ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
از تویِ کیفِ پولِ چرمیِ ساییده اش
عکسی نشانم داد : زن بود وُ بچه ای
گفتم :
زنِ زیبایی داری , پسرِ شیرینی .
گفت :
داشتم ...
_ صداش بم شده بود _
دیگر حرفی نزدیم ,
سیـ ـگار تعارف کردم وُ کشیدیم
برف هم
در نفس هایمان , می بارید
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
گاهی که بهانه گیر می شد
موهاش
نوازش می خواست
با شما هستم
شمایی که جایِ من نشسته ای :
موهاش
آه موهاش
گاهی که بهانه گیر می شد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
به گوشت می رسانند ؛
سفر کردم
این شهر
برای تنهاییِ هر دو مان
جا نداشت .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
از هر کسی که به هر دلیل با او در ارتباطی بدم می آید
به هر کس بگویی عزیزم , از او لجم می گیرد
حتی وقتی بچه ای را لوس می کنی
حسودی می کنم
و با تمامِ احترامی که قائلم
دلم می خواهد سر به تنِ آل پاچینو نباشد ...
پس تعجب نکنی
اگر همین روزها
بی مقدمه ,
به غاری کوچ کردیم .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
آنجا که از چارچوبِ در
چمدانی بیرون می رود
آنجا که ایستگاه
آخرین نقطه ی قطار را می بوسد ,
درست آنجا
پشتِ شیشه هایِ ماتِ فرودگاه
من ,
ایستاده ام ؛
ببخشید , سلام !
من ,
تنهایی هستم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
به من نزدیک باش
آنقدر که درد , به دهانِ پاره شده
آنقدر که صبر , به نخاع قطع شده
آنقدر که مرگ , به تو
به من ...
اما
آنچه بینِ ما نشسته مرگ نیست
گنجشکِ دیگری ست
که از اینهمه امتدادِ کابل
همین یک وجب˚ بینِ ما را انتخاب کرده است
حرفی بزن
کاری بکن
و نزدیک شو به من
آنقدر که درد
آنقدر که صبر
آنقدر که من
تحملم تاب بیاورد .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
من بر خلافِ تو
خودم را که گریه می کند ,
دوست تر دارم
چه کنم
این من
گل نه˚ پوچ را
دوست تر دارد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
غربت صدایِ تو است
پشتِ گوشی
وقتی وانمود می کنی
همه چیز روبه راه است
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
حال آدم که دست خودش نیست
عکسی می بیند
ترانه ای می شنود
خطی می خواند
اصلن هیچی هم نشده
یکهو دلش ریش می شود …
حالا بیا وُ درستش کن
آدمِ دلگیر
منطق سرش نمی شود
برای آن ها که رفته اند
آن ها که نیستند , می گرید
دلتنگ می شود
حتی برای آنها که هنوز نیامده اند …
دل که بلرزد
دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست
این وقت ها
انگار کنار خیابانی پر تردد ایستاده ای
تا مجال عبور پیدا کنی
هم صبوری می خواهد هم آرامش
که هیچکدام نیست !
آدم تصادف می کند ,
با یک اتوبوس خاطره های مست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
دلت را توی جیبت بگذار
آدم ها برای جنگ,
دنبال بهانه اند.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت