امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار علی باباچاهی
#11

كاري به كارش ندارند
نه اَشكال هندسي كه مترصد فرصتي هستند
نه حجم هايي كه فضا را به تصرف خود در آورده اند
مي ايستد كنار جدولي
درخت كهنسالي را بغل مي كند
مي بوسد
چه دارد بگويد
به مادر بزرگي كه دارد
چه دارد بگويد ؟
قضاوت سختي ست
نيست ؟
وقتي باران خيس ات نكند
و رودخانه نتواند آبي به سر و صورتت بزند
به مادر بزرگي كه داري
چه داري بگويي؟
راه مي افتم از نو
حركت از نو
گرفتن بچه گنجشك از نو
بوسيدن نُكِ او از نو
و چند صحنه ي ساده ي ديگر
آرايش صحنه
صحنه ي بي آرايش :
پياده رو
منِ او
اوي من
سگ
اويِ سگ و
رويِ سگ
زبان دراز سگ
تُفِ خون
خونِ تُف
اسفالت
هُف
هفِ اسفالت
شن
شنِ كيسه
كيسه ي شن
كفش ها كه پراكنده بود
پوتين ها كه متحرك ---
خدا كند اين بچه اردك ها جان سالمي در ببرند از --- بنويس !
چند سنجاقِ سرِ پيدا شده
از اين سر و آن سر را هم --- بنويس
قضاوت سختي ست
نيست ؟
وقتي كه گوش هاي تو روي صحنه
تير !
تير!
فقط تير مي كشند
چه بگويم ؟ چطور بگويم ؟ چه دارم ؟ چه ندارم كه بگويم ؟
راه رفتنش
اما
نه اداري ست
نه اجباري
راه مي روم
نفس مي كشم
نگاه مي كنم به دور وبرم
و كاملا آزادم
كه عينك بزنم
يا نزنم .
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12




صورت به صورت

عاشق صورت ها می شد

در صورتی که

صورتی که عاشقِ صورتِ او بود

صورتِ صورت ها بود

صورت ِدیگر قضیه چندان وهم آلود نیست:

تکثر صورت ها ممکن است آدم را حواله کند به صورت هایی



که در خواب هم ندیده





لازم است که بگویم

بگو

سقراط به بقراط معرفی ام کرده

بقراط میگوید

نه

!زنجیری نیست!

هر گِردی را اما با پوست قورت می دهد

در حرمسرایی که در ِدیگش باز است.

گفتن ِاین نکته کار نگفتنی هایی ست که گفتنی هایی دارند



برای همیشه نگفتن

و صورت ها برای قایم کردنِ صورتی از صورت های خودشان



صورت های دیگری هم دارند

که متفرق اند و نامتمرکز!
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
چخماق و

کلمات سنگ شده بر دست و دهانم





دعا

کنید!

جرقه ای زد و

روشنایی بر ما نازل شد.

آلونک ما گنجایش این همه تاریکی را نداشت.

هیچ جنٌی دیگر

بچه ی ما را با کِرم شب تاب

عوض نمی کند

اسمت را گذاشته ای میخک که بچه را شیر ندهی




زال چطور بزرگ شد؟




پرده عوض شده دختر!

سیمرغ و قاف عوض شده اند



تو ولی





قورت دادن ِ نوزاد

لذت خاصی دارد

اما





مِهر ِ به گهواره کجا می رود؟

خب ! مادر صدایم نزند

شب بو

بزند

بنفشه

بزند

بزند گل سرخ



نوزاد

نباید دیواری از گُل ِ اطلسی بینمان بکشد

از نردبان

بالا رفتم و

باز کردن ِ این همه دگمه



هزار و سیصد و یک شب

طول کشید





بچٌه ! بمِک !

کشتی را به اسکله سنجاق کن

گفت

کسی گفت!

مشاجره بر روی آب

عشاق را به پرندگان چوبی



تبدیل

می کند.




من برای غوطه خوردن در اعماق

آفریده شده ام ناخدا!



امواج را فقط به فرزندی قبول می کنم



جنسیت شان اصلاً مطرح نیست.
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14
یادگاری های تراشیده شده از در و دیوار و



درخت

سایه های درخت

خواب زیر درخت

کوتوله های یک وجبی

با اشاره و ایما چه بگویند به ما



زیر دار و درخت؟

شیخ شنگر نگاهی به صورتم انداخت گفت:



"زار"

زمین اش زده

با شاخه های درخت به جانم افتادند

خون ِ بز ِ زرد هم افاقه نکرد.

عقل به چه دردم می خورد؟

چشم های تو سیاه پوشم کرده

مردمک ات به صورتم نُک زد و

دکمه های پیرهنم متواری شدند

عریانی ام از قلوه سنگ هاي عصبی خون آلود شد:



آلت قتاله با خودش حمل می کند

ظلمتی ها دنبال کبریت گشتند و

یافتند

پرتوی که بر نقطه ی خاصی از بدنم افتاده بود

بی گناهی ام را



ثابت کرد




(دست نزنید لطفاً!





غرقی ها را بعداً می شمارند

صد سال بعد

دختر

از آب گرفته شد

از انشا

از ابر

گیس سیاه

به نمک تبدیل شد

آینه هیچوقت تنهایمان نگذاشته

دعای بلدرچین هم



بی تاثیر نیست

عذاب

کشیدنی نیست



چشیدنی ست



بچش!

طعم سه قطرۀ خون از درخت

با شاخه های درخت



به جانم افتاده اند

فرار؟

خجالت نمی کشم از دیوار چین

دریا

نمک گیرم کرده.
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15




سینه های او را که برید از ته فرار کرد به فرارستان

چشمش را که درآورد از حدقه به برگ انجیر گفت: لعنتیِ خائن!

با چشمِ چپ یار من چه کار داری؟

سبکسری ات گُل کرده یا چشم را از چاه‏های سرنپوشیده تشخیص نمی دهی؟

با سر و صورت و تن و بدن خونین به کلانتری می رود مقتولی که به قتل نرسیده

گاز گاز گاز وَ یکمرتبه ترمز!

عکس قاب را در می آورَد از بین سینه های از ته بریده اش

چشم راستش را در دست گرفته که شاهد عادلی باشد بر قتلی که –

نیمه تمام تمام شده

مأمورها اسلحه در دست ضارب پا به فرار و مستِ کار خلافی که نکرده است:

می خواستی نرگس نشوی و شیفته ی جمال و کمال خودت در آب رکناباد

و از خودت طاووسی درست نکنی که سرخ پوست ها کلاهشان را –

جا بگذارند در تهران

هر عاشقی قاتل بالقوه ای ست ضارب گفت

و ضرب گرفت روی پوست پرتقالی که عاشق نارنگی شده بود

این کوزه چو من قاتل بالقوه ای بوده است در نیشابور

دوستی خاله خرسه

راستیِ چوپانی که این دفعه دروغ نمی گوید:

سینه های بریده و چشم های درآمده از حدقه برای تو

به فرارستان برای من

تربچه های نقلیِ تهران برای تو

قارچ های سمّیِ خوزستان برای من

آخر عمرِ دور از چشم های تو می خواهم کاری کنم پسندپسندانه:

با گور پدرم

به گور پدرم

به گور گور پدرم
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16




تهدید نمی‏کند تو را دیگر خطری

ای پسری که گم کرده‏ای ایام خوش آن بود را

در ستیز با آب‏هایی که خلاف مسیر تو شنا می‏کردند

بهتر است به بازار ماهی‏فروش‏ها برگردی

پاره کنی شکم شیرماهی مشکوکی را

و خودت را پنهانکی برداری

ببری زیر دوش آب آبشار به آبشار

عصر که برمی‏گردی کنار اسکله پدر! خیلی پسرانه

دنده‏های خُرد و خمیرت را به محبوبه‏ی زمین‏گیرت نشان بده

و بگو در گوشه-کنار یکی از کهکشان‏های همین دور و بر

عصر به عصر

ستاره‏ی دریایی می‏فروشی

ستاره فروختن حوصله می‏خواهد

و خلاف آب شنا کردن کیفیت چشم تو

و کمی باباطاهر عریان.
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#17




هر پروانه ای که بر سر این شاخه بنشیند غنیمتی ست

به شکار پروانه رفتن فشنگ می خواهد تفنگ می خواهد

خرمگس اما از بوی اودکلن یالِ اسب هم غش می کند

هر عاشقی فقط یکبار به خواب می بیند چاه پر از پروانه را

تومرده ای تمام!

پروانه ها که چپ چپ نگاهت نکنند مرده ای تو!

از پشتِ گوش اسب نیفتاده ای به زمین

و گرنه قدر خرمگسی می دانستی که بر خلاف پروانه

به زخم سرِ زانویت عمیقاً نگاه می کند

هر خرمگسی که برسرِ این شاخه بنشیند غنیمتی ست

به شکار خرمگس رفتن فشنگ می خواهد تفنگ می خواهد

پروانه اما از بوی اودکلن یال اسب هم غش می کند

هر پروانه ای فقط یکبار به خواب می بیند چاه پر از خرمگس را
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#18




كبريت

اختراع مادرم بود

غروب پوست پلنگي

گربهْ سياه

آب

جوش

اجنّه

دلتنگي


اختراع مادرم بود

زنِ بورِ بور

ارمني

گل صد تومني كه عاشق فايز شد يا كه نشد

اختراع مادرم بود

نوبت به من كه رسيد

گنجشك‌هاي زير درختي هم

به خانه‌ي بخت رفته بودند

زنبور نشده از اسب پياده شدم

نيش زدم به لُپ سيبي كه قدري گندمگون بود

«زنبور شدم»

«نيش زدم»

اختراع مادرم بود

كلاه حصيري هميشه براي كله‌ي گنده‌ي من

تنگِ تنگ بود

قرار بود عاشق يك دختر مكزيكي بشوم

نشد و گفت:

نقل مطالب هم به شرط ذكر مأخذ اصلي

ممنوع نيست!

برادرانم به فكر فانوس دريايي بودند

كه نفت نشت نكند

دريا خراب‌تر نشود روي سرِمان

گفت با چراغ زنبوري‌ات چه پيدا كرده‌اي

دختر ارمني يا گل صدتومني؟

و من در دمشق به ملخ‌هاي خام خام

پخته – نپخته

نجويده فكر مي‌كردم

عين

شين

قاف

قاف

قاف

قاف

قاف

كلاه حصيري

كله‌ي گنده

نشت نفت

پخته – نپخته

اختراع مادرم بود.



مي‌خواهد ديگر چه بشود؟

ساعت ديواري را مي‌گذارم رويِ اول شعبان و تلوتلو مي‌خورم تا –



آخر رمضان

دروغ‌ هاي گنده گنده

كله‌ هاي گنده گنده!
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#19

آدم هاي بي وفا

به من چه –

به من چه


در کيف دستي شان جا مي شوند


از کوپه هاي قطار

به من چه؟


فرار از فرار مي کنند


به من چه

به من چه

که در دهه ي هفتاد



در شعر فارسي

به من چه؟


که از چشم هاي تو

چه اتفاق –

اتفاقي




به من چه؟

که افتاد؟



بي را از تهران خريدم

به من چه؟


واو و ف و الف را



از عاشقي که کارش به زغال کِشي کِشيده


نکشيده

پخش و پرا مي کرد وفا را

به من چه؟


ناگفته

گفت: که در آغاز

نه فقط دانه ي فلفل سياه بود

روفيا

سوفيا

نه فقط دانه ي فلفل سياه بود


خاکه زغال صورتم را گُل انداخته بود

باز هم از دور شناخته بود مرا

به من چه؟


بي را از تهران خريدم

بي بي اسم طوطي حرّافي بود که صرفاً به عينک من

زُل مي زد و هي مي گفت

هيچ نمي گفت!


هي گفت و هيچ نگفت

هيچ نمي گفت!

به من چه!




خُب!


حالا عکس ماري بکشيد

بي وفا ياري که منم!


که غلافش را دور انداخته

ماري که غلافش دور انداخته

خلافش را ثابت کنيد

ثابت کنيد خلافش را

مگر اين که ثابت کنيد خلافش را
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:
#20
این مهمانخانه یکسره تعطیل نیست

امپراطور

درتختخواب خودش غلت می زند

ملکه ی مخلوع

کندویش را یواشکی با خودش می آوَرَد

قارون که گنجش را اوباش از کله اش قاپیده اند

برق می زند این وسط.

تو هم از این طرفِ بام افتاده ای هم از آن طرفِ بام

یا تازه مستی اش شروع شده شتری که بر پشت بام قدم می زنَد

یا شترنشده معنی پشت بام را هم نفهمیده.

ولی تو این وسط از دست نداده ای چیزی را

بامی که از هر دو طرف چشمانت را جا به جا نکند

بام نیست

تو ولی افتادنِ از هر دو سوی بام را به دست آورده ای !





نمی دانم اما این زن زیبایی که پالتو خز ارزان قیمتی پوشیده

و به آرامیِ در راهرو از بغل من رد می شود

چه می خواهد بگوید با من

که نمی خواهد بگوید با من ؟
گالیله که مُرد
زمین مستطیل نشد!
زمین گرد است هنوز
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,551 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,148 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,619 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان