امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار عطار نیشابوری !
#31
  • [b]پند نامه
  • در نعمت سید المرسلین

سید الکونین ختم المرسلین
آخر آمد بود فخر الاولین

آنکه آمد نه فلک معراج او
انبیاء و اولیاء محتاج او

شد وجودش رحمة للعالمین
مسجد اوشد همه روی زمین

آنکه یارش بد ابوبکر و عمر
از سر انگشت او شق شد قمر

آن یکی را او رفیق غار بود
و آن دگر لشکرزش ابرار بود

صاحبش بودند عثمان و علی
بهر آن گشتند در عالم ولی

آن یکی کان حیا و حلم بود
وان دگر باب مدینه علم بود

آن رسول حق که خیر الناس بود
عم پاکش حمزه و عباس بود

هر دم از ما صد درود و صد سلام
بر رسول و آل و اصحابش تمام
[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#32
  • پند نامه

  • در فضیلت ائمه دین


آن امامانی که کردند اجتهاد

رحمت بر حق برروان جمله باد


بوحنیفه بود امام با صفا

آن سراج امتان مصطفا


باد فضل حق قرین جان او

شاد باد ارواح شاگردان او


صاحبش بویوسف القاضی شده

وز محمد ذوالمنن راضی شده


شافعی ادریس و مالک با زفر

یافت زیشان دین احمد زیب و فر


روحشان در صدر جنت شادباد

قصر دین از علمشان آباد باد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#33
  • [b]پند نامه
  • در مناجات

پادشاها جرم ما را در گذار
ما گنه کاریم و تو آمرزگار

تو نکوکاری و ما بد کرده ایم
جرم بیپایان و بیحد کرده ایم

سالها در فسق و عصیان گشته ایم
آخر از کرده پشیمان گشته ایم

روز و شب اندر معاصی بوده ایم
غافل از یؤخذ نواصی بوده ایم

دایما در بند عصیان بوده ایم
هم قرین نفس و شیطان بوده ایم

بی گنه نگذشته بر ما ساعتی
با حضور دل نکرده طاعتی

بر درآمد بندهٔ بگریخته
آب روی خود بعصیان ریخته

مغفرت دارد امید از لطف تو
زانکه خود فرمودهٔ لاتقنطوا

بحر الطاف تو بی پایان بود
ناامید از رحمتت شیطان بود

نفس و شیطان زد کریما راه من
رحمتت باشد شفاعت خواه من

چشم دارم کز گنه پاکم کنی
پیش از آن کاندر جهان خاکم کنی

اندر آن دم کز بدن جانم بری
از جهان با نور ایمانم بری
[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#34
  • پندنامه

  • در بیان مخالفت نفس اماره

عاقل آن باشد که او شاکر بود

و آنگهی بر نفس خود قادر بود


هر کهخشم خود فرو خورد ای جوان

باشد او از رستگاران جهان


آن بود ابلهترین مردمان

کز پی نفس و هوا باشد دوان


وانگهی پندارد آن تاریک رای

خواهد آمرزیدنش آخر خدای


گرچه درویشی بود سخت ای پسر

هم ز درویشی نباشد خوبتر


هم که او را نفس سرکش رام شد

از خردمندان نیکو نام شد


در ریاضت نفس بد را گوش مال

تا نیندازد ترا اندر وبال


هر که خواهد تا سلامت ماند او

از جمیع خلق رو گرداند او


مردمان را سر بسر در خواب دان

گشت بیدار آنکه او رفت از جهان


آنکه رنجاند ترا عذرش پذیر

تا بیابی مغفرت بر وی مگیر


حق ندارد دوست خلق آزار را

نیست این خصلت یکی دیندار را


از ستم هر کو دلی را ریش کرد

آن جراحت بر وجود خویش کرد


هر که در بند دل آزاری بود

در عقوبت کار او زاری بود


ای پسر قصد دل آزاری مکن

وز خدای خویش بیزاری مکن


خاطر کس را مرنجان ای پسر

ورنه خوردی زخم بر جان ای پسر


گر همی خواهی که گردی معتبر

نام مردم جز به نیکویی مبر


قوت نیکی نداری بد مکن

بر وجود خود ستم بیحد مکن


رو زبان از غیبت مردم ببند

تا نه بینی دست و پای خود ببند


هرکه از غیبت زبانش بسته نیست

آن چنان کس از عقوبت رسته نیست



تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#35
  • [b]پند نامه
  • در بیان فواید خاموشی

ای برادر گر تو هستی حق طلب
جز بفرمان خدا مگشای لب

گر خبر داری زحی لایموت
بر دهان خود بنه مهر سکوت

ای پسر پند و نصیحت گوش کن
گر نجاتی بایدت خاموش کن

هر کرا گفتار بسیارش بود
دل درون سینه بیمارش بود

عاقلان را پیشه خاموشی بود
پیشهٔ جاهل فراموشی بود

خامشی از کذب و غیبت واجبست
ابلهست آن کو بگفتن راغبست

ای برادر جز ثنای حق مگو
قول حق را از برای دق مگو

هر که در بند عبارت می شود
هرچه دارد جمله غارت می شود

دل ز پر گفتن بمیرد در بدن
گرچه گفتارش بود اندر عدن

وانکه سعی اندر فصاحت می کند
چهرهٔ دل را جراحت می کند

رو زبان را در دهان محبوس دار
وز خلایق خویش را مایوس دار

هر که او بر عیب خود بینا شود
روح او را قوتی پیدا شود
[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#36
  • پندنامه

