۲۷-۰۲-۹۳، ۰۵:۱۵ ب.ظ
من از كدام ديار آمدم كه هر باغش
هزار چلچله راگور گشت و بي گل ماند
من از كدام ديار آمدم كه در دشتش
نه باغ بود و نه گل
تير بود و مردن بود
و در تب تف مرداد
جان سپرد
گذشت تابستان
دگر بهار نيامد
و شهر شهر پريشيده
بي بهاران ماند
و دشت سوخته در انتظار باران ماند
اميد معجزه يي ؟
نه
اميد آمدن شير مرد ميدان ماند
اگر چه بر لب من از سياهي مظلم
و پايداري شب
ناله هست و شيون هست
اميد رستن از اين تيرگي جانفرسا
هنوز با من هست
اميد
آه اميد
كدام ساعت سعدي
سپيده سحري آن صعود صبح سخي را
به چشم غوطه ورم در سرشك خواهم ديد؟
هزار چلچله راگور گشت و بي گل ماند
من از كدام ديار آمدم كه در دشتش
نه باغ بود و نه گل
تير بود و مردن بود
و در تب تف مرداد
جان سپرد
گذشت تابستان
دگر بهار نيامد
و شهر شهر پريشيده
بي بهاران ماند
و دشت سوخته در انتظار باران ماند
اميد معجزه يي ؟
نه
اميد آمدن شير مرد ميدان ماند
اگر چه بر لب من از سياهي مظلم
و پايداري شب
ناله هست و شيون هست
اميد رستن از اين تيرگي جانفرسا
هنوز با من هست
اميد
آه اميد
كدام ساعت سعدي
سپيده سحري آن صعود صبح سخي را
به چشم غوطه ورم در سرشك خواهم ديد؟