ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
شعر که می نویسم , زندگی می کنم
قبل وُ بعدش ,
گرگی زخم خورده ام
که در فراقِ یار , زوزه می کشد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
در فراق آسمان وُ درخت
زار می گرید
پرنده در قفس ؛
آدم ها
به آواز خوش تعبیر می کنند .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
بودن با من
به نفع توست
و خنده ی چشمهات
که سعی می کنی پنهان کُنیش
مزیدِ بر علت
راحت باش
با لبهات بخند !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
کنارم که هستی
خیابان ها از ماهیت می افتند
رسیدنی در کار نیست
من ،
شانه به شانه ی مقصدم
قدم می زنم .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
نیستی وُ دستی نیست
تا لمس کند ,
بال هایِ روییده از بینِ دو کتفم را
من فرشته ای هستم
که از کَسانش جا مانده
تو که یارم بوده ای بگو
آیا قبیله ی من
به بهار رسیده است
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
تا چند شمردن مهم نیست
نارنجکی که از تو مانده
همیشه
تویِ صورتم می ترکد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
آدم تا این حد بی ملاحظه !
این صدمین شعر نیمه کاره از تو ست
چند بار بگویم
وقتی می نویسمت
از خیالم تکان نخور
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
دلیل سکوت آدم ها
می تواند اندیشیدن باشد
حرفهایی که به راحتی گفته نمی شوند
مثل سیـ ـگار کشیدنم
دستش که روی میز مُرس می زند
مثل سینه صاف کردنم
زبانش که لبهاش را نمناک می کند
یا هندسه ی شکست خورده ی پیشانیم
یا موهایِ کلافه اش
پا تکان دادنش
با اینهمه
هر بار نگاهمان به هم دوخته می شود
با چشمهاش برایم لبخند می زند
خوب می دانم
دلیل سکوت او
اندیشیدن به اندوهی است
که دیر یا زود
بازگو خواهد شد.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
تو بگذار به حسابِ جنونم
اما هر طور حساب می کنم
از روشنایی ات بیزارم روز
از اینکه آدم ها
مرا همانطور که فکر می کنند ,
تماشا می کنند
از اینکه درد دارد و
درد می کنم
از اینکه جز برای خودم
برای هیچکس خودم نیستم ...
بد نیست بدانی
هر بار به خواب می روی
من زاده می شوم
و در میان کلمات زندگی می کنم ,
درست همانطور که دیده می شوم
که درد می کشم
درست همانطور که هستم
تو اما بگذار
به حساب جنونم .
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
دوبار آرزو کردم
که ای کاش مادرم زنده می بود
یکبار چرا که مادرم بود
یکبار ,
چرا که شبیه مادرم هستی
که با او بگویم :
مادر ببین
ببین این زن
چه بیرحمانه شبیه توست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت