که
بی مزهها هم باید نان بخورند بههرحال.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...