امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار شقایق لعلی
#11
به ياد آر
صعودِ
اولين برگ پاييزي
شايد
پرنده هاي مهاجر
به خانه باز نگردن د.
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12
سپيد شد
گيسوان جنگل
در انتظار
مسافر گمشده در باد.
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
سرشار از حرفم
و نيست
سنگي كه بشنود وْ
صبوري كند.
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14
جرمِ
فرياد من
بي صدايي آن بود.
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15
روزﮯ خواهَم مُرد






مِثلِ پايانِ بـﮯ پايانِ زِندِگــﮯ






ديدﮯ چِــــ زود






سِپيد بَخت شُدمـــــ...!
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16
خود را گم كرده ام




آخرين بار[font=]ﮯ[/font]


[font=]
[/font]

[font=]ڪ[/font] در آه خويش گريستم




[font=]ڪـ[/font]سـ[font=]ﮯ[/font] در خانه نبود...

خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#17
سفارش ڪـــرده اند




ڪـ در شعر هايمان




بهار نارنج و پروانه نباشد




و عشق





واژه اي ممنوع..




شعرهايمان





پشت چراغ قرمز





سرگردانند




همه چيز پر از تـڪـرار است وْ




شعرهامان تـڪـرار





و اين است شعرﮯ آهنـﮯ




براي قلب هاآهنـﮯ...
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#18
بدهــڪـاريم
به سلام هاﮯ بـﮯ جواب
به بغضـﮯ ڪ در آينه شكست وْ
نديديم
ما سال ها قبل مرده ايم
و ديگر كسـﮯ نيست
پنجشنبه ها
به ديدارمان آيد..
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#19
براي يافتنت
هزار رويا سفر كردم
ناگاه
از خوابي چند ساله بر خاستم
در آينه
تو را ديدم
سرانجام گمشده ما هم پيدا شد..
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#20
رفتني ها بايد بروند
تنها، من و تواي همزاد
خواهيم ماند
دور از هجوم تلخ شهوت رفتن
ما نخواهيم رفت
ما غرق مي شويم
در عشق،
روياي سفر.
او كه رفت عاشق بود وْ
ما…
تنها، دواي دردمان
گريه است وْ
صبر وْ
خوش باوري بهار
به نبودن خزان
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,636 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,174 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,681 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان