۲۳-۰۶-۹۳، ۰۴:۱۹ ب.ظ
روی تخـت سـبـز مخمـل می نشـیـنـد گـل پری
عاشـق است از بوسه گل می آفریـند گـل پـری
گـاه گـاهی مثـل یک مــاهی کـه می افتد به دام
توی تــور سـبـز پو لک می نشـیـنـد گـل پـری
عــود و اسـپـنـد و حـنا و لاله و قـرآن و شــمع
لالــه را از آن میــان بر می گـزیـنـد گـل پـری :
...لاله ســـرخه ، لالـه زرده ، لاله اومد خونمون تو لباس سرخ مخمـل گـل به ســر زد خونــمون تـو لبــاس ســرخ مخـمـل لالـه روشـن می کــنه ســینه ریـز سـکه کـوب نـقــره گـردن مـی کــنه فـیـتـیـله ش ابریشــمی و روغـنش اشـک چیشه لالـه ی رودم نـمـی ســـوزه نـمـی دونـم چــشـه یار مبارک... نه؛ همین جا یکدم از خود می رود
مــی رود در آیـنــه خـــود را بـبـیـنـد گـل پــری
"مـــن وکـیــلم ؟" بــار سـوم نیـز می پرسند از او
رفتـه است از باغ روًیــا گـل بچـیـنـد گــل پـری
سـفره اش یک مــاه کـم دارد که آنـهم مــادرست
کــاش می شـد خنـچه را از نـو بچـیـنـد گل پری
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت