ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
تو
دری بودی
که قاب نیازت،
با شرم نگاهم
جور نبود..
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
احساس پاک قلم را
لبخندهایت به بازی گرفت..
دست آخر
شهید حسرت دستانت
زبان واژه نگار من بود،
با پیکری مثله شده
غرق در جوهری خون آلود..
ترسیدی از تو ننوشتن را بلد نباشم؟
من ، کشوری از واژه های تکراری
که تنها تو را فریاد می زند..
تو ، غرق در اقیانوسِ طوفان های فراموشی..
مرا نمی شناسی و
بند بند قلم
می شکافد از درد..
بشکن ، بکش ، تیغ بکش
بر قلب و قلمم..
تو کافری
من و تو در اوهامت هم کیش..
من مسلمان آغوش تو و
قلب بلورم
از ظنّ دلت
محکوم به سنگسار..
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
گردهمایی ابرهاست
پشت کوه،
آبیِ آسمان
دل از هیچ یک نمی برد
موضوع جلسه
عزیمت به چشم های توست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
نه چایِ گسِ فنجانم می چسبد
نه تلخی شکلات..
نه!
دیگر هیچ مزه ای
به نابیِ طعمِ بودنت نخواهد بود..
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
هوای تو را
ناخوانده قدم زدم
راه به لالی ام گشودی
پشت چراغ قرمز ابدی این عشق
ازدحام واژه های کور
ترافیک احساس مرا جیغ می کشند
و غمگین است
زبانی که میان مکث هایش
بی اجازه
تو را می بوسد
درد بی درمانیست
لکنت این انگشت ها
در هر نفس
آوای نام تو را می نوازند و
باز در سکوت
به لالی شان می خوانی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
اسلحه ها
بیهوده ساخته شدند
تو مسلح به نگاهی بودی
که داوطلبانه
شکار آن شدم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
میان آشفتگی جوهر
بر تن کاغذ سپید
لبخند تو را
حدس می زدم
پنجره را پس زدی
سوار بر عطر نسیم آمدی
تا پشت خستگیِ میزِ چوبیِ کار
دلتنگی ام را
گم کنم
موج شدی
در رگبرگ های راکد زمان
شوق نگاه تو
گونه های رنگین مرا
گل سرخ نامید
و کاغذ
لبریز شد از عشق
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
به دنیا که آمدم
دلم گرفت..
غروب جمعه ی غریبی بود
آسمانِ خشکِ تابستانی محزون
که تاب گریه نداشت..
و من غروب جمعه را
بهانه کردم
برای گریستن
امروز دلگیرم
گرچه زادروزم نیست
گرچه تابستان نیست
اما تاب زیستنم را گرفته اند
برای گریستن
چه بهانه ای بهتر ازین
غروب جمعه باشد و
تو باشی و بدون من..
پنج شنبه رسیدی
ولی به پیشوازم نیامدی
من سالهاست
جمعه ها
می میرم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
عطر دریا می شنوم
از تلاطم بندِ رختی
که لباس های خیس مرا
به تهاجم امواج باد می کشانید
دچار شوری دعوتی
که خشکی پا های مرا
شوم می دانست
بند های رختِ ریخته در باد را
دنبال می کنم
به شوق دریایی که امروز
در اشتیاقِ دیدارش
تمام لباس هایم را
با اشک شسته ام
عطر دریا می شنوم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت