امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتــر شعــر | مهــسا رهنما
#1
[عکس: 577vf1flm81s3vkkikjf.jpg]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
تو
دری بودی
که قاب نیازت،
با شرم نگاهم
جور نبود..
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
احساس پاک قلم را
لبخندهایت به بازی گرفت..
دست آخر
شهید حسرت دستانت
زبان واژه نگار من بود،

با پیکری مثله شده
غرق در جوهری خون آلود..

ترسیدی از تو ننوشتن را بلد نباشم؟

من ، کشوری از واژه های تکراری
که تنها تو را فریاد می زند..
تو ، غرق در اقیانوسِ طوفان های فراموشی..
مرا نمی شناسی و
بند بند قلم
می شکافد از درد..

بشکن ، بکش ، تیغ بکش
بر قلب و قلمم..
تو کافری
من و تو در اوهامت هم کیش..
من مسلمان آغوش تو و
قلب بلورم
از ظنّ دلت
محکوم به سنگسار..
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
گردهمایی ابرهاست
پشت کوه،
آبیِ آسمان
دل از هیچ یک نمی برد

موضوع جلسه
عزیمت به چشم های توست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
نه چایِ گسِ فنجانم می چسبد
نه تلخی شکلات..

نه!
دیگر هیچ مزه ای
به نابیِ طعمِ بودنت نخواهد بود..
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
هوای تو را
ناخوانده قدم زدم
راه به لالی ام گشودی

پشت چراغ قرمز ابدی این عشق
ازدحام واژه های کور
ترافیک احساس مرا جیغ می کشند
و غمگین است
زبانی که میان مکث هایش
بی اجازه
تو را می بوسد

درد بی درمانیست
لکنت این انگشت ها

در هر نفس
آوای نام تو را می نوازند و
باز در سکوت
به لالی شان می خوانی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
اسلحه ها
بیهوده ساخته شدند
تو مسلح به نگاهی بودی
که داوطلبانه
شکار آن شدم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
میان آشفتگی جوهر
بر تن کاغذ سپید
لبخند تو را
حدس می زدم

پنجره را پس زدی
سوار بر عطر نسیم آمدی
تا پشت خستگیِ میزِ چوبیِ کار
دلتنگی ام را
گم کنم

موج شدی
در رگبرگ های راکد زمان

شوق نگاه تو
گونه های رنگین مرا
گل سرخ نامید
و کاغذ
لبریز شد از عشق
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#9
به دنیا که آمدم
دلم گرفت..
غروب جمعه ی غریبی بود
آسمانِ خشکِ تابستانی محزون
که تاب گریه نداشت..
و من غروب جمعه را
بهانه کردم
برای گریستن

امروز دلگیرم
گرچه زادروزم نیست
گرچه تابستان نیست
اما تاب زیستنم را گرفته اند
برای گریستن
چه بهانه ای بهتر ازین
غروب جمعه باشد و
تو باشی و بدون من..

پنج شنبه رسیدی
ولی به پیشوازم نیامدی
من سالهاست
جمعه ها
می میرم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#10
عطر دریا می شنوم

از تلاطم بندِ رختی
که لباس های خیس مرا
به تهاجم امواج باد می کشانید

دچار شوری دعوتی
که خشکی پا های مرا
شوم می دانست
بند های رختِ ریخته در باد را
دنبال می کنم

به شوق دریایی که امروز
در اشتیاقِ دیدارش
تمام لباس هایم را
با اشک شسته ام

عطر دریا می شنوم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتــر شعــر | علیرضــا آدر .RaHa. 56 4,101 ۲۹-۰۵-۹۳، ۰۴:۵۹ ب.ظ
آخرین ارسال: .RaHa.
  دفــتر شعــر | ساره دستاران .RaHa. 162 6,101 ۲۹-۰۴-۹۳، ۱۱:۵۲ ب.ظ
آخرین ارسال: .RaHa.

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان