امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار عباس خوش عمل کاشانی
#11
دل مردان خدا راست ز نور تو حیات

یا قتیل العبرات

شده محکم ز مناجات تو ارکان صلات

یا قتیل العبرات

به ابی انت و امی گل گلزار رسول

راحت جان بتول

مرتضی سیرت وصورت حسن وحمزه صفات

یا قتیل العبرات

ما ز نور تو رسیدیم به سرمنزل عشق

ای قرار دل عشق

چون تو مصباح هدی هستی وکشتی نجات

یا قتیل العبرات
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12
من و یک صبح بارانی دگر هیچ

ملاقاتی خیابانی دگر هیچ

کنار باجه ای زیر درختی

تقاضای غزلخوانی دگر هیچ

از آن پیداترین خورشید عمرم

تبسمهای پنهانی دگر هیچ

وزآن گیسو که تارش پود جان است

نصیب دل پریشانی دگر هیچ

ملامت دیدن و حسرت کشیدن

غم و سر در گریبانی دگر هیچ

تلاقی چون که با هم چشمها کرد

به بار آمد پشیمانی دگر هیچ

دل من بوم بام آرزوها

گذر دارد به ویرانی دگر هیچ

ز کجراهی که آغازش خطر بود
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
به ملک عاشقی هم سوختن هم ساختن باید

ملامت دیدن و دل دادن و سر باختن باید

به بزم باده نوشان ولایی رخ دژم منما

نسیم آسا بر این گلزار الوان تاختن باید

چراغ دل اگر افروختی از آتش مینا

قدم بیرون نه از عزلت که سرانداختن باید

پیام پیر روشن باطن خلوت گزین این است

که با خوب و بد این زندگانی ساختن باید

سیه مستان چشمت داد تعلیمم به هشیاری

که در کیش محبت نیز خنجر آختن باید

اگر خواهی به دل در محفل احباب بنشیند

غزل با شعله ی مهر علی پرداختن باید

به گلبانگ یداللهی بروای خوش عمل بزمی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14
هر نفس از پای دل خار هوس می کشم

وه که چه خواری از این هرزه مرس می کشم

بر در پیر مغان توبه چه گیرد عنان

دست جلو می برم پای چو پس می کشم

داده اسارت مرا گوهر آزادگی

زان همه بر لوح دل طرح قفس می کشم

تا که به زندان شوم همدم یوسف رخی

تن به قضا می دهم ناز عسس می کشم

طایر جان تا شود معتکف طور عشق

از قفس تن رها پر به قبس می کشم

عیش مهنا چو شد با همه کس می کنم

جور مهیا چو شد از همه کس می کشم

گر همه بر باطلم یا حقم و مقبلم

حلقه به گوش دلم تا که نفس می کشم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15
دلی دارم که در دام هوس نیست

اسیر عشوه های هیچ کس نیست

چنان سرگشته ی صحرای عشق است

که او را هیچ راه پیش و پس نیست

همای عرش پیمای جنون است

اسیر دانه و دام و قفس نیست

به جز با ساغر خون نیست همدم

به جز با ناله ی نی همنفس نیست

گل آلاله ی باغ خدایی

پریشان از جفای خار و خس نیست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16
شدم از لطف خداوند کریم

سالها ساقی میخانه مقیم

زهد را تا که به زندان کردم

روز و شب خدمت رندان کردم

ساخت با آتش می آب و گلم

خاست تا احرق قلبی ز دلم

ناگهان عابدی از راه رسید

عیش را آفت جانکاه رسید

گفت با من که بیا در مسجد

شک مکن هست خدا در مسجد

کرد دل وسوسه اش را باور

سوی محراب شدم راهسپر

زهد ورزی به ریا کارم شد

ذوق کردم که خدا یارم شد

طی شد از بهر نیازعرضی

شب و روزم به نماز عرضی

سالها بود مرا یار و ندیم

نه خداوند که شیطان رجیم

من ز تکبیر تکبر جویان

او هنیا و مرییا گویان

هیچ دانی که دراین بیع وشرا

آخر کار چه شد بهره مرا؟

توبه از باده چو کردم بمرور

کرد سجاده مرا مست غرور
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#17
در حرم حضرت سلطان علی
دل شود از نور خدا منجلی

طرفه مکانی است همه شور وحال

مشهد جنت اثر اردهال

پنجره بگشوده به باغ بهشت

این حرم قدسی عنبر سرشت

خفته در این مشهد عنبر شمیم

شاهد « فی مشهد یوم عظیم »

خیل ملک خادم این بارگاه

بوده به کف مشعل خورشیدوماه

خاک دراین خطه سراسرزراست

مضجع سلطان علی باقر است

فوج اولی اجنحه هر صبح و شام

بال زنان با صلوات و سلام

زایر این مقبره ی انورند

ملتمس ادعیه از این درند

در حرمش دل چوشرفیاب شد

پاکتر از چشمه ی مهتاب شد

«خوش عمل»ازخاک دراین حرم

یافته انعام ولی النعم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#18
سکوی سکوت زیر پایم
می خواهم سخنگوی لالهای جهان باشم
هنگام که توپخانه های شیطان
در چهارگوشه ی زمین می غرند...
***
پرستو به توان کبوتر
ناتوان از پرواز
درختهای زیتون
نشسته در خون
عشق
مچاله شده در روزنامه های باطله
نعش کشها
قاصدکهای خانه های سالمندان
سیب سرخ نجابت
نصیب دست چلاق کدام بوداست
در این گوشه ی کهکشان که ما ایستاده ایم؟
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#19
دیشب به حریم ساده ی چشمانش

سرمست شدم ز باده ی چشمانش

فانوس نگاه من که سوسویی داشت

شد نذر امامزاده ی چشمانش
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#20
پا به پای آهوی جوانی ام
با نشاط و شیطنت قرین
از تمام دشتهای گنده پیر خفته
طرد می شوم
مادرم به خنده می دهد نوید
با تحمل مصایبی چنین شگرف
مرد می شوم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,641 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,180 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,700 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان