امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار|اردلان سرفراز
#31
بنویس

تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ی ماست
دل دریا رو نوشتی ، همه دنیا رو نوشتی ، دل ما رو بنویس
تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ی ماست
دل دریا رو نوشتی ، همه دنیا رو نوشتی ، دل ما رو بنویس
بنویس هر چه که ما رو به سر اومد
بد قصه ها گذشت و بدتر اومد
بگو از ما که به زندگی دچاریم
لحظه ها رو می کشیم نمی شماریم
بنویس از ما که در حال فراریم
توی این پاییز بد فکر بهاریم
دل دریا رو نوشتی ،همه دنیا رونوشتی ، دل ما رو بنویس
دست من خسته شد از بس که نوشتم
پای من آبله زد بس که دویدم
تو اگر رسیده ای ما رو خبر کن
چرا اونجا که تویی من نرسیدم
تو که از شکنجه زار شب گذشتی
از غبار بی سوارشب گذشتی
تو که عشقو با نگاه تازه دیدی
دس بادبان به سینه ی دریا کشیدی
دل دریا رو نوشتی ، همه دنیا رو نوشتی ، دل ما رو بنویس
بنویس از ما که عشقو نشناختیم
حرف خالی زدیم و قافیه باختیم
بگو از ما که تو خونمون غریبیم
لحظه لحظه در فراز و فریبیم
بگو از ما
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#32
سرزمین من - روزهای روشن

خانه ی روشن ،* خداحافظ
سرزمین من ،* خداحافظ
روزای خوبت بگو کجا رفت
تو قصه ها رفت ، یا از این جا رفت
انگار که اینجا هیچی زندیه نیست
گریه فراوون ،* وقت خنده نیست
گونه ها خیسه ،* دل ها پاییزه
بارون قحطی از ابر می ریزه
همه عزادارا سر به گریبون
مردا سر دار زنا تو زندون
انگار که شبه ،* هر روز هفته
از هر خونه ای عزیزی رفته
همه با هم قهر ، همه از هم دور
روزا مثل شب ،* شب ها سوت و کور
نه تو آسمون ، نه رو زمینیم
انگار که خوابیم ، کابوس می بینیم
از زمین دوریم ، از زمان جدا
حتی نمی اییم به یاد خدا
روزای روشن ، خداحافظ
سرزمین من ، خداحافظ
نوبت میگیریم ، گیج و بی هدف
واسه مردنم ، باید رفت تو صف
روزها و شب ها این جور می گذرن
هر جا که می خوان ما رو می برن
آخه تا به کی آروم بشینیم
حسرت بکشیم ، گریه ببینیم
ای زن تنها ، مرد آواره
وطن دل تو است ، شد صد پاره
پاشو ، کاری کن ، فکر چاره باش
فکر این دل پاره پاره باش
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#33
پرسش
و بزرگترین سوالی
که تا امروز بی جوابه
نه تو بیداری نه تو خوابی
نه تو قصه و کتابه
برای دونستن تو
همه ی دنیا رو گشتم
از میون آتش و باد
خشکی و دریا گذشتم
آسمون شولای خواب
فرش من خک زمین بود
مرهم زخم های پاها م
هفتا کفش آهنین بود
تو رو پرسیدم و خواستم
از همه عالم و آدم
بی جواب اومدم اما
حالا از خودت می پرسم
تو رو باید از کدوم شهر
از کدوم ستاره پرسید
از کدوم فال و کدوم شعر
پرسید و دوباره پرسید
تو رو باید از کدوم گل
از کدوم گل خونه بویید
تو رو باید با کدوم اسب
از کدوم قبیله دزدید
غایب همیشه حاضر
تو رو باید از چی پرسید
از ته دره ی ظلمت
یا نوک قله ی خورشید
اون ور این جا و اون جا
اون ور امروز و فردا
عمق روح آبی آب
ته ذهن سبز صحرا
مث زندگی مث عشق
تو همیشه جاری هستی
تو صراحت طلوعو
نفس هر بیداری هستی
مث خورشید مث دریا
روشنی و با صراحت
تو صمیمیت آبی
واسه شستن جراحت
غایب همیشه حاضر
تو رو باید از چی پرسید
از ته دره ی ظلمت
یا نوک قله ی خورشید
تو رو از صدای قلبم
لحظه به لحظه شنیدم
تو رو حس کردم تو نبضم
من تو رو نفس کشیدم
مث حس کردن گرما
یا حضور یه صدایی
به تو اما نرسیدم
ندونستم تو کجایی
تو رو باید از کی پرسید
تو رو باید با چی سنجید
تو رو حس می کنم اما
کاشکی چشمام تو رو می دید
غایب همیشه حاضر
تو رو باید از چی پرسید
از ته دره ی ظلمت
یا نوک قله ی خورشید
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#34
خاک خسته

ای زمین خشک و تشنه
ای که در تو ریشه دارم
ای همه دار و ندارم
از غم تو سوگوارم
نخل تنها و صبورم
با تو اما ماندگارم
انتظار و تشنگی را
با نفس هام می شمارم
یه روز اینجا باغی بود
شب اگه بود چراغی بود
اما همین که شب شکست
جاش یه شب تازه نشست
عطش که بود صبری که بود
هیچ که نبود ، ابری که بود
باد غریبی که وزید
سینه ی ابرا رو درید
باد که اومد بری نموند
یاس که اومد ، صبری نموند
هر چه درخت بود توی باغ
با دل خون ، لب های داغ
از خونه شون دل بریدن
از آب و از گل بریدن
حالا اینجا منم و من
با تو ای خاک ، خاک خسته
با تو هستم که وجودم
ذره ذره به تو بسته
مثل ماهی که وجودش
بسته به هوای دریا
واسه من دریا تو هستی
خشکیه تمام دنیا
من با تو هستم تا ابد
سر می کنم با خوب و بد
ثروت من این زمینه
هر چی که دارم همینه
پاییز باغمو دیدم
از غم ،* نه سرما تکیدم
من عاشق این زیمنم
موندم بهار و ببینم
من زندگی رو اینجا شناختم
هر چی که داشتم همینجا ساختم
همینجا باختم
حتی تو این روزای سخت
آغاز باغ یعنی درخت
اگه موندن خیلی سخته
هر چی که باشه یه شروعه
یک قدم رو به شکفتن
یه پنجره رو به طلوعه
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#35
محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام
من همه تن انا اللحقم ، کجاست دار ، خسته ام
در همه جای این زمین ، همنفسم کسی نبود
زمین دیار غربت است ، از این دیار خسته ام
کشیده سرنوشت من به دفترم خط عذاب
از آن خطی که او نوشت به یادگار خسته ام
در انتظار معجزه ، فصل به فصل رفته ام
هم از خزان تکیده ام ، هم از بهار خسته ام
به گرد خویش گشته ام ، سوار این چرخ و فلک
بس است تکرار ملال ، ز روزگار خسته ام
دلم نمی تپد چرا ، به شوق این همه صدا
من از عذاب کوه بغض ، به کوله بار خسته ام
همیشه من دویده ام ، به سوی مسلخ غبار
از آنکه گم نمی شوم در این غبار ، خسته ام
به من تمام می شود سلسله ای رو به زوال
من از تبار حسرتم که از تبار خسته ام
قمار بی برنده ایست ، بازی تلخ زندگی
چه برده و چه باخته ، از این قمار خسته ام
گذشته از جاده ی ما ، تهی ترین غبار ها
از این غبار بی سوار ، از انتظار خسته ام
همیشه یاور است یار ، ولی نه آنکه یار ماست
از آنکه یار شد مرا دیدن یار ، خسته ام
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#36
جاده

خدا گریه ی ی مسافر رو ندید
دل نبست به هیچ کس و دل نبرید
آدم رو برای دوری از دیار
جاده رو برای غربت آفرید
جاده اسم منو فریاد می زنه
میگه امروز روز دل بریدنه
کوله باری که پر از خاطره هاس
روی شونه های لرزون منه
از تموم آدمای خوب و بد
از تموم قصه های خوب و بد
چی برام مونده به جز یه خاطره
نقش گنگی تو غبار پنجره
جاده آغوششو وا کرده برام
منتظر مونده که من باهاش بیام
قصه ی تلخ خداحافظی رو
می خونم با اینکه بسته هست لبام
پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ی عشق ها و دلبستگی ها
خیلی سخته ولی چاره ندارم
جاده
فریاد می زنه
بیا
پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ی عشق ها و دل بستگی ها
خیلی سخته ولی چاره ندارم
جاده
فریاد
می زنه
بیا
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#37
حیرت

تو حیبرانی در این هنگامه
من هم از تو حیران تر
تو در آغاز آبادی
منم هر لحظه ویران تر
در این بن بست ظلمانی
رهایی را چه می دانی
فراز از خود به سوی هم
و یا از هم گریزان تر
اگر از راه برگردیم
سراپا حسرت و دردیم
اگر از راه برگردیم
سراپا حسرت و دردیم
گذشتن مرگ
ماندن درد
کدامین است آسان تر
کدامین پیک را گویم
که من هم از تو می جویم
کدامین پیک را گویم
که من هم ازتو می جویم
نشانت را و ماندم بی خبر
هر آن پریشانتذ
در این تنهایی ممتد
فقط دست تو بر در زد
ندیدم از تو ای دیر آمده
ناخوانده مهمانتر
در این تنهایی مطلق
فقط دست تو بر در زد
ندیدم از تو ای دیر آمده
ناخوانده مهمان تر
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#38
مرهم

زخمی تر از همیشه
از درد دل سپردن
سر خورده بودم از عشق
در انتظار مردن
با قامتی شکسته
از کوله بار غربت
در جستجوی مرهم
راهی شدم زیارت
رفتم برای گریه
رفتم برای فریاد
مرهم مراد من بود
کعبه تو رو به من داد
ای از خدا رسیده
ای که تمام عشقی
در جسم خالی من
روح کلام عشقی
ای که همه شفایی
در عین بی ریایی
پیش تو مثل کاهم
تو مثل کهربایی
هر ذره از دلم را
با حوصله زدی بند
این چینی شکسته
از تو گرفته پیوند
ای تکیه گاه گریه
ای هم صدای فریاد
ای اسم تازه ی من
کعبه تو رو به من داد
من زورقی شکسته م
اما هنوز طلایی
توفان حریف من نیست
وقتی تو ناخدایی
والاتر از شفایی
از هر چه بد رهایی
ای شکل تازه ی عشق
تو هدیه ی خدایی
با تو نفس کشیدن
یعنی غزل شنیدن
رفتن به اوج قصه
بی بال و پر پریدن
ای اسم تازه ی من
کعبه تو رو به من داد
ای تکیه گاه گریه
ای هم صدای فریاد
ای اسم تازه ی من
کعبه تو رو به من داد
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#39
بیا بنویسیم

بیا بنویسیم روی خاک رو درخت ، رو پر پرنده ، رو ابرا
بیا بنویسیم روی برگ ، روی آب ، توی دفتر موج ، رو دریا
بیا بنویسیم که خدا ، قلب اینه س
مث شور فریاد نفس ، تو حصار سینه س
با همیشه موندن وقتی که هیچی موندنی نیست
اوج هر صدای عاشقه که شکستنی نیست
با صدام میام همه جا تو رو می نویسم
روی اینه ی گریه هام ، گونه های خیسم
ای که معنی اسم تو آسمون پکه
ریشه ی صدای نبض عشق زیر پوست خکه
بیا بنویسیم روی خک ، رو درخت ، رو پر پرنده ، رو ابرا
بیا بنویسیم روی برگ ، روی آب ، توی دفتر موج ، رو دریا
توی خواب خک ، ریشه ها ، موسم شکفتن
هم صدای من ، می خونن ، وقت از تو گفتن
چشم بستمو ، تو بیا به سپیده وا کن
با ترانه ی نفسات باغچه رو صدا کن
با صدام میام همه جا تو رو می نویسم
روی اینه ی گریه هام ، گونه های خیسم
ای که معنی اسم تو آسمون پکه
ریشه ی صدا نبض عشق ، زیر پوست خکه
بیا بنویسیم روی خک ، رو درخت ، رو پر پرنده ، رو ابرا
بیا بنویسیم روی برگ ، روی ؛آب ، توی دفتر موج ، رو دریا
با ترانه ی نفسات ، من ترانه می گم
اسم تو مث یه غزل عاشقانه می گم
بیا که دیگه وقتشه وقت برگشتنه
بوی پیرهنت که بیاد ، لحظه ی دیدنه
با صدام میام همه جا ، تو رو می نویسم
روی اینه ی گریه هام ، گونه های خیسم
ای که معنی اسم تو آسمون پکه
ریشه ی صدا نبض عشق ، زیر پوست خکه
بیا بنویسیم روی خک ، رو درخت ، رو پر پرنده ، رو ابرا
بیا بنویسیم روی برگ ، روی آب ، توی دفتر موج ، رو دریا
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#40
خبر تازه

وقتی گوشش شنوا نیست
حرف تازه ای ندارم
سر عاشقی نمونده
که به صحرا بگذارم
که به صحرابگذارم
شور شاعرانه ای نیست
غزل و ترانه ای نیست
به لب آینه حتی
حرف عاشقانه ای نیست
هر کسی می پرسد ازمن
در چه حالی در چه کاری
تو که اهل روزگاری
خبر تازه چه داری
می بینن اما می پرسن
چه سوال خنده داری
وقتی گوش شنوا نیست
حرف تازه ای ندارم
سر عاشقی نمونده
که به صحرا بگذارم
که به صحرا بگذارم
چی بگم وقتی که هیچکس
منو از من نمی فهمه
حرفای نگفتنی رو
جز به گفتن نمی فهمه
غم آدم دیدنی نیست
قصه ی شنیدنی نیست
بعضی حرفا رو باید دید
بعضی حرفا گفتنی نیست
وقتی گوش شنوا نیست
شوق گفتن نمی مونه
وقتی جاده رو به هیچه
پای رفتن نمی مونه
خبر تازه چه دارم
خبر تازه چه داری
تو چرا باید بپرسی
تو که اهل روزگاری
می بینی اما می پرسی
چه سوال خنده داری
وقتی گوش شنوا نیست
حرف تازه ای ندارم
سر عاشقی نمونده
که به صحرا بگذرم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,642 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,183 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,706 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
بهار نارنج (۰۲-۰۴-۹۶, ۰۶:۳۲ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان