امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار|اردلان سرفراز
#21
آینه

رو می کنم به آینه
رو به خودم داد می زنم
ببین چه قدر حقیر شده
اوج بلند بودنم
رو می کنم به آینه
من جای آینه می شکنم
رو به خودم داد می زنم
این آینه س یا که منم
من و ما کم شده ایم
خسته از هم شده ایم
بنده ی خاک ، خاک ناپاک
خالی از معنای آدم شده ایم
رو می کنم به آینه
رو به خودم داد می زنم
ببین چه قدر حقیر شده
اوج بلند بودنم
دنیا همون
بوده و هست
حقارت از ما و منه
وگرنه پیش کائنات
زمین مثل یه ارزنه
زمین بزرگو باز نیست
دنیای رمز و راز نیست
به هر طرف رو می کنم
راه رهایی باز نیست
من و ما کم شده ایم
خسته از هم شده ایم
بنده ی خاک ، خاک ناپاک
خالی از معنای آدم شده ایم
دنیا کوچک تر از اونه
که ما تصور می کنیم
فقط با یک عکس بزرگ
چشمامونو پر می کنیم
به روز ما چی اومده
من و تو خیلی کم شدیم
پاییز چه قدر سنگینی داشت
که مثل ساقه خم شدیم
من و ما کم شده ایم
خسته از هم شده ایم
بنده ی خاک ، خاک ناپاک
خالی از معنای آدم شده ایم
رو می کنم به آینه
رو به خودم داد می زنم
ببین چه قدر حقیر شده
اوج بلند بودنم
رو می کنم به آینه
من جای آینه می شکنم
رو به خودم داد می زنم
این آینه س یا که منم
رو می کنم به آینه
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#22
اجاق

غریب و گنگ و بی فریاد ، اجاقی سرد و خاموشم
نفس هام سرد و یخ بسته ، زمستون تو آغوشم
یه روز تو سینه ی سردم ، هزاران شعله برپا بود
تنم فانوس شب سوز
شبای سرد یلدا بود
یه شب بادی غریب اومد
تا صبح بارون به من بارید
منو خاموش می کرد بارون
می برد خاکسترامو باد
چشام در انتظار اشک
لبام در حسرت فریاد
حالا خالی تر از خالی
اجاقی سرد و خاموشم
نفس هام سرد و یخ بسته
زمستونه تو آغوشم
اجاقی خالی و خاموش مث یه قلب بی خونه
یک بار دست آفتابیش تو رگ هام خون می جوشونه
می دونم شعله ور می شم می سوزونم زمستونو
می گیرم با سر انگشتم همه نبضای لرزونو
می دونم شعله ور میشم می سوزونم زمستونو
می گیرم با سر انگشتم همه نبضای لرزونو
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#23
اسم تو

این همه شهر عاشقونه هق هق گریه شبونه
این همه قصه از یک اسمه اسمی که مثل یک طلسمه
یک اسمه طلسمه
یاد تو یاد تو روزهای رفته
اسم تو اسم تو اسم هر روز هفته است
شیشه ی عمر من افسون این یه اسمه
زندگیم بسته ی جادوی این طلسمه
دنیای من طلسمه یک اسمه یک اسمه
سب های چوبی تکیده بادبادک های پر کشیده
این همه خاطره طلسمه یاد یک عمره و یه اسمه
طلمسه ، یک اسمه
اسم تو اسم دریا ، کبوتر
بوی تو بوی گل
گل های سرخ پرپر
اسم تو ، رو تن هرسنگ و هر درخته
گفتنش ، خواستنش مثل عشق تو سخته
کی گفته این یک اسمه ... طلسمه ... طلسمه
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#24
اون منم

اون که هر چی ابر دنیاس ، خونه داره تو چشاش
اون که ناچاره بخنده ، اما گریه س خنده هاش
اون که تو شهرش غریبه ، با یه عالم آشنا
هیچکدوم باور نکردن ، غربت تلخ صداش
اون منم ، اون منم ، اون منم
بغضمو تو گلوم می شکنم
دیروز من ، مثل امروز ، مثل فرداس
هر روز دستام ،سرد و تنهاس
دیروز ، امروز ، فردا
خیلی سخته ، این تنهایی ، بی فردایی
تنها موندن ، تنها خوندن
تنها ، تنها ،تنها
اون که خیلی قصه داره ، رو لبای بی صداش
مونده فریادش تو سینه ،در نمی آد از لباش
قد یه دنیا کتابه ، با یه عالم گفتنی
هر کدوم از غصه هاشون ، هر کدوم از قصه هاش
اون منم ، اون منم ، اون منم
بغضمو تو گلوم می شکنم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#25
ای آنکه

ای آنکه به جز تو
هوایی به سرم نیست
جز یاد عزیزت
کسی در نظرم نیست
جز یاد عزیزت
کسی همسفرم نیست
مرا یاد دگر نیست
قدر تو و احساس تو رو کسی نفهمید
دلت از همه رنجید
از عالم و آدم
همه جا رنگ و ریا دید
دلت از همه رنجید
من مثل تو از دست همه رنج کشیدم
به جز غصه ندیدم
یک جرعه وفا از لب دریا طلبیدم
لب تشنه دویدم
ای تو نایاب گوهر ناب
ناز مخمل
ترمه ی خواب
ای تو همدل ، ای تو همدرد
عاقبت عشق از تو گل کرد
عاشقم من ، عاشق تو
ای تو تنها خوب دنیا
با تو دارم گفتنی ها
ای آنکه به جز تو
هوایی به سرم نیست
کسی در نظرم نیست
جز یاد عزیزت
کسی همسفرم نیست
مرا یاد دگر نیست
ای وفادار ، نازنین یار
ای نشسته بر دلت خار
ای بریده از من و ما
از گذشته مانده تنها
عاشقم من ، عاشق تو
ای تو تنها خوب دنیا
با تو دارم گفتنی ها
ای آنکه به جز تو
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#26
ای یار بگو

بگو ای یار ، بگو
ای وفادار بگو
از سر بلند عشق
بر سر دار بگو
بگو ای یار ، بگو
ای وفادار بگو
از سر بلند عشق
بر سر دار بگو
بگو از خونه بگو
از گل پونه بگو
از شب شبزده ها
که نمی مونه بگو
بگو از محبوبه ا
نسترن های بنفش
سفره های بی ریا
ر.ی سبزه زار فرش
بگو ای یار بگو
که دلم تنگ شده
رو زمین جا ندارم
آسمون سنگ شده
بگو از شب کوچه
ها
پرسه های بی هدف
کوچه باغ انتظار
بوی بارون و علف
بگو از کلاغ پیر
که به خونه نرسید
از بهار قصه ها
که سر شاخه تکید
بگو از خونه بگو
از گل پونه بگو
از شب شب زده ها
که نمی مونه بگو
بگو از محبوبه ها
نسترن های بنفش
سفره های بی ریا
ری سبزه زار فرش
بگو ای یار بگو
که دلم تنگ شده
رو زمین جا ندارم
آسمون سنگ شده
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#27
باغ بارون زده

من از صدای گریه ی تو
به غربت بارون رسیدم
تو چشات باغ بارون زده دیدم
چشم تو همرنگ یه باغه
تو غربت غروب پاییز
مثل من ، از یه
درد کهنه لبریز
با تو بوی کاهگل و خاک
عطر کوچه باغ نمناک زنده می شه
با تو بوی خاک و بارون
عطر لاله و گلابدون زنده می شه
تو مثل شهر کوچک من
هنوز برام خاطره سازی
هنوزم قبله ی معصوم نمازی
تو مثل یاد بازی من
تو کوچه های پیر و خاکی
هنوزم برای من
عزیز و پاکی
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#28
بت شکن

ای آمده با عشر
ای رفته با گریه
ای خط دلتنگی
از بغض تا گریه
با من صبورانه
سر کردی و ساختی
اما چه بی حاصل
دردامو
نشناختی
تا زندگی بوده
قصه همین بوده
پشت سر خورشید
شب در کمین بوده
ما هر دو بازیچه در بازی نیرنگ
قربانی یک بت
سر تا به پا از سنگ
تو بت پرست اما
من بت شکن بودم
باید که بت می مرد
جایی که من بودم
بتخانه شد ما
محراب عشق من
باید که بت می مرد
جایی که من بودم
بتخانه شد اما
محراب عشق من
فرمان بت این بود
جاییکه من بودم
قربانی بت شد
ایمان و پیوندم
من هم ز جای خویش
بتخانه شد خالی
با خود تو را هم برد
آن پوچ پوشالی
اکنون نه بت مانده
نه تو نه فردایی
این بت شکن ، مانده
با زخم تنهایی
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#29
برای دیدن تو از حادثه ها گذشتم

هنوز ای یار تنهایم
به دیدار تو می آیم
باز می آیم
اگر که فرصتی باشد
مجال صحبتی باشد
حرف خواهم زد
برای دیدن تو از
حادثه ها گذشتم
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
من از خدا گذشته ام
برای دیدن تو از
حادثه ها گذشتم
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
من از خدا گذشته ام
عذاب این دریده ها
مرا شکسته بی صدا
دستی بکش به زخم من
که
از شفا گذشته ام
که از شفا گذشته ام
باورم کن باورم کن
من که با تو صادقم
اگه خستم ، یا شکستم
هرچه هستم ، عاشقم
هر چه هستم ، عاشقم
برای دیدن تو از
حادثه ها گذشتم
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
من از خدا گشذته ام
منو بشناس و
باور کن
که خسته ام ، خیلی خسته ام
اما هستم
تهی ماند و نشد آلوده دستم
من به دنیا
دل نبستم
باورم کن ، باورم کن
من که با تو صادقم
اگه خستم ، یا شکستم
هر چه هستم ، عاشقم
هر چه هستم ، عاشقم
هر چه بلا کشیده ام
من از وفا کشیدم
چه از
وفاداری این
اهل وفا گشته ام
من از وفا گذشته ام
برای دیدن تو از
حادثه ها گذشتم
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشته ام
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#30
برج

با دریغی سنگین
شعر آمیخته با حسرت یک خاطره را
قصه حادثه ی برج و کبوتر را
یک بار دیگر می خوانم
ای پرنده ی مهاجر ای مسافر
ای مسافر من ،
ای رفته به معراج
تو به اندازه ی قدرت پریدن
تو به اندازه ی دل بریدن از خاک
عزیزی
زیر این گنبد نیلی ، زیر این چرخ کبود
توی یک صحرای دور ، یه برج پیر و کهنه بود
یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد
از افق ، کبوتری تا برج کهنه پر گشود
خسته و گمشده
از اون ور صحرا می اومد
باد پراشو می شکست بارون بهش سیلی می زد
برج تنها سرپناه خستگی شد
مهربونیش مرهم شکستگی شد
اما این حادثه ی برج و کبوتر
قصه ی فاجعه ی دلبستگی شد
آخر این قصه رو ... تو می دونی .... تو می دونستی
من نمی تونم برم .... تو می تونی .... تو می
تونستی
باد و بارون که تموم شد ، اون پرنده پر کشید
التماس و اشتیاقو تو چشم برج ندید
عمر بارون عمر خوشبختی برج کهنه بود
بعد از اون حتی تو خوابم اون پرنده رو ندید
ای پرنده ی من ای مسافر من
من همون پوسیده ی تنها نشینم
هجرت تو هر چه بود معراج تو بود
اما من
اسیر مرداب زمینم
راز پرواز و فقط تو می دونی ... تو می دونستی
نمی تونم بپرم .... تو می تونی .... تو می تونستی
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,642 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,183 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,704 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
بهار نارنج (۰۲-۰۴-۹۶, ۰۶:۳۲ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان