امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار شیون فومنی
#51
ژرفای چشمانت تماشا دارد امّا!
یک پنجره مشرف به دریا دارد امّا!
لب می گزی تا من نگویم آن عسل رنگ
انگورِ خرما طعمِ صحرا دارد امّا!
من این ندانستم چرا آن گرمسیری
تنهاییِ گیلانی ام رادارد امّا!
یادآور شهریست از گُلگشت پاییز
نسرین نگاهی سوسن آوا دارد امّا
آه ازتبسّمهای خونرنگِ زمانه
زخم مرا تنها شکوفا دارد امّا!
از کوچه ی آیینه می آیی عروسک
دنیا چه بازی های زیبا دارد امّا!
((سعدی))، گلستانی اگر از واژه اش بود
((شیون))، گُلی همزاد مینا دارد امّا
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#52
وزید صاعقه - از من چه مانـد! - خاکستر
وکنده ای که همه چشم سوز واشک آور
خــزان , کشیــد نخ بخیـه کتابـم را
ورق ورق همـه برگم به باد رفت دگر
گرفت شعله در آغوش قهر خویش مرا
پرنده ها همه بـا من شـدنـد خاکستر
پرنده های من آری_پرنده های جوان
پـر از غـرور پـریدن پر از سرور سفر
هنوز لانه ی شان بوی دور دستان داشت
وآفتـاب زمستـان که مـیـزد آنجـا پـر
چـه بودم آه درختی به کـوه لم داده
برای صبـر زمستانی ام شکــوفه ظفـر
شکست پشت و ندانستم از کجا خوردم
مـرا که بـود هـزاران هـزار سیـنه سپر
دریـغ و درد چه آسان به دست باد افتاد
نشـان عاشـقی ما_دو قلب و یک خنجر
تو در وجود من آوخ!_چه گریه میکردی
امیــد زندگی ات بـود تــا دم آخــر
ولی مـن,آه بهـارم گذشتـه بود دگر
یکی دو هفتــه بیایــم مگر به کار تبر
درخت من!_چه خلیلانه خرقه بر تن کرد
خوشا شگفتـی شولای تار و پود شـرر
دو آبـدانه,همیـن_بر مـزار من بارید
نداشـت آمــدن پیــک نو بهار - ثمر
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#53
چه می کشی به رخم ابر آسمانها را
کـه بـرده چشم ترم آبروی دریا را
چه دوستی ندانم که با دلم کردی؟
که جزتوبرهمه کس تنگ می کندجارا
نفس گشاده چو موجم چه غم اگر بادی
به ساحـلی نرساند سفینه ی مـا را
به شهپری که از آن می پرد دل مشتاق
به زیر سایه کشم آشیان عنقا را
مجال ناله به مرغ سحر نخواهم داد
شبی که وا کنم از سر خیال فردا را
ز خویشتن به درم ای جنون ره نشناس
چگونه فرق گذارم ز شهر,صحرا را
از آن شکسته به زندان غربتی شیون
کــه یوسفـت نخـرد نازهـر زلیــخا را
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#54
با همــه آییـنگی,بــی نفسم کـرده اند
رخ به رخ طوطیـان در قفـسم کرده انـد
نام و نشـانم بهـل_هیــچ نه آبـم نه گل
در گذر اهـل دل هیچ کسم کرده انــد
دشت من آتش دم است,آه من از آدم است
تا بچرد شعله ام خار و خسم کرده انـد
تا بشکستی درست سخت نیارم به سست
در سر راه نخست دسترسم کرده انــد
گاه,گمــان آفرین گاه حضور یقیــن
گاه نه آنم نــه ایـن بوالهوس م کرده اند
ساده تراز نرگسم آه به سوسن قسم
تا به معما رسم پیش و پسم کرده اند
بی مدد دم زدن زنــده شود جـان من
هم به سزای سخن بی نفسم کرده اند
ای همه گلدسته ها,فیض دعــای شما
خود به دو دست دعا ملتمسم کرده اند
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#55
بلورْ زاد برفْ تن _ که جبهه می گشایـی ام
عبور از چه کرده ای که شیشه می نمایـی ام
شراب گونه می زنــی ره تجــرد مـــرا
به تشنـه ی تبسمـی چه گرم می ربایـی ام
نه خاک می تواندم به خـود کشد نه آسمان
پر از پرم چو قاصدک_تو,بال می گشایی ام
نسیم نرم دامنـت مــرا ز جای برده اسـت
اگر چــو خاک راه تو هوایـی ام هوایـی ام
نه عطر آب می دهـم,نه بوی تند تشـنــگی
کجاست زادگاه من,کجایـی ام کجایـی ام!!
چه بند می گشایــی از قناری صـدای من
کـه تا بهار دیگری نمـی برد رهایــی ام!
پس نگاه بدْبده, به ماه چشم بســتـه ام
بـه خـواب کشتزار من,شبی بیا طلایی ام
به هفت بند نای نی نهفته بغض مثـنـوی
بـدم چو روح مولوی به ساز همنوایی ام
بـدم به خیزران من که بـی نوازش لبـت
به ناله از شکستنم به شیون از جدایی ام!
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#56
همیـشه اسم زنی را بهانـه می کردم
تـرا_قصیـده اگرنـه, ترانه می کردم
بـه کوچه باغ ترنم ترا ترا ای عشق
تـرا خطاب به نامـی زنانه مـی کـردم
غـروب بود و غزل بود و غربت قایق
مـن آن میـانه کنـارت کرانه می کردم
حریف میـکده تعریز می شد_اما مـن
بـه باغ چشم تو انگور دانه می کردم!
چه ریخت در جگرم دست غیرت افروزت؟
که سیـل خـون به دل تازیـانه می کــردم
بـه جنـگلی که خیال خدا پریشان بود
هــزار شـاخه ترا آشیـانه مـی کردم
نسیـم بوسه نبود_از پرنـده پرسیدم_
نوازش نفـست را جوانه مـی کـردم
از اینکـه خواستنی تر کنم خیال ترا
همیـشه اسم زنی را بهانه مـی کردم
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#57
دشتهارا سوار بایدو نیست
شیهه ای در غبار باید و نیست
خفته روح جرقه در باروت
غیرت انفجار باید و نیست
خواب پسکوچه های مستی را
نعره جانشکار باید و نیست
بغض شب در گلوی تلخ من است
هق هقی غمگسار باید و نیست
تا نمیردصدای بدعت باغ
غنچه ای پای خار باید و نیست
بر سپیدار عاشقانه پیر
عشق را یادگار باید و نیست
پاره های تبسم گل را
مومیای بهارباید و نیست
یا شب چیره یا تسلط نور
صحنه کار زار باید و نیست
ساز خاموش شب نشینان را
زخمه ای سازگار باید و نیست
در کویر شقاوت خورشید
تشنه را سایه سار باید و نیست
زخمم از کهنگی پلاسیده است
التیامی به کار باید و نیست
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#58
تا ز چشم دشمنم آیینه دار خویشتن
در جهان,چون من عزیزی نیست,خوار خویشتن
پیش رو دارم خزان را چون درخت میوه دار
زرد روئی می کشم از برگ وبار خویشتن
صبر سنگم نیست ورنه این سپهر پست را
چاک می کردم گریبان از شرار خویشتن
نیستم موج سبکسر,خارو خس آرم بکف
گوشه گیرم همچو ساحل در کنار خویشتن
هر که باشد در پی آزار کس,چون عنکبوت
میشود در بند تنهایی,شکار خویشن
بس که عطر افشان غیرم درسفال خشک خاک
همچو ریحانم مصون از زخم خار خویشتن
پیر بازی خورده ام در کوی رندی ها هنوز
درس میگیرم ز طفل نی سوار خویشتن
غنچه ام را چون سر دلتنگی یاران نبود
رخت خود بیرون کشید از نوبهار خویشتن
رفتم از دنیا و دستم ماند بیرون از کفن
تا مگر گل چینم از شمع مزار خویشتن
شیون از سرخی چشم آسمان همچون عقیق
از غریب افتادگانم در دیار خویشتن
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#59

پشت پگاه پنجره محصور خانه ای
خاتون قصه های بلند شبانه ای
بی آفتاب می گذرد روزهای سرد
خالیست از تو کوچه پری زاد خانه ای
بر شاخه ای که سر کشد از لابلای برف
تنها ترین پرنده بی آب و دانه ای
مغشوش از خیال تو خواب دریچه هاست
گنجشک بامداد کدامین کرانه ای؟
روئیده بر لبان تو وحشی ترین تمشک
از روزگار گمشده در من نشانه ای
روح تو آن پرنده که محفوظ مانده است
از دستبرد کودکی من به لانه ای
آنسوی دره های سکوت صدای آب
در برفپوش بدبده,تیهو ترانه ای
تکرار از تو می شود آواز آبی ام
بر آبگیر خاطره ها سنگدانه ای
وقتی ستاره بر سر پل تاب می خورد
تشویش ماه در سفر رودخانه ای
تصویری سرشک روان منی,اگر
تا نا کجای دربدری ها روانه ای
از دودمان شعله ام اما چه بی تو سرد
در آتشم نشانده هوای زبانه ای
هر غنچه ای به دیده من زخم تازه ای
هر شاخه ای به شانه من تازیانه ای
ای شعر ای گلوله که در قلب شیونی
این خوشتر از تو بر دل سنگش کمانه ای
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#60
می بارد آسمان دل من_بیا بیا
دریا مرا گرفته به دامن بیا بیا
ای خنده ملیح سحر,ای سپیده دم
ای با ستاره دست به گردن بیا بیا
بالا بلند,قامت فواره وار صبح
فانوس کوچه باغ سترون بیا بیا
ورد کبوترانه طاووس آفتاب
سوسوی ارغوانی سوسن بیا بیا
آشوب خون,حماسه ی قربانیان دیو
آبستن هزار تهمتن بیا بیا
لبخند بامدادی گل بر سلام آب
ناز نگاه نور به روزن بیا بیا
حجب شفق,عطوفت خورشید,شرم ماه
همخوابه ی دریچه روشن بیا بیا
سالار ایل لاله,که با تو کنیز عشق
مانوس,چون کبوتر و ارزن بیا بیا
نوشاب صبر_افشره ی میوه های زرد
حلوای غوره زار غم من بیا بیا
مفهوم مریمانه عذرا به دلبری
مسخ تو ,راهبان ریازن بیا بیا
لیلای شرق,سوگلی دختران دیر
دیبای آب و آئینه بر تن بیا بیا
کولاک بر گریز فصول گریز پای
یاد آور جوانی شیون بیا بیا
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,671 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,210 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,748 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
2 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
ملکه برفی (۳۰-۰۱-۹۵, ۰۱:۴۲ ب.ظ)، Ar.chly (۲۷-۰۴-۹۴, ۰۱:۳۸ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 3 مهمان