۱۹-۰۳-۹۴، ۱۰:۵۹ ب.ظ
(تاریــک،روشــن)
و چشمانت تاریک
و چشمانم روشن
ده ستاره و بیست ماه بدر
در شب جاودانه ات
و روزی بی طلوع
در نگاه من
دستانت را نمی گیرم
دنیا پر از سنگ است
راه ها هم مزاحمند
ای همقدم
با گام هایمان
به لمس حضور ماه و آیینه نمی رسیم
چشمانم روشن
و چشمانت تاریک
چشمانم را خواهم بست
چونان کودکی ام که آفتاب بود و زندگی روشن
و پدر که در حجم وسیع نور محو شد
و من چشمانم را بستم
چرا که می دانستم برای به یاد آوردن چشم را باید بست
و چشمانت روشن
و چشمانم تاریک
روز را به تو می بخشم
تا شبم را پر ستاره کنی.
و دیگر آسمان را نخواهی دید...