ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
دل مردان خدا راست ز نور تو حیات
یا قتیل العبرات
شده محکم ز مناجات تو ارکان صلات
یا قتیل العبرات
به ابی انت و امی گل گلزار رسول
راحت جان بتول
مرتضی سیرت وصورت حسن وحمزه صفات
یا قتیل العبرات
ما ز نور تو رسیدیم به سرمنزل عشق
ای قرار دل عشق
چون تو مصباح هدی هستی وکشتی نجات
یا قتیل العبرات
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
من و یک صبح بارانی دگر هیچ
ملاقاتی خیابانی دگر هیچ
کنار باجه ای زیر درختی
تقاضای غزلخوانی دگر هیچ
از آن پیداترین خورشید عمرم
تبسمهای پنهانی دگر هیچ
وزآن گیسو که تارش پود جان است
نصیب دل پریشانی دگر هیچ
ملامت دیدن و حسرت کشیدن
غم و سر در گریبانی دگر هیچ
تلاقی چون که با هم چشمها کرد
به بار آمد پشیمانی دگر هیچ
دل من بوم بام آرزوها
گذر دارد به ویرانی دگر هیچ
ز کجراهی که آغازش خطر بود
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
به ملک عاشقی هم سوختن هم ساختن باید
ملامت دیدن و دل دادن و سر باختن باید
به بزم باده نوشان ولایی رخ دژم منما
نسیم آسا بر این گلزار الوان تاختن باید
چراغ دل اگر افروختی از آتش مینا
قدم بیرون نه از عزلت که سرانداختن باید
پیام پیر روشن باطن خلوت گزین این است
که با خوب و بد این زندگانی ساختن باید
سیه مستان چشمت داد تعلیمم به هشیاری
که در کیش محبت نیز خنجر آختن باید
اگر خواهی به دل در محفل احباب بنشیند
غزل با شعله ی مهر علی پرداختن باید
به گلبانگ یداللهی بروای خوش عمل بزمی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
هر نفس از پای دل خار هوس می کشم
وه که چه خواری از این هرزه مرس می کشم
بر در پیر مغان توبه چه گیرد عنان
دست جلو می برم پای چو پس می کشم
داده اسارت مرا گوهر آزادگی
زان همه بر لوح دل طرح قفس می کشم
تا که به زندان شوم همدم یوسف رخی
تن به قضا می دهم ناز عسس می کشم
طایر جان تا شود معتکف طور عشق
از قفس تن رها پر به قبس می کشم
عیش مهنا چو شد با همه کس می کنم
جور مهیا چو شد از همه کس می کشم
گر همه بر باطلم یا حقم و مقبلم
حلقه به گوش دلم تا که نفس می کشم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
دلی دارم که در دام هوس نیست
اسیر عشوه های هیچ کس نیست
چنان سرگشته ی صحرای عشق است
که او را هیچ راه پیش و پس نیست
همای عرش پیمای جنون است
اسیر دانه و دام و قفس نیست
به جز با ساغر خون نیست همدم
به جز با ناله ی نی همنفس نیست
گل آلاله ی باغ خدایی
پریشان از جفای خار و خس نیست
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
شدم از لطف خداوند کریم
سالها ساقی میخانه مقیم
زهد را تا که به زندان کردم
روز و شب خدمت رندان کردم
ساخت با آتش می آب و گلم
خاست تا احرق قلبی ز دلم
ناگهان عابدی از راه رسید
عیش را آفت جانکاه رسید
گفت با من که بیا در مسجد
شک مکن هست خدا در مسجد
کرد دل وسوسه اش را باور
سوی محراب شدم راهسپر
زهد ورزی به ریا کارم شد
ذوق کردم که خدا یارم شد
طی شد از بهر نیازعرضی
شب و روزم به نماز عرضی
سالها بود مرا یار و ندیم
نه خداوند که شیطان رجیم
من ز تکبیر تکبر جویان
او هنیا و مرییا گویان
هیچ دانی که دراین بیع وشرا
آخر کار چه شد بهره مرا؟
توبه از باده چو کردم بمرور
کرد سجاده مرا مست غرور
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
در حرم حضرت سلطان علی
دل شود از نور خدا منجلی
طرفه مکانی است همه شور وحال
مشهد جنت اثر اردهال
پنجره بگشوده به باغ بهشت
این حرم قدسی عنبر سرشت
خفته در این مشهد عنبر شمیم
شاهد « فی مشهد یوم عظیم »
خیل ملک خادم این بارگاه
بوده به کف مشعل خورشیدوماه
خاک دراین خطه سراسرزراست
مضجع سلطان علی باقر است
فوج اولی اجنحه هر صبح و شام
بال زنان با صلوات و سلام
زایر این مقبره ی انورند
ملتمس ادعیه از این درند
در حرمش دل چوشرفیاب شد
پاکتر از چشمه ی مهتاب شد
«خوش عمل»ازخاک دراین حرم
یافته انعام ولی النعم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
سکوی سکوت زیر پایم
می خواهم سخنگوی لالهای جهان باشم
هنگام که توپخانه های شیطان
در چهارگوشه ی زمین می غرند...
***
پرستو به توان کبوتر
ناتوان از پرواز
درختهای زیتون
نشسته در خون
عشق
مچاله شده در روزنامه های باطله
نعش کشها
قاصدکهای خانه های سالمندان
سیب سرخ نجابت
نصیب دست چلاق کدام بوداست
در این گوشه ی کهکشان که ما ایستاده ایم؟
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
دیشب به حریم ساده ی چشمانش
سرمست شدم ز باده ی چشمانش
فانوس نگاه من که سوسویی داشت
شد نذر امامزاده ی چشمانش
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
پا به پای آهوی جوانی ام
با نشاط و شیطنت قرین
از تمام دشتهای گنده پیر خفته
طرد می شوم
مادرم به خنده می دهد نوید
با تحمل مصایبی چنین شگرف
مرد می شوم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت