امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار عبدالجبار کاکایی
#11
بس که از غَما ملولم بس که از گريه ها خيسم
گِلِه دارم از تو اما نمي تونم بنويسم
گفته بودي روزِ جمعه خبرِ خوبي مي آرن
آخه تقويمايِ دنيا که هزار تا جمعه دارن
جمعه هايِ بي نشوني ، جاده هايِ آسموني
نعشِ خورشيد رويِ ابرا ، رد يه پيرهنِ خوني
اي قرارِ عصرِ جمعه ، اي شکستني تَر از دِل
خيلي وقته بي قرارن شهرايِ شَرقيِ کاگل
پا بذار تو کوچه ها مون اي غريبِ بي نشونه
شبايِ روشنِ جمعه ، شبايِ نذري پزونه
خونه هايِ کاگلي مون شب و روزُ مي شمارن
درايِ چوبيِ کُهنه غيرِ تو کسي ندارن
پا بذار تو کوچه هامون رويِ تقويمايِ پاره
رويِ برگايِ سياهي که هزار تا جمعه داره
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12
چشام يه مزرعه س يه دشت گندم
يه باغ باروني بي تبسم
يه پنجره به قاب عكس دنيا
يه حس دلسپرده ي تماشا
چي شد كه ريشه هامُ از تو كندم
من اين جهنمُ نمي پسندم
چي شد اُجاق گريه همدمم شد
يه چار ديوار بسته ،عالمم شد
تو باغ ويروني و من سرابم
بگو كدوم قصه اومد به خوابم
مي خوام ازين دلزدگي جدا شم
مي خوام كه برگردم و با تو باشم
من و تو باروني گريه هاييم
من و تو ريشه دار اين هواييم
دنيا جهنم نفاق ودشنه س
بهشت ما همين زمين تشنه س
چشام يه مزرعه س يه دشت گندم
چقد دلم تنگه براي مردم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
منُ از حادثه رد كن
تو شباي دل شكستن
مي خوام از تو جون بگيرم
مي خوام عاشقت بشم من
دنيا ترديد يه فهمه
بين موندن و نموندن
يه روزي فرشته بوديم
ما رو تا كجا كشوندن
پاشو از خواب توهم
گره چشماتو وا كن
اگه دلواپس نوري
پاشو خورشيدُ صدا كن
سايه ها بازي نورن
گاهي با هم گاهي بي هم
تو مسافري و اينجا
داري دل مي بندي كم كم
منُ از حادثه رد كن
من به جايي نرسيدم
زندگي يه جاي ديگه س
من فقط سايه شو ديدم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14
يك شهر دعا کرد و بلا كم نشد امسال
خون شد جگر خلق و محرم نشد امسال
اي ماه چه دير آمدي از راه و عجیب است
دل واپس تو عالم و آدم نشد امسال
پيش از تو محرم شد و پيش از تو عزا بود
مويي ز عزاداري تو كم نشد امسال
جایی ننشستیم که یادی نشد از درد
شعری نسرودیم که ماتم نشد امسال
صد خيمه ي خاموش به تاراج جنون رفت
يك خاطر آسوده فراهم نشد امسال
در گريه نهفتيم عزاي شب خود را
تاوان تو زخمي ست كه مرهم نشد امسال
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15
سبزم نه از آن دست که گل باشم وباغی
گلدان ترک خورده ای و کنج اتاقی
دی شیخ چراغی به کف آورد و طلب کرد
انسان ومن امروز به دنبال چراغی
سی سال گذشت از من وآن کودک همزاد
نگرفت ازین گم شده ی خویش سراغی
سی سال گذشت از من وعمری که نیفزود
جز بر دلم این آتش افروخته داغی
حافظ تو نگفتی که چراغی رسد از غیب
من منتظرم تا رسد از غیب چراغی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16
نقش ِكاشياي نقاشي شدي
سنگ ِمسجداي بي نام ونشون
عطر ِسجاده ي نخ نماي من
شمع ِسقا خونه هاي اين واون
پاي منبراي كهنه گم شدي
توي كشكول ِكتاباي عتيق
حل شدي درست مث يه حبه قند
ته استكانِ ِحرفاي عميق
پاتوق ِنديمه هاي بي گناه
نخ ِتسبيح ستاره ها شدي
مهرتُ گرفتي و روز ازل
از من ِبي سر وپا جدا شدي
تو كجايي كه فرشته ها مي گن
من اگه توبه كنم مياي پيشم
پر كن آغوشمُ از عطر ِتنت
من از اين فاصله عاشق نمي شم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#17
حال من دست خودم نیس
يه جا آرووم نمي گيرم
دلم از کسی گرفته
كه مي خوام براش بميرم
این روزا بد جوری ساکت
این روزا بد جوری سنگم
همه زندگیمو باختم
پای روزای قشنگم
شب و روز کنار من بود
مث سایه ، نازنینی
تو بگو چه حالی داری
وقتی سایه تو نبینی
مث آینه روبرومه
حس بی تو بودن من
دارم از دست تو می رم
عاشقی کن منو نشکن
پای دنیای تو موندم
من عاشق من آدم
تا صدات بلرزه آخر
تا دلت بگیره کم کم
آخرین ترانه هامو
می خونم با چشمای خیس
عاشقی کن منو نشکن
حال من دست خودم نیس
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#18
از پدرم اسمشُ ياد گرفتم
وقتي چشام به روي دنيا وا شد
هنوز تو قنداقه بودم ياعلي
گفت و منُ بغل گرفت و پاشد
تو عالم بچگي و سادگي
وقتي غمي دنيامُ تاريك مي كرد
پدر ميگفت يا علي و پا مي شد
منُ به آسمونا نزديك مي كرد
زمزمه ي ياعلي و ياعلي
از رگِ مادرم تو خونم مي ريخت
شباي تشنه وقتي شيرم مي داد
طعم علي روي زبونم مي ريخت
علي كليد خانه ي خدا بود
قفل دل شكسته رُ وا مي كرد
علي مثِ فرشته هاي معصوم
با گريه دنيا رُ تماشا مي كرد
ماه شباي مشق بچگي هام
عكس علي بود كه تو چشمه مي ريخت
وقتي علي رُ مي نوشتم رو خط
نام علي برام كرشمه مي ريخت
بچگيام عمريه رفته از ياد
با اونكه از غصه دارم تا مي شم
دخترمُ وقتي بغل مي كنم
بازم مي گم يا علي و پا مي شم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#19
باران گرفت
سيل برآمد
وزيد باد
ديوارهاي فاصله افتاد
پس ناودان نقره اي شهر
تا صبح با گلوي بريده سرود خواند
باران که بند شد
دستي به شانه هاي دماوند
دستي به شانه هاي کلکچال
تهران ، بلند شد.
« در روزنامه ها خبري نيست»
توفان نشست و غير هياهو
در شهر حرف تازه تري نيست
مي دانم این که قصه ی ديروز
تکرار مي شود
آه اي سفال کهنه ي من ميهن
تاريخ روي نام تو آوار مي شود
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#20
شاد می خندید
بر جدار آینه آهو
در حریق گندم و جو کشتزار نو
شاد می خندید
روز روشن شبدر
با نسیم چشمهای او
کودکان باد در فریاد
شاد می خندید
بر جدار آینه آهو
زندگی جاری
در مسیر رود تا موعود
آه اما واژگون شد بخت
برجدار آینه پاشید
رنگها تا بی نهایت سرخ
سنگها تا بی نهایت سخت
شعله ور شد جنگل خورشید
بر جدار آینه پاشید
خون روشن آهو
در حریق فتنه و شمشیر
شعله های مست عالمگیر
کودکان باد در زنجیر
مرزها ویران
ماه در آیینه آویزان
بر جدار آینه جوشید
اشک روشن آهو
سوگواران در كنار او
باد در میعاد
دشت با تنپوشی از آتش
رها در مسلخ فریاد
داد ای بیداد ای بیداد ای بیداد....
صبح در کار چراغی نو
تکه تکه نور در جریان
روز با آیینه هم پیمان
چاوشان فتح عالمگیر در میدان
بیقراری در نگاه روشن یاران
صبح در تسخیر گنجشکان
بار دیگر
بر جدار آینه آهو
تکه های نور در پیوند
آینه در چشمه لبخند
نور باران اذان و صبح
آفتاب اسم اعظم
در دل پرچم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,639 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,174 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,683 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان