امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار شاعران خارجی زبان
#11
روي كوه هاي شايلو

آماندا بلين را ديده اي ...
كه روي كوه هاي شايلو
زير باران صبحگاهي
سرگردان است؟
هرگز او را در آستانه در خانه اش
در انتظار شنيدن غرّش توپ
يا پرس و جو از حال مردي
كه از راه كوه هاي شايلو به جنگ رفته ، ديده اي؟
صداي گريه او را
روي كوه هاي شايلو شنيده اي؟
چشم هاي نگرانش را
روي كوه هاي شايلو ديده اي؟
او را روي كوه هاي شايلو
دوان دوان
با لباس كهنه عروسي اش
به جستجوي چيزي در شهر مردگان ديده اي؟
او را ديده اي كه
روي كوه هاي شايلو ايستاده است ؟
باد موهايش را پريشان مي كند
روي كوه هاي شايلو ،
گوش به زنگ صداي تفنگ هاست ...
گوش به زنگ صداي طبل هاست ...
و منتظر مردي كه هيچ وقت
به كوه هاي شايلو بر نمي گردد.
صداي آواز آماندا را
روي كوه هاي شايلو شنيده اي؟
كه با حلقه عروسي اش
روي كوه هاي شايلو ، نجوا مي كند؟
به زمزمه آرام او گوش كن ...
چون آماندا نمي داند ...
كه حادثه ، چهار سال پيش ،
روي كوه هاي شايلو اتفاق افتاده .
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12
چراغ زير شيرواني

خانه تاريك است و پرده ها كشيده اند،
اما چراغي زير شيرواني روشن است،
من مي دانم آن نور چيست،
شوقيست كه بي تاب سوسو مي زند
حتي مي توانم آنرا از بيرون ببينم
و مي دانم كه تو آن بالايي و بيرون را نگاه مي كني!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
توصیف
جرج گفت:خدا چاق و قد کوتاهه.

نیک گفت:نخیرم.لاغر و درازه.

لن گفت:یه ریش سفید بلند داره.

جان گفت:نه.صورتش سه تیغه س.

ویل گفت:سیاه پوسته.باب گفت:سفید پوسته.

رونداروز گفت:دختره.

من خندیدم و عکسی رو که خدا از خودش گرفته و برام فرستاده بود،

به هیچ کدومشون نشون ندادم.
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14
باهوش
بابام یه پونصد تومنی بهم داد؛

لابد چون خیلی باهوشم اونو بهم داد.

من هم اون رو با دو تا دویست تومنی عوض کردم،بی خیال،

چون دو تا بیشتر از یه دونه س به هر حال!



دو تا دویست تومنی رو برداشتم و بردم،

دادم به "لو" و باهاش تاخت زدم

به جاش سه تا صد تومنی گرفتم.به گمونم

نمی دونست سه تا بیشتر از دو تاس،ولی من می دونم!



یک کم بعد "بیتس" پیر که چشماش نمی بینه،

اومد و چون اصولآ نمی تونه ببینه،

بهم چهار تا پنجاهی داده،سه تا صدی رو گرفته.

چهار تا بیشتر از سه تاس؛چقدر یارو خرفته!



من هم چهار تا پنجاهی رو بردم پیش "هایرم کومز"،دوستم

-البته بعد اینکه مغازه ی دونه فروشی اش رو جستم-

اون خنگ خدا هم پنج تا بیست تومنی داد به جاشون.

پنج تا بیشتر از چهار تاس دیگه.جونمی جون!



بعد رفتم و نشونشون دادم به بابام

ولی یکهو صورتش سرخ شد بابام،

چشماش رو بست و سرش رو تکون داد هر طرفی

از من بهش اینقدر غرور دست داد که نزد حرفی!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15
هجده سال به بالا ممنوع!(1)
آخر هفته مي خوايم بريم گردش

من و مامان و بابامو خواهرم

همه خيلي خوشحاليم.

اول مي ريم سينما

من و خواهرمو راه نمي دن

مي گن "هجده سال به پايين ممنوع!"

تصميم مي گيريم بريم پارك

اون جا هم پدر و مادروم راه نمي دن

دم قسمت اسباب بازيها نوشته:

"هجده سال به بالا ممنوع!"

حالا ديگه نمي دونيم كجا بريم؟!

براي همين برميگرديم خونه

اينجا لا اقل دم درش چيزي ننوشته!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16
من دوستت دارم



خدا هركسي را كه مثل من خوب باشد، دوست دارد

اما هر كسي را كه مثل تو بد باشد، دوست ندارد

اما من تو را با همه بدي ات دوست دارم

چون دلم برايت مي سوزد، وقتي مي بينم هيچ كس دوستت ندارد!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#17
معماي ترافيك

چهار تا ماشين در چهار راه گير افتاده اند
هر كدام از يك طرف آمده اند
و مي خواهند به طرف ديگر بروند
هر چهار تا هم كار مهمي دارند
هر چهار تا هم عجله دارند،
و هر چهار تا، بوق مي زنند
خب، حالا كدام يك بايد اول برود؟
"بومب..."
مثل اينكه معما حل شد!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#18
مثل شیرینی


اون آدم خيلي خوبيه
انقدر شيرينه كه نگو
هميشه مي خنده، با همه مهربونه
همه دوستش دارن
منم بايد عاشقش مي شدم...
اما مشكل اينجاست
كه همه عمر نميشه شيريني خورد!
كاش با اين همه مهربوني،
بعضي وقتها هم عصباني مي شد!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#19
ورود بزرگسالان ممنوع



ورود بزرگسالان ممنوع
داريم بازي مي كنيم
نمي خواهيم كسي به ما بگه
«اين كارو بكن، اون كار و نكن، مواظب باش»
ورود بزرگسلاان ممنوع
ماكلوب تشكيل مي ديم
قرارهاي سري ما
نمي خواهيم فاش بشه.
ورود بزرگسالان ممنوع
مي ريم بيرون پيتزا بخوريم
نه، هيچكس. فقط من و دوستانم
لطفا بيرون
راستي پول پيتزاها رو نگفتم
ورود بزرگسالان آزاد.
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#20
دعای قبل از خواب کودک خودخواه



می خواهم بخوابم
خدایا مراببخش!
و اگر درخواب مردم
تمام اسباببازی هایم را بشکن،
تا بچه دیگری از آن ها استفاده نکند.
آمین!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,527 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,133 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,606 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
35 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۱۰ ق.ظ)، sadaf (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۱۴ ق.ظ)، بانوی جنوب (۱۴-۰۹-۹۴, ۰۷:۵۸ ق.ظ)، v.a.y (۱۷-۰۵-۹۴, ۰۲:۳۹ ب.ظ)، ~ MoOn ~ (۱۷-۰۴-۹۴, ۰۴:۲۶ ب.ظ)، .ShahrzaD. (۲۲-۰۴-۹۴, ۱۱:۱۱ ب.ظ)، ملکه برفی (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۵:۰۸ ب.ظ)، نويد (۲۷-۰۴-۹۴, ۰۹:۵۵ ب.ظ)، n@st@r@n (۱۸-۰۴-۹۴, ۰۳:۰۷ ب.ظ)، خانوم معلم (۱۷-۰۴-۹۴, ۰۴:۱۱ ب.ظ)، Ar.chly (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۴۶ ق.ظ)، Mahdiye (۰۳-۰۵-۹۴, ۱۰:۲۴ ب.ظ)، farnoosh-79 (۱۸-۰۴-۹۴, ۰۳:۰۳ ب.ظ)، ghazaleh (۲۶-۰۶-۹۴, ۰۹:۰۸ ب.ظ)، ♢Toktam♢ (۲۲-۰۴-۹۴, ۱۱:۱۰ ب.ظ)، دختر ایران (۱۰-۰۵-۹۴, ۱۱:۲۴ ق.ظ)، آشوب (۲۰-۰۵-۹۴, ۱۲:۲۹ ب.ظ)، zeinab.r.1999 (۲۵-۰۶-۹۴, ۰۴:۰۸ ب.ظ)، hannaneh (۲۲-۰۴-۹۴, ۱۱:۳۹ ب.ظ)، آیداموسوی (۱۸-۰۶-۹۴, ۰۳:۰۳ ب.ظ)، fatemeh . R (۲۰-۰۴-۹۵, ۰۲:۵۴ ب.ظ)، barooni (۰۶-۰۴-۹۶, ۰۶:۴۱ ب.ظ)، صنم بانو (۲۶-۰۵-۹۶, ۰۴:۰۶ ق.ظ)، شقایق سرخ (۲۸-۰۹-۹۴, ۱۲:۴۹ ق.ظ)، HIDDEN (۰۷-۱۱-۹۵, ۰۷:۲۹ ق.ظ)، d.ali (۰۳-۰۸-۹۶, ۱۱:۳۷ ق.ظ)، Land star (۰۶-۰۵-۹۶, ۰۴:۲۱ ب.ظ)، امید.ج (۰۱-۰۲-۹۶, ۰۱:۵۸ ب.ظ)، taranomi (۰۳-۰۸-۹۶, ۱۱:۱۱ ق.ظ)، "فاطیما79" (۰۶-۰۴-۹۶, ۰۷:۵۳ ب.ظ)، بهار نارنج (۲۳-۰۶-۹۶, ۰۳:۱۸ ب.ظ)، aaliiyi (۰۶-۰۴-۹۶, ۰۶:۵۱ ب.ظ)، Taraneh76 (۰۹-۰۵-۹۶, ۰۳:۰۲ ق.ظ)، Amira (۲۳-۰۲-۹۷, ۱۱:۲۹ ب.ظ)، ♥Aria♥ (۲۷-۱۱-۹۹, ۱۲:۲۴ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان