ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
زندگینامه شاعر از زبان خودش : من در سال 1342 در شهر ایلام متولد شدم. از سال 1360 سرودن شعر را شروع کردم. بسیاری از آثار بنده در نشریات معتبر و مجموعه ها و کتاب های گزیده ی شعر به چاپ رسیده است. مدّت چهار سال مسئول صفحه شعر مجله تخصّصی ادبیّات معاصر بودم. کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی هستم. دو مجموعه ی شعر با نام های « چشمان خیس غزل » و « چشم های تو بارانی است » از من به چاپ رسیده است. هم اینک مدرّس مراکز پیش دانشگاهی هستم
.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
ای کاش
ای کاش از آسمان خدا می بارید
وز سقف سیاه شب، دعا می بارید
ای کاش خدا به جای باران، هر شب
لبخند تو را، اشک مرا می بارید
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
راز
بارها
طعم مرگ
را
چشیده ام،
هرگز،
به تلخی دوری
از نگاه تو
نیست!
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
بهارانه
عبور می کند
از دل های سیمانی،
رنگین کمان نگاهت،
تا،
عاشق کند،
انبوه مجنون های
بی لیلی را
وقتی،
بهار،
تو باشی،
حتّی گلِ سنگ
شقایقی خواهد شد،
عاشق
با دلی
تنگ...!
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
قرار
گفتی تو، که با بهار خواهی آمد
با جوشش چشمه سارخواهی آمد
یا دادِ دلم، پیش خدا خواهم برد
یا با دلِ من، کنار خواهی آمد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
نجوا
شکسته اند غریبانه گرچه بال و پرم
در این خیالم از این گوشه ی قفس بپرم
چه خوش خیال!پریدن؟ نمی شود،افسوس
که بسته اند پرم را به رشته ی جگرم
چه سال هاست، که برهم نمی زنم پلکی
برای آن که بمانی، میان چشم تَرَم
هنوز داغ تو دارم، غریب خفته یه خاک
هنوز یاد تو هستم، عزیزِ همسفرم
کجا بجویمت آخر، میان آب و عطش؟
سراغت از که بگیرم که از تو بی خبرم
اگر چه نیستی،امّا،همیشه هستی،آه
تو پیش چشم منی هر کجا که می نگرم
تو قصّه نیستی،آری، حقیقت محضی
تو یک حکایت سرخی، حکایت پدرم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
تا
تا صبح کنار ساحلی طوفانی
من بودم و او بود و شبی بارانی
من محو دوچشم آسمانیش شدم
یک تیر نگاه و این همه حیرانی؟
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
مویه
نه بی تو دلم طاقت هجران دارد
نه درد و غم عشق تو پایان دارد
من، خاک عطشناک کویرم، تو ببار
برمن، که تنت معجز باران دارد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
چشم تو
جز عشق تو،دل، از همه خالی شده است
پا بسته ی این کوی و حوالی شده است
از بس پی چشم مستت افتاد دلم
سرگشته و رند و لاابالی شده است
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
پریشان
تو ای کدامین
بهار!
با کدام قافله آمدی
که عطر تنت را
کویر بی باران
سینه گشوده است
***
بانوی ایل آفتاب...
آه !
ای لبخند مذاب...!
نامت را سواران دشت بی آواز
به یغما می برند
با طعم تنت که « سپید »
با شعر چشمت که
« سیاه »
هنوز ،
تا صبح...تا تو...
هزار قبیله ی بی لیلی
فاصله است
***
هنوز خٌنکای سٌکر آور تنت
دیوانه ام می کند
در گرمگاه
این
اندوه بی پایان...
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت