امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار |محمد حسین بهرامیان
#11
روی تخـت سـبـز مخمـل می نشـیـنـد گـل پری
عاشـق است از بوسه گل می آفریـند گـل پـری
گـاه گـاهی مثـل یک مــاهی کـه می افتد به دام
توی تــور سـبـز پو لک می نشـیـنـد گـل پـری
عــود و اسـپـنـد و حـنا و لاله و قـرآن و شــمع
لالــه را از آن میــان بر می گـزیـنـد گـل پـری :
...لاله ســـرخه ، لالـه زرده ، لاله اومد خونمون تو لباس سرخ مخمـل گـل به ســر زد خونــمون تـو لبــاس ســرخ مخـمـل لالـه روشـن می کــنه ســینه ریـز سـکه کـوب نـقــره گـردن مـی کــنه فـیـتـیـله ش ابریشــمی و روغـنش اشـک چیشه لالـه ی رودم نـمـی ســـوزه نـمـی دونـم چــشـه
یار مبارک... نه؛ همین جا یکدم از خود می رود
مــی رود در آیـنــه خـــود را بـبـیـنـد گـل پــری
"مـــن وکـیــلم ؟" بــار سـوم نیـز می پرسند از او
رفتـه است از باغ روًیــا گـل بچـیـنـد گــل پـری
سـفره اش یک مــاه کـم دارد که آنـهم مــادرست
کــاش می شـد خنـچه را از نـو بچـیـنـد گل پری
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12
ماه اگـر در شبکلاه زر زری زیبـاتر است
مـاه عالمتاب من در روسری زیبـاتر است
گـر چه زیبا می زند پیدا شدن بر مـوی او
گـم شدن در آن شب نیلوفری زیبـا تر است
عـشــق را در گـنـــجه ً سبز قـدیـمی دیده ام
چشـمش از نار و ترنج کودری زیباتر است
"همـدلــی از همـزبانی خوشتر...." اما اینکه تو
با زبـان از همدلان دل می بری زیباتر است
مــادرم می گفت دختـــر هـای باغ لشــکری
مثل حوری هر یک از آن دیگری زیباتر است
سینـه ریز ســکه کوب دختــرانش در غروب
از قِران آفتــاب و مـشـــتری زیبــاتر اسـت
من به او می گفتم اما - خوب یا بد- گـل پری
گل پری از هر چـه حوری و پری زیباتر است
ولولای دخــتران مثل گــل بــــر روســریش
از سـکوت این شب کــاکـل زری زیباتر است
او که من می خواهمش گلخنده های شرقی اش
توی بــاغ رنگ رنگ روســری زیبــاتر است
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
می ترسم از صدا، که صدا عاشقت بشود
این سوت کوچه گرد رها عاشقت بشود
گفتم به باد بگویم تو را... نه... ترسیدم
این گرد باد سر به هوا عاشقت بشود
پوشیده ای سفید،کجا سبز من! نکند
نار و ترنج باغ صفا عاشقت بشود
بگذار دل به دل غنچه ها ولی نگذار
پروانه سوز خانه ی ما عاشقت بشود
حالا تو گوش کن به غمم شهربانو! تا
در قصه هام شاه و گدا عاشقت بشود
بالا نگاه نکن آفتاب لایق نیست
می ترسم آن بلند بلا عاشقت بشود
مال منی تو، چنان مال من که می ترسم
حتی خدا نکرده خدا عاشقت بشود
خورشید قصه ی مادر بزرگ یادت هست؟
خورشیدمی تو ،ماه چرا عاشقت بشود
وقتی نشسته این منِ خاکی به پای غمت
باز این گدای بی سر و پا عاشقت بشود؟
عمری است گوش به زنگم، چرا؟...که نگذارم
حتی درنگ ثانیه ها عاشقت بشود *

* اين شعر اوست، خود او، بعمد نا موزون
تا تو، تويِ مخاطب او عاشقش نشوي
اما چه فرق می کند آنجا که او یکی است
من عاشقش بشوم یا تو عاشقش بشوی
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14

خراب و غمزده صد زخم در صدا دارم

خراب خاطره هایی که با شما دارم

هنوز مضطرب این شب سیه پوشم

هنوز در به در این شب عزا دارم

مرا ببخش اگر مثل بغض ماهی ها

میان

تُنگ نگاه تو

ولولا دارم

خدا مرا و تو را و ستاره را

دارد

و من تو را و خدا و ستاره را

دارم

میان منعکس چشم های شیشه ایم

نگاه کن که ببینی دو تا خدا دارم

دو تا خدا نه ...دو تا بت...دو تا

هبل....عزّی

دو تا صنم...نه....دو تا قبله دعا

دارم

دو تا خدا که خراب هم اند و می

دانند

خراب و غمزده صد زخم در صدا دارم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15
ازآتشم خاکستری بر جا نمانده است
بر خاک من خاکستری حتی نمانده است
من هفت صحرای جنون را بو کشیدم
حتی غبار دامن لیلا نمانده است
پاتابه ی زر دوز دختر بندری ها
در خواب خیس جاشوی دریا نمانده است
چیزی از آواز غریب موج و مرجان
در ونگ ونگ گوش ماهی ها نمانده است
من دخترم را دست باران داده بودم
گردی از آن توفان باران زا نمانده است
می گردم و از هرچه باران ،هرچه دریا
یک رو سری آبی از او در خانه مانده است :
لا لا گُلُم لا لا پرنده ی مهربونُم
هی می کشه آتیش به بُنج لونِمون دست
او شُو که رفتی غم چه تیفونی بپا کِرد
شستیم از او شُو هر دومون از جونمون دست
ای شُو بلا ،ای شُو سیا ،ای شُو شَلاله
ای شُو وَخی ور داره ای رو شونمون دست،
کِل می کشن پرمونکا رو حوض قالی
دس می کشن رو خاک سرد خونه مون دست
*
پروانه نام دفتر شعر خودم بود
تنها دو برگ از دفتر پروانه مانده است
تنها دو دل بر تک درختی سرد و خاموش
از خواب شیرین دو تا دیوانه مانده است
از کوچ ایل من اجاقی سرد می ماند
از آتشم خاکستری اما نمانده است
می گردم و از هر چه او یک تکه باران
تنها همین، تنها همین در خانه مانده است
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16
آفتاب بی دلیل این یکی دو روز
ای هماره! ای همیشه! ای تو تا هنوز!
نا کجای هیچ روز هرکجای هیچ!
هیچگاه هر کجای هر چه هیچ روز!
گل پری! پری! پری! چه کرده با دلت
قصه ی پریده رنگ دیو کینه توز؟
یا مرا به باغ سبز قصه ات ببر
یا به روی آن قبای صورتی بدوز
یک دو روز می شود که لانه کرده است
یک پرنده قشنگ زیر آن بلوز
آفتاب من! بگو چه وقت؟ کی؟ کجا ؟
خنده های شرقی تو می کند بروز؟
چشم از این غروب سرد بی رمق بپوش
روی وصله ی قبای هر چه گل بدوز
ای که هرچه گل از آتش تو شعله ور!
ای که هرچه لاله ازغم تو داغ سوز!
شرجی توام تو ای نگاه قهوه ای
ای هزارو یک شب همیشه تا هنوز
شهرزاد من بگو چه کرده با دلت
قصه پریده رنگ دیو کینه توز
شرجی توام تو ای فروغ ناگهان
ماضی مضاف هر چه فعل دلفروز!
تا کنون گاه گاه تا همیشه تا...
آفتاب بی دلیل این یکی دو روز!
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#17
آمد درست زیر شبستان گل نشست
دربین آن جماعت مغرور شب پرست
یک تکه آفتاب؟ نه یک تکه از بهشت...
حالا درست پشت سر من نشسته است
"چادر نماز گل گلی انداخته به سر"
افتاده از بهشت بر این ارتفاع پست
این بیت مطلع غزلی عاشقانه نیست
این چندمین ردیف نمازی خیا لی است
گلدسته اذان و من های های های
الله اکبر و... َانَا فی کُلِّ وادِ ... مست
سُبحانَ مَن یُمیت ُ و یُحیــــــــی و لا ا له
ا لّا هُو ا لــَّــذی ا خَذ ا لعهْــــدَ فی ا لَسْت
سُبحان ربِّ هر چه دلم را ز من برید
سُبحان ربِّ هر چه دلم را ز من گســــست
یک پرده باز پشت همین بیت می کشیم)
(او فکر می کنیم در این پرده مانده است
..................................................
سارا سلام... اشهد ان لا ا له ... تو
با چشمهای سرمه ای... ان لا ا له ...مست
دل می بری که... حیّ علی ... های های های
" هر جا که هست پرتو روی حبیب هست"
بالا بلند! عقد تو را با لبان من
آن شب مگر فرشته ای از آسمان نبست
باران جل جل شب خرداد توی پارک
مهرت همان شب.. اشهد ان...دردلم نشست
آن شب کبو .. (کبو).. کبوتری از بامتان پرید
نم نم نما (نما) نماز تو در بغض من شکست
سُبحانَ مَن یُمیت ُ و یُحیــــــــی و لا ا له
ا لّا هُو ا لــَّــذی ا خَذ ا لعهْــــدَ فی ا لَسْت
سبحان ربِّ هر چه دلم را ز من برید
سبحان ربِّ هر چه دلم را ز من گســــست
سُبحان ربی ا لـْـ ... من و سارا .. بحمده
سُبحان ربی ا لــْ ... من و سارا دلش شکست
سُبحان ربی ا لـْـ ... من و سارا به هم رسیــ...
سُبحانَ تا به کی من و او دست روی دست؟
زخمم دوباره وا شد و ایاکَ نستعین
تا اهدنا ا لصـْ ... سرای تو راهی نمانده است
یک پرده باز بین من و او کشیده اند)
( سارا گمانم آن طرف پرده مانده است
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#18

آنســــوتر از تمــــــامی قـول و قـرار ها

پاییـز را قــــدم زده ام بـی تو بــــــــارها

پاییز کوچه با دو سه تـا تــاک ریخـــــته

هــی برگ برگ می تکد از شاخسـارها

امروز جمــــعه، چنــــدم آذر، خیـــال کن

داری قـــــرار بــا من دل بیقــــرار...هـا

یک تخت، تخت ساده چوب، من و تو و...

گنجشــــک هـــای جاده چالوس، سارها

یک باغ در تصــرف شـــــــــوم کلاغ ها

یک کـــــاج در محـاصـــره قــارقــارها

قلیــان و چـای، طعـــم غزل بر لبـان من

چشــم تو، شـــاه بیت همه شـاهکــارها

من جنـگلم، به مخمل خورشید متهـم

سر می کشـــــند از در و دیوار، دار ها

من زنـــده ام هنوز ولـی گوش کن، ببین

سر می رســند از همـه جا لاشخــوارها

یلدا ترین شب از شب گیـســـوی باغ را

می زخمم از چکـــــاچک خـون انــارها

بگذار عاشـــقـانه بمیـــــــــرم به پـای تو

گردن بگیر مرگ مرا گـرچه دار ها....

ای گردباد خسته ی بی تکسـوار! های!

گــم کـــرده ایم رد تو را در غبـــــــارها

یک شـب بیا تو با چمــدانی پر از سلام

در ازدحــــــــــــام مـبـهـم سوت قطـارها

بـاز آن نگــــــاه مخمــــــلی نخ نمــای را

چون گل بدوز بر تـن ما وصــــله دارها

ما خسـته ها، فنا شده ها، ور شکسته ها

ما بد قواره هــــا، یله هـــا، بـد بیـــار ها

***

امروز جمعه، چنـــــــــدم آذر، خیال کن

هـــــی چکه چکه می چکم از انتظــارها

تو می رسـی و هلهله برپاست خوب من

دســـــتی تکـــــــان بده به سرور چنارها

این کوچه باغ با دو سه تـا تـــاک ریخـته
هی برگ برگ می تکد از شــــــاخسارها

این بیت ، سمتِ مبهمِ بارانِ دیرگاه

این کوچه را قـــــدم زده ام بی تو بارها
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#19
من کیستم؟ من کیستم؟ مردی هراسان از خودم
هر لحظه بر می خیزم، از خوابی پریشان، از خودم
در بی نشانی های خود دنبال من بودم ولی

بی پرسه دور افتاده ام چندین خیابان از خودم
تا چشم می بندم جهان در سایه پنهان می شود
من چشم پوشی می کنم اینگونه آسان از خودم
من چشم پوشی می کنم اینگونه آسان از تو و ...
از درد های ساده ی پیدا و پنهان از خودم
آهو تویی، صحرا منم، اما دلم آرام نیست
گاهی گریزان از تو و گاهی گریزان از خودم
آهی فرو می ریزم از پس لرزه های پلک هات
می سازم از هر ناگهان، یک نام ویران از خودم
من خواب دیدم آسمان دارد زمینم می زند
یک دودمان برخاستم افتان و خیزان از خودم
عمری من بد کیش را تا حیرت آیینه ای
آوردم و هی ساختم یک نا مسلمان از خودم
دیگر مپرس از من نشان، در بی نشانی ها گمم
دیگر نمی دانم جز این، چندین و چندان از خودم
بارانم و می خواستم در ناله پیدایم کنی
ردّی اگر نگذاشتم در این بیابان از خودم
عمری نفس فرسوده ام در زیر بار زندگی
با مرگ می گیرم ولی یک روز تاوان از خودم
باید مرا راهی کنی با آیه های اشک خود
یک روز باید بگذرم از زیر قرآن از خودم
من دور خواهم شد شبی، از بغض سرد ایستگاه
یک نرمه باران از تو و چندین زمستان از خودم
موجی وزید از هرچه هیچ، آب از سر دریا گذشت
بگذار من هم بگذرم اینگونه آسان از خودم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
#20
درخت بود و تو بودی و باد سرگردان
میان دفتر باران، مداد سرگردان
تو را كشید و مرا آفتابگردانت
میان حوصله گیج باد سرگردان
همیشه اول هر قصه آن یكی كه نبود
نه باد بود و نه تا بامداد سرگردان
و آن یكی همه ی بود قصه بود و در او
هزار و یك شبِ بی شهرزاد سرگردان
تمام قصه همین بود راست می گفتی :
تو باد بودی و من در مباد سرگردان
زمین تب زده، انسان عصر یخ بندان
و من میان تب و انجماد سرگردان
ستاره ها همه شومند و ماه خسته من
میان یك شب بی اعتماد سرگردان
مرا مراد تویی گرچه بر ضریح تو هست
هزار آینه ی نا مراد سرگردان
نماد نام تو بود و نماد ناله من
هزار ناله در این یك نماد سرگردان
................................................
................................................
درخت كوچك تنها به باد عاشق بود

و

باد

بی سر و سامان



و

باد



سرگردان
تمام قصه همین بود، راست می گفتی !
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,641 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,180 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,700 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان