ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
الهی به امید تو که همه امیدمی
مرگ اتفاق تلخي بود خاطرم پر ز درد شد انگار
زانوانم نشیمن دست
چشم هايم دو رود پر آوار
مى شنيدم صداى دردم را
مى شكستم زحجم غم اين بار
هيچكس آشنا نبود افسوس
داغ تر مى شد اين تن تب دار
من خودم را به دست غم دادم
تو مرا به آسمان بسپار
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
...اما تو بگو
وقتی بغض
چادر زده
روی این حنجره ی شکسته
و اشک
آرام و بی صدا
راهش را کج می کند
به سمت چشمانم
بی تو
چه کنم...!؟
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
۰۹-۰۸-۹۳، ۰۵:۱۷ ب.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۰۹-۰۸-۹۳، ۰۵:۱۹ ب.ظ توسط ملکه برفی.)
جا مانده ام
از همه قطارهای جهان
و این ایستگاه
در امتداد کشتارگاه نشسته انگار
که خون می چکد از
دیوارهایش
با درد...
و سوزنبانش
به تمام زبان های دنیا
قفل می زند بر راه ...
جا مانده ام انگار
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
با تمام قصه های نگفته ات
یک شعر گفته ام
تماماً سپید...
و رنگ زده ام
موهایم را
به اشتیاق دست هایت
... تماماً سپید...
چقدر نسخه برایم نوشته اند
این روزها
و من هی قرص می خورم
تماماً سپید...
و خواب می بینم تو را
...تماماً سپید...
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
پدر کفش هایش را پوشید
چمدانش را که پُر از آواز قناری بود
به عشق مُهر زد
بوسه هایش را روی برگ های درخت
جا گذاشت
و به سمت آسمان پیچید...
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
صدای دریا می آید
سرت را بر سینه ام
اگر بگذاری...
نامت مرواریدی ست
که تا "نفخ فی صور"
در بطن های قلبم
به مِهر می درخشد...
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
دخیل بسته است
بوی پیراهنت
بر پیچ پیچ ِاین همه پیچک
که به دیوار حیاط خانه مان
... سَرَک می کشید و تو بودی
که راه بروی و بی هراس
از همه ی پسران همسایه
بلند بلند ترانه ببافی
و روی آجرهای حیاط
عکس قلب های شکسته را بکشی
دخیل بسته است
عطر تنت بر چهار گوش باغچه
و تمام روزهای سال
نرگس می رویاند
از دل ِمرده ی هر چهار گوشه
و تو نیستی ...
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
بهار نقّاشی ست
با مدادی سبز
که روی هوای شهر
مستانه قدم می زند
و شعر می خواند ،بی هراس...
و شعر می خواند...
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
از رنگ ها بگو
وقتی که عشق،مطلقن کبود...
رنگین کمان،سرابی...شاید شکست نور
نقاش را بگو...
ارسالها: 35,979
موضوعها: 1,272
تاریخ عضویت: خرداد ۱۳۹۳
اعتبار:
18,962
سپاسها: 543
583 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
سفره های عشق مان هر روز پَر
آیه های مهربانی در به در
جیب های خدعه کاران دغل
از سر تسلیم ما پُر بارتر...