امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار شاعران خارجی زبان
زمان

لحظه هایی را که روز را ملال آور می کنند کنار بینداز

تو با بی مبالاتی وقت را به هر ترتیب هدر می دهی

روی یک تکه زمین شهر زاد گاهت بدو و بدو می کنی

چشم به راهی تا کسی یا چیزی به تو راه نشان دهد



خسته از دراز کشید ن در آفتاب، در خانه می مانی تا
باران را تماشا کنی



تو جوانی و عمر دراز است و امروز برای تلف کردن، وقت
داری

و آن وقت یک روز می بینی که ده سال پشت سر گذاشته ای

هیچ کس نگفت کی بدوی، تو تیر شروع مسابقه را نشنیدی



می دوی و می دوی تا به خورشید برسی، اما خورشید غروب
می کند

و دور می زند تا از پشت سر تو بیرون بیاید

خورشید به نسبت همان است که بود، اما تو پیر شده ای

نفست بیشتر تنگی می کند و یک قدم به مرگ نزدیکتر می
شوی



هر سال کوتاهتر می شود گویی تو هرگز زمان را پیدا نمی
کنی

نقشه هایی که حاصلشان هیچ است یا نیم صفحه خط های کج
و معوج است



بطالت در یاسی خاموش رسم و راهی انگلیسی است

زمان گذشت، ترانه به آخر رسید، هر چند انگار من حرف
های دیگری هم داشتم که بگویم


زمان از پینک فلوید
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
این جا
این جا
کوچه ای متروک
کوچه ای ژرف و برهنه
آن جا که دیوانکان
برای تهیه ی نان و زغال روزشان
کم تر از عاقلان رنج می برند
مسئله بر سر اندازه است
بسا عاقل به ازای یک دیوانه
اما هیچ، از ورای آن خیل بی کران
کز خرد بهره برده اند
روزی خام و بی تناسب است
کوچه چون زخمی است
که بسته نمی شود
یک شنبه فراخ می شود
این آسمان آسمان این جا نیست
شهریار دیار غربت است
آسمانی سرخ،آسمانی خوش
که در کوچه ی بی آتیه
زیبایی و سلامت را به مشام می کشد
که دلم را به دو نیم می کند
که مرا بی خویش می کند
در کوچه ی پوچ هیچ کس.

پل الوار
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
شـعـریــــ از پـابـلـو نـرودا :
اگر بمیرم و ندانم چه وقتی است
ساعت را از که بپرسم؟
در فرانسه
بهار این همه برگ را از کجا می آورد؟
مرد نابینایی که زنبورها دنبالش کرده اند
کجا پناه بگیرد؟
اگر رنگ زرد تمام شود
با چه نان بپزیم؟
دانه های یاقوت چه می گفتند
وقتی با آب انار رو به رو شدند؟
چرا پنجشنبه وسوسه نمی شود
پس از جمعه بیاید؟
چه کسی از ته دل فریاد شادی بر آورد
زمانی که رنگ آبی به دنیا آمد؟
چرا زمین اندوهگین می شود
وقتی بنفشه سر می زند؟ چرا سالخورده ها به یاد نمی آورند
قرض ها را و سوختن ها را؟
عطر آن دختر حیرت زده
واقعی بود؟
تهیدستانی که ثروتمند می شوند
چرا نمی فهمند دیگر فقیر نیستند؟
ناقوسی را که در رویایت به نوا در آمد
از کجا می توانی پیدا کنی؟
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
تنها
تنها
می توانستم بی تو زندگی کنم.
تنها زندگی کنم.

کیست که این گونه می گوید؟
کیست که می تواند تنها
بی تو زندگی کند؟
این کیست؟

بودن به رغم همه
بودن به رغم خویش

شب از نیمه گذشته است

چون توده ای بلور
با شب یگانه می شوم.

پل الوار
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
از همان ابتدا


از همان ابتدا
غزل خداحافظي از تو را نوشتم
وقتي غرغرزنان بادوش
دعوا داري
با دست هاي خيس و سرخ
ميان من و آينه مي آيي
نيمي به خاطر نجاتت نيمي به خاطر خودت
گره به ابروهاي زيبايت مي اندازي
كه با آنها همه ي آنچه
فراموش كرده ام را
زير سوال مي بري.

الكساندر گومتس
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
دشمن
دشمن
جوانی من طوفانی ظلمانی بیش نبود ،
که چند بارقه ی آفتاب جا به جا در آن تابید ؛
رعد و باران را چنان ویرانی ای به هم راه بود ،
که در باغ من میوه ی شاداب بس اندک به جای ماند.

من اینک به خزان اندیشه های خود رسیده ام ،
و دیگر وقت آن است که بیل و شن کش به کار افتد
تا زمین سیل زده را که در آن ،
چاله هایی به بزرگی گور پدید آورده، از نو سامان بخشد.

و گل های تازه ای که من در آرزو می پرورم ،
از کجا معلوم که در این زمین ِ شسته ی ریگ اندود، چون
دریا کنار،
قوت عرفانی را که نیروبخش آن هاست بیابند؟
دردا! دردا! زمان زندگی را در کام می کشد ،

و این دشمن ناپیدا که دل ما را می خاید
از خون ما قوت می گیرد و رشد می کند!

شارل بودلر

بیوگرافی شارل بودلر | Charles Pierre Baudelaire
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
باید باور کنیم
تنهایی
تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خستهای
که در خلوت خانه پیر میشوی...
و سالهایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی میبریم
که تنهایی
تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!
دیر آمدن!



از: چارلز بوکفسکی
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
میدانم
قدت نمیرسد
برای به آغوش گرفتنم
چوبه های دار این سرزمین بلند است.
*
اینگونه که دارها را بلند میسازند
میدانم
در آخرین دیدارمان
قدت نمیرسد
برای به آغوش گرفتنم


از: سیدحیدر بیات
ترجمه از : همت شهبازی
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
ترکم مکن :

ترکم مکن!
باید از یاد برد.
هر چه را ، میتوان از یاد برد.
هر آنچه را که چه زود از ما فرار کرده است.
زمان را باید از یاد برد.
سوء تفاهم را همچنان.
زمان از دست رفته را هم.
مگر چگونه میتوان از یاد برد ؟
این همه ساعاتی را،
که با "چون و چرا"،
خفه میکرد قلب ساده و خوش اقبال ما را.
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
من برای تو،
مروارید های بارانی را،
از دیاران بی باران،
هدیه خواهم آورد.
من زمین را،
حتی پس از مرگم نیز،
حفر خواهم کرد،
تا جسم ترا،
با نور و با طلا،
بپوشانند.
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
من برای تو،
قلمروی آباد خواهم کرد،
که پادشاه اش،
تنها عشق باشد.
که قانونش،
تنها عشق باشد.
و تو، تنها شهبانویش باشی.
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
من برای تو،
واژه ها و سخن های
ناگفته و نا شنیده را
ایجاد خواهم کرد،
که تو تنها رمز گشایش باشی.
من برای تو،
حکایت آن دو عاشقی را خواهم کرد،
که قلب هایشان را بار بار در سوز و گداز
دیده اند.
من برای تو قصۀ آن پادشاهی را خواهم کرد،
که موفق به دیدارت نشد،
و حسرت دیدنت را،
با خود دفن نمود.
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
آتشفشان های کهنه و پیررا،
که مرده و خاموش فکر کرده بودیم،
بار ها دیده ایم،
که دوباره آتش زا گشته اند.
ومیگویند :
که زمین های سوخته و گداخته شده،
بارور تر اند، تا
زمین های تر شده با باران ثوری.
و هنگام فرا رسیدن شب،
سرخی و سیاهی را باید بهم آمیخت،
تا آسمان شعله ورشود و بدرخشد.
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
بعد از این دیگر گریه نخواهم کرد.
بعد از این سخن بزبان نخواهم راند.
بعد از این خودم را پنهان خواهم کرد،
برای تماشای تو،.
هنگامی که میرقص ی.
هنگامی که لبخند میزنی.
برای شنیدن تو،
هنگامی که آواز میخوانی.
هنگامی که میخندی.
مرا بگذار که سایۀ سایه ات شوم.
مرا بگذار که سایۀ دستانت شوم.
مرا بگذار که سایۀ سگ ات شوم.
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!

ژاک برل
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
شکوه ی یک ایکار
شکوه ی یک ایکار
سبک بارند و سعادت مند و سیراب ،
آنان که هم خوابه ی فاحشه گانند ،
ولی من بازوان م از هم گسیختند ،
زیرا ابرها را در بر کشیده ام.

به لطف ستارگان بی همتاست ،
شعله زنان در قعر آسمان ،
که چشمان سوخته ی من نمی بینند ،
جز خاطره های خورشید را.

بیهوده خواستم از فضا مقصد و ماوا بیابم.
اکنون در پرتو چشمی آتشین ،
می بینم که بالم می گسلد ،

و چون در راه ِ عشق ِ به زیبایی سوختم ؛
این افتخار بزرگ را نخواهم داشت ،
تا نام خود را بر مکانی ،
که گور من تواند بود، بنهم.

شارل بودلر

پرانتز: بنا به اساطیر یونان ایکار کسی بود که بال هایی با قیر به او چسبانده شد و او به کمک آن ها پرواز کرد. چون به خورشید نزدیک شد، قیر آب شد، بال ها گسست و او در دریا فرو افتاد.



بیوگرافی شارل بودلر | Charles Pierre Baudelaire
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,671 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,209 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,747 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
35 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۱۰ ق.ظ)، sadaf (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۱۴ ق.ظ)، بانوی جنوب (۱۴-۰۹-۹۴, ۰۷:۵۸ ق.ظ)، v.a.y (۱۷-۰۵-۹۴, ۰۲:۳۹ ب.ظ)، ~ MoOn ~ (۱۷-۰۴-۹۴, ۰۴:۲۶ ب.ظ)، .ShahrzaD. (۲۲-۰۴-۹۴, ۱۱:۱۱ ب.ظ)، ملکه برفی (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۵:۰۸ ب.ظ)، نويد (۲۷-۰۴-۹۴, ۰۹:۵۵ ب.ظ)، n@st@r@n (۱۸-۰۴-۹۴, ۰۳:۰۷ ب.ظ)، خانوم معلم (۱۷-۰۴-۹۴, ۰۴:۱۱ ب.ظ)، Ar.chly (۲۷-۰۹-۹۴, ۰۱:۴۶ ق.ظ)، Mahdiye (۰۳-۰۵-۹۴, ۱۰:۲۴ ب.ظ)، farnoosh-79 (۱۸-۰۴-۹۴, ۰۳:۰۳ ب.ظ)، ghazaleh (۲۶-۰۶-۹۴, ۰۹:۰۸ ب.ظ)، ♢Toktam♢ (۲۲-۰۴-۹۴, ۱۱:۱۰ ب.ظ)، دختر ایران (۱۰-۰۵-۹۴, ۱۱:۲۴ ق.ظ)، آشوب (۲۰-۰۵-۹۴, ۱۲:۲۹ ب.ظ)، zeinab.r.1999 (۲۵-۰۶-۹۴, ۰۴:۰۸ ب.ظ)، hannaneh (۲۲-۰۴-۹۴, ۱۱:۳۹ ب.ظ)، آیداموسوی (۱۸-۰۶-۹۴, ۰۳:۰۳ ب.ظ)، fatemeh . R (۲۰-۰۴-۹۵, ۰۲:۵۴ ب.ظ)، barooni (۰۶-۰۴-۹۶, ۰۶:۴۱ ب.ظ)، صنم بانو (۲۶-۰۵-۹۶, ۰۴:۰۶ ق.ظ)، شقایق سرخ (۲۸-۰۹-۹۴, ۱۲:۴۹ ق.ظ)، HIDDEN (۰۷-۱۱-۹۵, ۰۷:۲۹ ق.ظ)، d.ali (۰۳-۰۸-۹۶, ۱۱:۳۷ ق.ظ)، Land star (۰۶-۰۵-۹۶, ۰۴:۲۱ ب.ظ)، امید.ج (۰۱-۰۲-۹۶, ۰۱:۵۸ ب.ظ)، taranomi (۰۳-۰۸-۹۶, ۱۱:۱۱ ق.ظ)، "فاطیما79" (۰۶-۰۴-۹۶, ۰۷:۵۳ ب.ظ)، بهار نارنج (۲۳-۰۶-۹۶, ۰۳:۱۸ ب.ظ)، aaliiyi (۰۶-۰۴-۹۶, ۰۶:۵۱ ب.ظ)، Taraneh76 (۰۹-۰۵-۹۶, ۰۳:۰۲ ق.ظ)، Amira (۲۳-۰۲-۹۷, ۱۱:۲۹ ب.ظ)، ♥Aria♥ (۲۷-۱۱-۹۹, ۱۲:۲۴ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان