ارسالها: 3,008
موضوعها: 57
تاریخ عضویت: بهمن ۱۳۹۳
اعتبار:
3,419
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
۱۹-۱۲-۹۳، ۰۹:۲۶ ب.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۱۹-۱۲-۹۳، ۰۹:۳۲ ب.ظ توسط ****Dayan****.)
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم :
شِیـطاטּ نیـستَم
فِرشـته هـَم نیـستم
فـَقط دُختَـرم!
ازنـوعِ سـاده اش...
حـَـوا گونہ فـِکـر میـکُنم
فَقـط بـہ خاطـِرِ یـک ســیب
تـا کـُجا بایَـد تـاواטּ داد...؟
ارسالها: 101,896
موضوعها: 13,760
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
24,167
سپاسها: 28895
33245 سپاس گرفتهشده در 19321 ارسال
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم :ناهار امروز با تو
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه
ارسالها: 3,008
موضوعها: 57
تاریخ عضویت: بهمن ۱۳۹۳
اعتبار:
3,419
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت :
شِیـطاטּ نیـستَم
فِرشـته هـَم نیـستم
فـَقط دُختَـرم!
ازنـوعِ سـاده اش...
حـَـوا گونہ فـِکـر میـکُنم
فَقـط بـہ خاطـِرِ یـک ســیب
تـا کـُجا بایَـد تـاواטּ داد...؟
ارسالها: 101,896
موضوعها: 13,760
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
24,167
سپاسها: 28895
33245 سپاس گرفتهشده در 19321 ارسال
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت : به همین خیال باش
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه
ارسالها: 3,261
موضوعها: 244
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۳
سپاسها: 0
6 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت : به همین خیال باش
-اتفاقا تو همین خیالم
ارسالها: 5,317
موضوعها: 1,102
تاریخ عضویت: بهمن ۱۳۹۱
اعتبار:
5,061
سپاسها: 280
148 سپاس گرفتهشده در 90 ارسال
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت : به همین خیال باش
-اتفاقا تو همین خیالم
با خنده گفت
ماهی مـُرده آب میخواهد چه کار ؟!
گاهی برای مهربانی هم دیر است ...!
ارسالها: 3,008
موضوعها: 57
تاریخ عضویت: بهمن ۱۳۹۳
اعتبار:
3,419
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت : به همین خیال باش
-اتفاقا تو همین خیالم
با خنده گفت : دختر تو چه پرویی
شِیـطاטּ نیـستَم
فِرشـته هـَم نیـستم
فـَقط دُختَـرم!
ازنـوعِ سـاده اش...
حـَـوا گونہ فـِکـر میـکُنم
فَقـط بـہ خاطـِرِ یـک ســیب
تـا کـُجا بایَـد تـاواטּ داد...؟
ارسالها: 101,896
موضوعها: 13,760
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
24,167
سپاسها: 28895
33245 سپاس گرفتهشده در 19321 ارسال
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت : به همین خیال باش
-اتفاقا تو همین خیالم
با خنده گفت : دختر تو چه پرویی ، خودتو تو آینه نگاه کردی؟
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه
ارسالها: 3,008
موضوعها: 57
تاریخ عضویت: بهمن ۱۳۹۳
اعتبار:
3,419
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
۲۰-۱۲-۹۳، ۰۵:۳۵ ب.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۲۰-۱۲-۹۳، ۰۵:۳۷ ب.ظ توسط sadaf.)
RE: ☻ داستان با سه کلمه ! ☻
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت : به همین خیال باش
-اتفاقا تو همین خیالم
با خنده گفت : دختر تو چه پرویی ، خودتو تو آینه نگاه کردی
-آره و به این نتیجه رسیدم
شِیـطاטּ نیـستَم
فِرشـته هـَم نیـستم
فـَقط دُختَـرم!
ازنـوعِ سـاده اش...
حـَـوا گونہ فـِکـر میـکُنم
فَقـط بـہ خاطـِرِ یـک ســیب
تـا کـُجا بایَـد تـاواטּ داد...؟
ارسالها: 14,756
موضوعها: 5,168
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
13,861
سپاسها: 563
158 سپاس گرفتهشده در 36 ارسال
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت : به همین خیال باش
-اتفاقا تو همین خیالم
با خنده گفت : دختر تو چه پرویی ، خودتو تو آینه نگاه کردی
-آره و به این نتیجه رسیدم
- گفت:هه فکر کردی عمرا
آمدن ' بودن ' شدن ' رفتن