امتیاز موضوع:
  • 3 رای - 4.67 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
☻ داستان با سه کلمه ! ☻
#41
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت : به همین خیال باش
-اتفاقا تو همین خیالم
با خنده گفت : دختر تو چه پرویی ، خودتو تو آینه نگاه کردی
-آره و به این نتیجه رسیدم که خیلی خوشگلم
- گفت:هه فکر کردی عمرا
در باز شد وچشمم خورد به آناهید که سانتال مانتال آماده ى بيرون رفتن ـه
وارد اتاق شد.....پیچ و تابی به گردن ش داد
به صورت قهر سرمو برگردوندم
خدا میدونه چقدر از دستش عصبانی بودم از اینکه چغلی منو پیش امیر بیشور کرده بود .
امیر یه نگاهی به من کرد و یه نگاهی به آناهید که با ناز و عشوه به سمت
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
سپاس شده توسط:
#42
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت : به همین خیال باش
-اتفاقا تو همین خیالم
با خنده گفت : دختر تو چه پرویی ، خودتو تو آینه نگاه کردی
-آره و به این نتیجه رسیدم که خیلی خوشگلم
- گفت:هه فکر کردی عمرا
در باز شد وچشمم خورد به آناهید که سانتال مانتال آماده ى بيرون رفتن ـه
وارد اتاق شد.....پیچ و تابی به گردن ش داد
به صورت قهر سرمو برگردوندم
خدا میدونه چقدر از دستش عصبانی بودم از اینکه چغلی منو پیش امیر بیشور کرده بود .
امیر یه نگاهی به من کرد و یه نگاهی به آناهید که با ناز و عشوه به سمت امیر میرفت ولی پاش گیر کرد به آچار فرانسه
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
سپاس شده توسط:
#43
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت : به همین خیال باش
-اتفاقا تو همین خیالم
با خنده گفت : دختر تو چه پرویی ، خودتو تو آینه نگاه کردی
-آره و به این نتیجه رسیدم که خیلی خوشگلم
- گفت:هه فکر کردی عمرا
در باز شد وچشمم خورد به آناهید که سانتال مانتال آماده ى بيرون رفتن ـه
وارد اتاق شد.....پیچ و تابی به گردن ش داد
به صورت قهر سرمو برگردوندم
خدا میدونه چقدر از دستش عصبانی بودم از اینکه چغلی منو پیش امیر بیشور کرده بود .
امیر یه نگاهی به من کرد و یه نگاهی به آناهید که با ناز و عشوه به سمت امیر میرفت ولی پاش گیر کرد به آچار فرانسه و افتاد زمین و داد زد :
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
سپاس شده توسط:
#44
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت : به همین خیال باش
-اتفاقا تو همین خیالم
با خنده گفت : دختر تو چه پرویی ، خودتو تو آینه نگاه کردی
-آره و به این نتیجه رسیدم که خیلی خوشگلم
- گفت:هه فکر کردی عمرا
در باز شد وچشمم خورد به آناهید که سانتال مانتال آماده ى بيرون رفتن ـه
وارد اتاق شد.....پیچ و تابی به گردن ش داد
به صورت قهر سرمو برگردوندم
خدا میدونه چقدر از دستش عصبانی بودم از اینکه چغلی منو پیش امیر بیشور کرده بود .
امیر یه نگاهی به من کرد و یه نگاهی به آناهید
که با ناز و عشوه به سمت امیر میرفت ولی پاش گیر کرد به آچار فرانسه و افتاد زمین و داد زد:
این چی بود؟؟؟آچار فرانسه این وسط چیکار می کنه؟؟؟؟
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
سپاس شده توسط:
#45
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت : به همین خیال باش
-اتفاقا تو همین خیالم
با خنده گفت : دختر تو چه پرویی ، خودتو تو آینه نگاه کردی
-آره و به این نتیجه رسیدم که خیلی خوشگلم
- گفت:هه فکر کردی عمرا
در باز شد وچشمم خورد به آناهید که سانتال مانتال آماده ى بيرون رفتن ـه
وارد اتاق شد.....پیچ و تابی به گردن ش داد
به صورت قهر سرمو برگردوندم
خدا میدونه چقدر از دستش عصبانی بودم از اینکه چغلی منو پیش امیر بیشور کرده بود .
امیر یه نگاهی به من کرد و یه نگاهی به آناهید
که با ناز و عشوه به سمت امیر میرفت ولی پاش گیر کرد به آچار فرانسه و افتاد زمین و داد زد:
این چی بود؟؟؟آچار فرانسه این وسط چیکار می کنه؟؟؟؟
منم از فرصت استفاده کردم
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
سپاس شده توسط:
#46
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت : به همین خیال باش
-اتفاقا تو همین خیالم
با خنده گفت : دختر تو چه پرویی ، خودتو تو آینه نگاه کردی
-آره و به این نتیجه رسیدم که خیلی خوشگلم
- گفت:هه فکر کردی عمرا
در باز شد وچشمم خورد به آناهید که سانتال مانتال آماده ى بيرون رفتن ـه
وارد اتاق شد.....پیچ و تابی به گردن ش داد
به صورت قهر سرمو برگردوندم
خدا میدونه چقدر از دستش عصبانی بودم از اینکه چغلی منو پیش امیر بیشور کرده بود .
امیر یه نگاهی به من کرد و یه نگاهی به آناهید
که با ناز و عشوه به سمت امیر میرفت ولی پاش گیر کرد به آچار فرانسه و افتاد زمین و داد زد:
این چی بود؟؟؟آچار فرانسه این وسط چیکار می کنه؟؟؟؟
منم از فرصت استفاده کردم سریع گفتم:

برای اینکه تو رو بزنه زمین اونجا بوده باهوش!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
سپاس شده توسط:
#47
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت : به همین خیال باش
-اتفاقا تو همین خیالم
با خنده گفت : دختر تو چه پرویی ، خودتو تو آینه نگاه کردی
-آره و به این نتیجه رسیدم که خیلی خوشگلم
- گفت:هه فکر کردی عمرا
در باز شد وچشمم خورد به آناهید که سانتال مانتال آماده ى بيرون رفتن ـه
وارد اتاق شد.....پیچ و تابی به گردن ش داد
به صورت قهر سرمو برگردوندم
خدا میدونه چقدر از دستش عصبانی بودم از اینکه چغلی منو پیش امیر بیشور کرده بود .
امیر یه نگاهی به من کرد و یه نگاهی به آناهید
که با ناز و عشوه به سمت امیر میرفت ولی پاش گیر کرد به آچار فرانسه و افتاد زمین و داد زد:
این چی بود؟؟؟آچار فرانسه این وسط چیکار می کنه؟؟؟؟
منم از فرصت استفاده کردم سریع گفتم:
برای اینکه تو رو بزنه زمین اونجا بوده باهوش!
امیر در حالیکه خندشو کنترل میکرد
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
سپاس شده توسط:
#48
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت : به همین خیال باش
-اتفاقا تو همین خیالم
با خنده گفت : دختر تو چه پرویی ، خودتو تو آینه نگاه کردی
-آره و به این نتیجه رسیدم که خیلی خوشگلم
- گفت:هه فکر کردی عمرا
در باز شد وچشمم خورد به آناهید که سانتال مانتال آماده ى بيرون رفتن ـه
وارد اتاق شد.....پیچ و تابی به گردن ش داد
به صورت قهر سرمو برگردوندم
خدا میدونه چقدر از دستش عصبانی بودم از اینکه چغلی منو پیش امیر بیشور کرده بود .
امیر یه نگاهی به من کرد و یه نگاهی به آناهید
که با ناز و عشوه به سمت امیر میرفت ولی پاش گیر کرد به آچار فرانسه و افتاد زمین و داد زد:
این چی بود؟؟؟آچار فرانسه این وسط چیکار می کنه؟؟؟؟
منم از فرصت استفاده کردم سریع گفتم:
برای اینکه تو رو بزنه زمین اونجا بوده باهوش!
امیر در حالیکه خندشو کنترل میکرد گفت : اینم جزای کارت
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
سپاس شده توسط:
#49
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت : به همین خیال باش
-اتفاقا تو همین خیالم
با خنده گفت : دختر تو چه پرویی ، خودتو تو آینه نگاه کردی
-آره و به این نتیجه رسیدم که خیلی خوشگلم
- گفت:هه فکر کردی عمرا
در باز شد وچشمم خورد به آناهید که سانتال مانتال آماده ى بيرون رفتن ـه
وارد اتاق شد.....پیچ و تابی به گردن ش داد
به صورت قهر سرمو برگردوندم
خدا میدونه چقدر از دستش عصبانی بودم از اینکه چغلی منو پیش امیر بیشور کرده بود .
امیر یه نگاهی به من کرد و یه نگاهی به آناهید
که با ناز و عشوه به سمت امیر میرفت ولی پاش گیر کرد به آچار فرانسه و افتاد زمین و داد زد:
این چی بود؟؟؟آچار فرانسه این وسط چیکار می کنه؟؟؟؟
منم از فرصت استفاده کردم سریع گفتم:
برای اینکه تو رو بزنه زمین اونجا بوده باهوش!
امیر در حالیکه خندشو کنترل میکرد گفت : اینم جزای کارت
آناهید که چاقو میزدی خونش

شِیـطاטּ نیـستَم

فِرشـته هـَم نیـستم

فـَقط دُختَـرم!

ازنـوعِ سـاده اش...

حـَـوا گونہ فـِکـر میـکُنم

فَقـط بـہ خاطـِرِ یـک ســیب

تـا کـُجا بایَـد تـاواטּ داد...؟


سپاس شده توسط:
#50
به به چه روز خوبی هست امروز من میخوام کولاک کنم خمیازه ای کشیدم و پتو رو از روم کنار زدم یهوصدایی با عصبانیت گفت : هوی چه خبرته ؟؟
فکر کنم بازم اومدن......دو دستی کوبیدم تو سر خودم ......وای خدا بد بخت شدم
اینا چرا اینطورین ؟!
صدای عصبانی امیر منو از افکارم خارج کرد
-با توام غوغا ، پاشو لنگ ظهره
با عصبانیت زل زدمبه چشمای عسلیش و گفتم :
-به تو چه منو با این اسم صدا نکن
پوزخندی زد و با لحن مسخره گفت:
-چشم امر دیگه ای
با پرویی گفتم : ناهار امروز با تو
پوفی کرد و آروم زیر لب گفت : به همین خیال باش
-اتفاقا تو همین خیالم
با خنده گفت : دختر تو چه پرویی ، خودتو تو آینه نگاه کردی
-آره و به این نتیجه رسیدم که خیلی خوشگلم
- گفت:هه فکر کردی عمرا
در باز شد وچشمم خورد به آناهید که سانتال مانتال آماده ى بيرون رفتن ـه
وارد اتاق شد.....پیچ و تابی به گردن ش داد
به صورت قهر سرمو برگردوندم
خدا میدونه چقدر از دستش عصبانی بودم از اینکه چغلی منو پیش امیر بیشور کرده بود .
امیر یه نگاهی به من کرد و یه نگاهی به آناهید
که با ناز و عشوه به سمت امیر میرفت ولی پاش گیر کرد به آچار فرانسه و افتاد زمین و داد زد:
این چی بود؟؟؟آچار فرانسه این وسط چیکار می کنه؟؟؟؟
منم از فرصت استفاده کردم سریع گفتم:
برای اینکه تو رو بزنه زمین اونجا بوده باهوش!
امیر در حالیکه خندشو کنترل میکرد گفت : اینم جزای کارت
آناهید که چاقو میزدی خونش در نمی اومد از جاش بلند شد و
قلبم ایستاد.!
به تماشــای رفتنت...

سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان با سه کلمه (سری جدید ) ثـمین 26 1,291 ۲۳-۱۰-۹۵، ۰۵:۵۰ ب.ظ
آخرین ارسال: ستاره ی احساس
Shocked ☻ داستان با سه کلمه ! ☻ sadaf 171 7,970 ۳۰-۰۸-۹۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ
آخرین ارسال: AsαNα
  داستان نفر قبل رو ادامه بده (دور دوم) ****Dayan**** 26 1,615 ۰۳-۰۶-۹۵، ۰۲:۴۸ ب.ظ
آخرین ارسال: • Niha •

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
21 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
sadaf (۰۷-۰۹-۹۴, ۱۱:۰۷ ب.ظ)، N!rvana (۰۷-۰۹-۹۴, ۰۴:۵۵ ب.ظ)، .ShahrzaD. (۰۱-۰۵-۹۴, ۱۰:۵۹ ب.ظ)، نويد (۰۶-۰۵-۹۴, ۰۹:۲۰ ب.ظ)، شیرین فرهمندپور (۱۵-۰۸-۹۴, ۱۰:۵۷ ق.ظ)، Ar.chly (۱۰-۰۹-۹۴, ۰۵:۰۲ ب.ظ)، ****Dayan**** (۰۶-۰۹-۹۴, ۱۱:۱۰ ب.ظ)، "MJ" (۱۱-۰۹-۹۴, ۰۳:۳۱ ب.ظ)، heliia (۰۵-۰۵-۹۴, ۰۶:۰۱ ب.ظ)، آشوب (۱۷-۰۵-۹۴, ۰۸:۲۸ ب.ظ)، zeinab.r.1999 (۰۵-۰۵-۹۴, ۰۵:۰۳ ب.ظ)، hannaneh (۰۱-۰۵-۹۴, ۱۱:۳۵ ب.ظ)، MaryaM_sh (۲۵-۰۹-۹۴, ۰۹:۲۴ ب.ظ)، dakhtare-darya (۱۷-۰۵-۹۴, ۰۸:۲۴ ب.ظ)، 2fan2314 (۱۲-۰۹-۹۴, ۰۱:۴۷ ب.ظ)، mania (۰۴-۰۹-۹۴, ۰۶:۰۰ ب.ظ)، fatemeh . R (۲۶-۰۹-۹۴, ۰۷:۵۵ ب.ظ)، barooni (۰۶-۰۹-۹۴, ۰۸:۱۷ ب.ظ)، شقایق سرخ (۰۵-۰۹-۹۴, ۰۴:۳۸ ق.ظ)، نفس2015 (۰۴-۰۹-۹۴, ۱۰:۲۲ ب.ظ)، d.ali (۱۰-۰۸-۹۶, ۱۱:۰۸ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان