امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار شقایق لعلی
#31
کاه شو!

تا در خرمن نگاهت

شعله ور شوم

بگذار

در متن اوهام خویش بسوزم.

تا آخر چوب

تا سرنوشت چوب.

سیاه و سفید

خالی تر از آنچه هستم

و تو ای خیال رنگی

خاکسترم را به باد بسپار

تا در مقابل چشمان حیرت زده سنجاقکها رها شوم.
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#32


ما به زمین تبعید شدیم

حبس ابد با اعمال شاقه

آرزوها رنگی اند

اما،خاکستری بود

آنجا که خانه هایمان

را ساختیم
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#33
من و قاب آقا بزرگ

کنج دیوار اتاق

در کنار فروغ

همراه نوک سوزنی صداقت

در جستجوی درمان این درد نا به هنگام

به جنگ فردایی مه آلود می اندیشیم.

و فکر من

روزنه ای را می جست.

پنجره را گشودم

احساسم از ابعاد اتاق پر کشید و

از آجرهای سربی باغ خاطرات گذشت

رفتم

تا به روشنی فرداهایی دور بیندیشم

چه فرقی دارد،اگر پروانه خاکستری باشد

یار،هم یار نباشد.

تفال امشب را نیک می پندارم

اگر حال،آخر خط است

بعدها شروع خطی به موازات زندگی خواهد بود.

من و قاب آقا بزرگ

کنج دیوار اتاق

به فاصله لحظه ای گریز پای

تا فرداها می اندیشم.
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#34
برگشته است

با پروانه ها وُ

خوشبختی از دست رفته کلاغها وُ

فکری نو

می پیچید صدای پاها یش در گوش من

امشب با رویایی غریب خواهم خوابید

فردا

به یمن آمدنت

خورشید را به خانه می آورم

انتظار ما هم به سر رسید.
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#35


سکون

همراهِ سکوتی تلخ

می فشار د رویاهای خمیده مرا

در میان حصار زمان خود.

و نفسم

زیر چکمه های قدرت

به شماره افتاده است.

و من در دهلیزهای ترس و وحشت و تاریکی

منقبض شده ام.

وشب یعنی کابوس بی انتها

و سکوت سارها

سرمشق شبانه من.

و زمان

در ثانیه های جسورِ ساعت دیواری

متوقف شده است.

امسال

خاک،مرثیه ای دوباره برای آینه سر خواهد داد.
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#36
نه تو می آیی

نه آرزوهایم سپر غصه هایم می شوند.

این روزها

پرواز هم به خاک افتاده است.
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#37


مي دانم

رفته بودي تا بازنگردي وْ

با گذشت هر لحظه، هر دم

خاطراتمان بي رنگ تر مي شود

در خيال بي رحم تو!

تو كه از زنجره و محبت مي گفتي

چگونه از شعر و پروانه گريختي؟

تو در جست و جوي نان بودي

نه عاشق بوي گندم!

تو رفتي

به دنبال شعلة گل هاي كاغذي وْ

گم شدي در هوايي بيگانه تر از من

و من

ماندم وْ

يأس ياس ها و بوي غريب پيراهن ات.

گم شدم

در بيراهه هاي دروغ تو

و غرق گشتم

ميان مرداب چشمهايت.

به باد سپرده بودم

به تو بگويد

اينجا چقدر دلتنگم!
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#38
تو به صداقت شبنم

قسم داده بودي مرا

كه بمانم

و خود

نماندي وْ

فكر نكردي كه من

مغلوب سايه وهم تو خواهم شد.

حال من چگونه بمانم؛

چگونه بروم؛

چگونه بميرم؛

من با اين پيراهن بي صاحب

چه كنم؟

اي كه دست تسكين دردهاي تقدير من است

تا تصويرت زنده است

بازگرد.
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#39
[b]مي ترسم

از كابوس هاي شبانه و پاييز.

دستي بيرون مي آيد از تاريكي و

مي ربايد تن رنجور مرا!

مي برد آنجا كه خاك و زمين از هم جدايند و

آب و آتش يكي

در جمع من و تنهايي و اشك

سرشارم از وحشتي بي پايان

و سرم را

به تاريكي مي كوبم

و خودم را

ميان پنجره هاي بسته

فرياد

پس چرا مسافر ما از سفر

باز نمي گردد؟!
[/b]
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#40
از هر چه بودن خسته

از تبسم هاي دروغين وْ

از شعرهاي عريان وْ

تكرار فصول

از شبيخون كينه بر گستردة دل

بيا تازه شويم

در امتداد سطح مرطوب شمشادها

همگام رسيدن ميوه هاي سادگي و قناعت

ريزش باران

حكايت رنگين كماني است

به وسعت دستهايت

رها كن نردبان سراب را

و افكارت را به پرنده هاي مهاجر بسپار

كه از دهان باد شنيده ام

پايان جدايي نزديك است

جرقه ها را جدي بگير

طوفان در راه است.
خنده بر لب میزنم تا کَــس نداند رازِ من
ورنه این دنیا که مـــا دیدیم ، خندیدن نداشت ...! 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,636 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,174 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,681 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان