امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار شاعران خارجی زبان
#71
تابستان شادی خود دارد
و زمستان نشاط خویش را
گرچه عشق و دل مشغولی های ان جز بازیچه نیست
شب های پر ملال را کوتاه میکند
" Thomas Campion"
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#72
شل سیلور استاین



اولین بار

که بخواهم بگویم دوستت دارم خیلی سخت است

تب می کنم، عرق می کنم، می لرزم

جان می دهم هزار بار

می میرم و زنده می شوم پیش چشمهای تو

تا بگویم دوستت دارم

اولین بار که بخواهم بگویم دوستت دارم

خیلی سخت است

اما آخرین بار آن از همیشه سخت تر است

و امروز می خواهم برای آخرین بار بگویم دوستت دارم

و بـعد راهم را بگیرم و بروم

چون تازه فهمیدم

تو هرگز دوستم نداشتی !
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#73
زورق کوچک ذهنم بر
امواج ملایم رهسپار شد و در پس خود
دریای بسیار بی رحم را برجا گذاشت
درباره ناحیه دوم صحبت خواهم کرد
جایی که روح انسان پالایش میشود
و آماده صعود به بهشت میگردد

نوبت احیای اشعار مرده است،
ای قدیسینی که در خدمتتان بودم.
بگذارید « کالیوپ » لحظه ای بخواند
شعرم با آوازی ادامه یابد
جایی که « پیکه » ها شکست خوردند
و از بخشش نا امید شدند ...

دانته آلیگیری
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#74
وقتی به خودم فکر می کنم
تقریبا به خودم می خندم بخاطر مرگ
زندگی ام یک جوک عالی بزرگ بوده
رقص ی پایان یافته
آهنگی خوانده شده
به سختی می خندم تقریبا خفه می شوم
وقتی به خودم فکر می کنم.
شصت سال زندگی در جهان این مردم
یکی مرا دختر صدا می زند
می گویم ” بله خانم ” به دلیل کاری
بسیار مغرور برای تعظیم
بسیار فقیر برای شکستن
می خندم تا به آنجا که دل درد می گیرم
وقتی به خودم فکر می کنم.
مردم ام می توانند درونم را بشکافند
به سختی می خندم نزدیک ست بمیرم
داستان هایی که گفته اند عینا دروغ به نظر می رسد
آنها میوه را پرورش می دهند
اما پوست آن را می خورند
می خندم تا به آنجا که شروع می کنم به گریه
وقتی درباره مردم ام فکر می کنم

((مایا آنجلو))
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#75
شل سیلور استاین



از وقتی که عاشق شدم

فرصت بیشتری پیدا کردم برای این که پرواز کنم

فرصت بیشتری برای این که پرواز کنم و بعد زمین بخورم

و این عالی است

هر کسی شانس پرواز کردن و به زمین خوردن را ندارد

تو این شانس رو به من بخشیدی

متشکرم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#76
چشمه ها با رود می آمیزند
و رودها با اقیانوس
بادهای آسمان با حسی دلانگیز
تا ابد با هم پیوند میگیرند
در جهان هیچ چیز تنها نیست
همه چیز بنا بر اصلی آسمانی
در یک روح دیدار می کنند و می آمیزند
من و تو چرا نه؟
پرسی بیش شلی
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#77
همین هم واقعا مهم است:
تا احساسهایت را کنترل بکنی،
حتا بهتر از اصلاح است یا
پختن لوبیا با سیر.
همینقدر کم میتوانیم
با شجاعت ِ دانشمان انجام بدهیم
و البته جنون و وحشت ِ
آگاهی هم هست
که یک بخشهایی را توی وجود تو
مثل ساعتی از هم میپاشاند که
با از کار افتادن
مرده.
اما الان
زیر پیراهن من تیک و تاک میکند
و لوبیاها را با قاشق هم میزنی
و عشقی مرده، و عشقی رفته،
و عشقی دیگر...
آه! عشقهایی زیاد مثل لوبیاها
آره. حالا غمگین آنها را
بشمار، غمگین
با احساسهایی روی این شعله،
خودت را آرام کن.

((چارلز بوکوفسکي))
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#78
هر وقت توی آب یه آدمی رو میبینم

که سروته وایساده

نگاهش میکنم و هرهر می خندم

گو اینکه نبایست ای کار رو بکنم

چون شاید توی دنیای دیگه ای

در زمان دیگه ای

در جای دیگه ای،

چه بسا درست وایساده همون آدم

و این منم که سروته وایسادم


"عکس توی آب"

"شل سیلور استاین
"
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#79
تق تق تق!

- کیه در میزنه؟

من!

- من کیه؟

بله،صحیحه.

- چی چی رو صحیحه؟

که منکی یه!

- خب این همون چیزی یه که من می خوام بدونم.

چی،چیه که میگی می خوام بدونم؟

- که من کیه؟

آفرین،دقیقا همینه!

- دقیقا چیه؟

آفرین! یه دقیقنچی هم بستم به زنجیر،حالا همراهمه!

- دقیقا چی رو بستی به زنجیر؟

آره!

- آره چی؟

نه بابا،دقیقنچی!

- خب این همون چیزی یه که من می خوام بدونم!

گفتم که بابا جان - دقیقنچی!

- آخه دقیقا چی؟

آره!

- آره چی؟

یعنی آره،اون هم با منه دیگه!

- چی با توئه؟

دقیقنچی: این همونیه که با منه.

- من کیه؟


آره منکی یه!

- برو گم شو بابا تو هم!


تق تق تق...



"جناب منکی،همراه با یه دقیقنچی"

"شل سیلور استاین"
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#80
دوستت دارم بی آنکه بدانم چطور،
کجا ، یا چه وقت....؟!
چه آسان دوستت دارم،
بی هیچ غرور یا دشواری
"تو" را اینگونه دوست دارم
چون طریقی دیگر برایش نمی دانم.
آن چنان به هم نزدیکیم که دست های تو بر گردن م
گوئی دست های من است
و آن طور در هم تنیده ایم که
وقتی چشمانت را می بندی
من به خواب می روم....

"پابلو نرودا"
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,671 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,209 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,747 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
35 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۱۰ ق.ظ)، sadaf (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۱۴ ق.ظ)، بانوی جنوب (۱۴-۰۹-۹۴, ۰۷:۵۸ ق.ظ)، v.a.y (۱۷-۰۵-۹۴, ۰۲:۳۹ ب.ظ)، ~ MoOn ~ (۱۷-۰۴-۹۴, ۰۴:۲۶ ب.ظ)، .ShahrzaD. (۲۲-۰۴-۹۴, ۱۱:۱۱ ب.ظ)، ملکه برفی (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۵:۰۸ ب.ظ)، نويد (۲۷-۰۴-۹۴, ۰۹:۵۵ ب.ظ)، n@st@r@n (۱۸-۰۴-۹۴, ۰۳:۰۷ ب.ظ)، خانوم معلم (۱۷-۰۴-۹۴, ۰۴:۱۱ ب.ظ)، Ar.chly (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۴۶ ق.ظ)، Mahdiye (۰۳-۰۵-۹۴, ۱۰:۲۴ ب.ظ)، farnoosh-79 (۱۸-۰۴-۹۴, ۰۳:۰۳ ب.ظ)، ghazaleh (۲۶-۰۶-۹۴, ۰۹:۰۸ ب.ظ)، ♢Toktam♢ (۲۲-۰۴-۹۴, ۱۱:۱۰ ب.ظ)، دختر ایران (۱۰-۰۵-۹۴, ۱۱:۲۴ ق.ظ)، آشوب (۲۰-۰۵-۹۴, ۱۲:۲۹ ب.ظ)، zeinab.r.1999 (۲۵-۰۶-۹۴, ۰۴:۰۸ ب.ظ)، hannaneh (۲۲-۰۴-۹۴, ۱۱:۳۹ ب.ظ)، آیداموسوی (۱۸-۰۶-۹۴, ۰۳:۰۳ ب.ظ)، fatemeh . R (۲۰-۰۴-۹۵, ۰۲:۵۴ ب.ظ)، barooni (۰۶-۰۴-۹۶, ۰۶:۴۱ ب.ظ)، صنم بانو (۲۶-۰۵-۹۶, ۰۴:۰۶ ق.ظ)، شقایق سرخ (۲۸-۰۹-۹۴, ۱۲:۴۹ ق.ظ)، HIDDEN (۰۷-۱۱-۹۵, ۰۷:۲۹ ق.ظ)، d.ali (۰۳-۰۸-۹۶, ۱۱:۳۷ ق.ظ)، Land star (۰۶-۰۵-۹۶, ۰۴:۲۱ ب.ظ)، امید.ج (۰۱-۰۲-۹۶, ۰۱:۵۸ ب.ظ)، taranomi (۰۳-۰۸-۹۶, ۱۱:۱۱ ق.ظ)، "فاطیما79" (۰۶-۰۴-۹۶, ۰۷:۵۳ ب.ظ)، بهار نارنج (۲۳-۰۶-۹۶, ۰۳:۱۸ ب.ظ)، aaliiyi (۰۶-۰۴-۹۶, ۰۶:۵۱ ب.ظ)، Taraneh76 (۰۹-۰۵-۹۶, ۰۳:۰۲ ق.ظ)، Amira (۲۳-۰۲-۹۷, ۱۱:۲۹ ب.ظ)، ♥Aria♥ (۲۷-۱۱-۹۹, ۱۲:۲۴ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 3 مهمان