  • در بیان صفت اهل ایمان و عمل خالص

هرکه باشد اهل ایمان ای عزیز

پاک دارد چار چیز از چارچیز


از حسد اول تو دل را پاک دار

خویشتن را بعد از آن مومن شمار


پاک دار از کذب و از غیبت زبان

تا که ایمانت نیفتد در زیان


پاک اگر داری عمل را از ریا

شمع ایمان ترا باشد ضیا


چون شکم را پاک داری از حرام

مرد ایمان دار باشی والسلام


هر که دارد این صفت باشد شریف

ورنه دارد دارد ایمان ضعیف


هر که باطن از حرامش پاک نیست

روح او را ره سوی افلاک نیست


چون نباشد پاک اعمال از ریا

است بی حاصل چو نقش بوریا


هر کرا اندر عمل اخلاص نیست

درجهان از بندگان خاص نیست


هر که کارش از برای حق بود

کار او پیوسته با رونق بود



تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#37
  • [b]پند نامه
  • در بیان اصل ایمان

اصل ایمان هست شش چیز ای وحید
با تو گویم گر بدل خواهی شنید

سه از آن شش با یقین خوف و رجاست
پس توکل با محبت با حیاست

هرکرا نور یقین حاصل بود
صاحب ایمان و روشن دل بود

هر که خوفی نبود اندر جان او
ای پسر باشد ضعیف ایمان او

نامهٔ اعمال اگر نبود سپید
رو مباش از رحمت حق ناامید

هر کرا نبود توکل با خدای
شایدت بروی بگریی های های

آنکه حب حق نباشد در دلش
از عمل جز باد نبود حاصلش

باش ای بنده خدا را دوست دار
تا شوی تو از عذابش در کنار

ای برادر شرمی از ایمان بود
بی حیا از زمرهٔ شیطان بود

گر تو هستی مومن و پرهیزگار
از خدای و از خلایق شرم دار
[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#38
  • پندنامه

  • در سیرت ملکوت

چار خصلت ای برادر در جهان

پادشاهان را همی دارد زیان


پادشه چون در ملا خندان بود

بی گمان در هیبتش نقصان بود


باز صحبت داشتن با هر فقیر

پادشاهان را همی دارد حقیر


با زنان بسیار اگر خلوت کند

خویشتن را شاه بی هیبت کند


هر کرا فر جهانداری بود

میل او سوی کم آزاری بود


عدل باید پادشاه را و داد

تا ز عدلش عالمی گردن د شاد


گر کند آهنگ ظلمی پادشاه

سود نکند مرورا خیل و سپاه


چونکه عادل باشد و فرخ لقا

باشد اندر مملکت شه را بقا


چون کند سلطان کرم با لشگری

بهر او بازند صد جان بر سری
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#39
  • [b]پند نامه
  • در صفت علامتهای بزرگی

چارچیز آمد بزرگی را دلیل
هر که آن دارد بود مرد جلیل

علم را اعزاز کردن بی حساب
خلق را دادن جواب با صواب

دیگر آن باشد که جوید وصل اوست
وانکه از دشمن حذر کردن نکوست

هر که دارد دانش و عقل و تمیز
اهل عقل و علم را دارد عزیز

ای برادر گر خرد داری تمام
نرم و شیرین گوی با مردم کلام

هرکه باشد ترش روی تلخ گوی
دوستان از وی بگردانند روی

هر که از دشمن نباشد بر حذر
عاقبت بیند ازو رنج و ضرر

در جوار خود عدو را ره مده
از برای آنکه دشمن دور به

در میان دوستان مسرور باش
گر خرد داری ز دشمن دور باش

تا محبان باش دایم همنشین
تا توانی روی اعدا را مبین

ای پسر تدبیر راه توشه کن
پس حدیث این و آن یک گوشه کن
[/b]
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#40
  • پندنامه

  • در بیان چهارچیز که اندر خطر بود

چارچیزست ای برادر با خطر

تا توانی باش ازینها بر حذر


قربت سلطان و الفت با بدان

رغبت دنیا و صحبت با زنان


قرب سلطان آتش سوزان بود

با بدان الفت هلاک جان بود


زهر دارد در درون دنیا چو مار

گرچه بینی ظاهرش نقش و نگار


مینماید خوب و زیبا در نظر

لیک از زهرش بود جان را خطر


زهر این مار منقش قاتلست

باشد از وی دور هر کو عاقلست


همچو طفلان منگراندرسرخ و زرد

چون زنان مغرور رنگ و بو مگرد


زال دنیا چون عروس آراسته است

هر زمانی شوی دیگر خواسته است


مقبل آن مردی که شد زین جفت طاق

پشت بر وی کرد و دادش سه طلاق


لب به پیش شوی خندان میکند

پس هلاک از زخم دندان میکند
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,638 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,174 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,683 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
2 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
بانوی جنوب (۱۴-۰۹-۹۴, ۰۷:۵۹ ق.ظ)، .M!!NoO. (۲۷-۰۹-۹۵, ۱۱:۵۴ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان