امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار |سیروس اسدی
#71
بهار سوخته شد همرکاب آتش و دود



کجاست معجز باران، چه شد سخاوت رود؟





تمام چلچله ها در سکوت جان دادند




ولی کسی درِ این باغ بسته را نگشود





ببین که پنجره ها بی بهار پوسیدند




و کس ترانه ی باران به گوش گل نسرود





در انتظار غریبی دو چشم خسته ی من




به راه مانده کسی می رسد غبار آلود





در امتدادغروبی به رنگ دلتنگی




نگاه آینه مانده ست و آسمان کبود





نیامدی که گل و لاله بود و شعر و غزل




کنون از آمدنت بی گل و بهار چه سود؟





به دوش می کشد آنک، صلیبی از آهن




مسیح من که تنش زخمی خیانت بود





به باد رفت اگر تمام هستی من




به پایداری آن عشق سربلند درود
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#72
کاش می شد عشق را تفسیر کرد



خواب چشمان تو را تعبیر کرد





کاش می شد هم چو گل ها ساده بود




سادگی را با تو عالم گیر کرد





کاش می شد در خراب آباد دل




خانه ی احساس را تعمیر کرد





کاش می شد در حریم سینه ها




عشق را با وسعتش تکثیر کرد





کاش می شد هم چو باران بیدریغ




لحظه های سبز را تصویر کرد

!
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#73
طلوع چشم تو آغاز صبح بیداری ست



و در نگاه تو معنای زندگی جاری ست





به زیر چتر تسلّای خویش گیر مرا




که زخم دشنه ی یاران، نگار من کاری ست

!



زلال عاطفه در جویبار جان خشکید




و سینه ها همه آیینه ی سیه کاری ست





چه خسته می گذرد روزگار روزگار قطبی من

!


و زندگی که پر از لحظه های تکراری ست





دل زمانه چو سنگ است و ما پر از فریاد




سکوت نیز در این اضطراب دل خواری ست





تمام هستیم از شب، پراست، آه ای خوب

!


بیا که چشم تو آغاز صبح بیداری ست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#74
زقیل و قال زمانه خوش است رستن ها



دلی به عشق سپردن، زخود گسستن ها





چو شبنمی که در او رقص صبح پرواز است




دل از نشیب بریدن به اوج بستن ها





به زیر خنده ی من موج گریه پنهان است




زبس چو آینه سرشارم از شکستن ها





خوشا سوار بر آن وحشی غرور آهنگ




ودر کُنام پلنگی ز پا نشستن ها





خوش است دل به نگاهی سپردن و مردن




وباز دل به بهاران عشق بسته ها
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#75
شاپرک پرواز کن پرواز کن



دشت و جنگل غرق در آواز کن





بال و پر بگشا و در آفاق عشق




نغمه ی شور و جنون آغاز کن





خستگی، دلمرده گی از حد گذشت




شاپرک آهنگ دیگر ساز کن





سایه ها آیینه ی دلتنگی اند




روزنی بر روشنایی باز کن





شاپرک این جا کسی عاشق نبود




خیز و زین گرداب غم پرواز کن
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#76
پیش از این باغ دلت عرصه ی پاییز نبود



افق چشم تو این گونه غم انگیز نبود





دست های تو پر از شبنم و گل بود و نسیم




دل دریائیت از دلهره لبریز نبود





دلت از عاشقی و عشق نمی کرد حذر




همچو امروز چنین تشنه ی پرهیز نبود





مهربان بود دلت با گل و با سبزه و سنگ




و شبت خالی از آواز شباویز نبود





غزلم سوخت و در دیده فرو مرد نگاه




وای من! شعر من اینگونه غم انگیز نبود
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#77
شب است و یاد تو و دانه دانه ی باران



شکفته بر تن هر گل جوانه ی باران





گرفته از غم غربت ، دلم بیا امشب




بخوان دوباره به گوشم ترانه ی باران





زپشت پنجره ی خیس می توان حس کرد




حضور خسته ولی، صادقانه ی باران





به ناز خیل غمت تکیه می زند بر دل




چو شاخه ای که نهد سر به شانه ی باران
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,640 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,178 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,690 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
Ar.chly (۳۱-۰۴-۹۴, ۰۲:۴۵ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان