بیو گـرآفی:
صالح علاء در سال ۱۳۳۱ در اراک بهدنیا آمد. او در سال ۱۳۵۶ از مدرسه هنرهای دراماتیک رویال آکادمی لندن فوق دیپلم سینم ا و تلویزیون و در سال ۱۳۵۹ لیسانس بازیگری و کارگردانی از دانشکده هنرهای دراماتیک و در سال ۱۳۷۲ فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی از دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطباییگرفت. آغاز فعالیت هنری او از سال ۱۳۴۷ با قصهنویسی و قصهخوانی در رادیو و سپس نویسندگی متن برنامه و نمایشنامه بود. فعالیت سینم ایی را از سال ۱۳۴۷ با ساخت فیلمهای تبلیغاتی و بازی در سینم ا را از سال ۱۳۶۴ با «تیغ و ابریشم» کاری از مسعود کیمیایی آغاز کردهاست. مجله وی با نام نشانی پس از چند ماه انتشار متوقف شد. وی پیوسته به عنوان مجری و نویسنده با شبکههای مختلف رادیویی همکاری دارد.
جاي بي بي توي جيب پيراهنم است: محمد صالح علاء
محمد صالح علاء يك نوستالژي در قيد حيات است. يك حس دلتنگي سيال در نگاه ها و آواها. او حس مشترك همه آنهايي است كه دلشان براي همين لحظه اي كه الان رفت، تنگ مي شود و دوست دارند همه لحظات را در جيب هايشان نگه دارند. از اين حيث مصاحبه با صالح علاء هم سخت است و هم جذاب.
سخت است چون تا بخواهي چانه اش را گرم كني، كلي بايد چانه بزني و جذاب است از اين لحاظ كه وقتي چانه اش گرم شد، حرف هايي مي زند كه در بساط هيچ سمساري يافت نمي شود. ويژگي كار صالح علاء در كلام نهفته است، در كلمه. اين ويژگي شاخصه همه رشته هاي هنري است كه او بر آن دستي به نوازش برده است، در بازيگري، مجري گري، ترانه و حتي تجسمي هايش نيز با نام هايشان مانده اند. او كلمات را يك بار ديگر مي زاياند. به عبارت بهتر، آنها را طوري ادا مي كند كه گويي همين حالازاده شده اند، همين حالااز راه رسيده اند و اين خود شعر است. حتي بعضي اوقات اين كلمات تازه تولد يافته نارسند، يا لااقل پخته نيستند، طعم كالي دارند، اما لطافتشان كه به خاطر نوزاديشان است، غالب مي شود و باز هم جذابشان مي كند، مثل نوزادي كه گرچه هنوز ريخت نگرفته اما عزيز است و لطيف! محمد صالح علاء كلمات را هر بار، دوباره مي بيند مثل گياهي تازه رسته از خاك؛ به آن با تعمق نگاه مي كند و بعد به عنوان اولين بشر، مي خواندشان. براي همين هم هست كه جملاتش، از كلماتي تشكيل شده كه شنونده در ابتدا تصور مي كند، تاكنون آنها را نشنيده است، گمان مي برد او به زباني ديگر سخن مي گويد... آري، او به زباني ديگر سخن مي گويد كه شعر است، حتي با وجود اينكه يك شعر هم نگفته است، اما او يك شاعر است! چيدمان دفتر <نشاني> به قسمي است كه از همان لحظه اول مي فهمي با كس ديگري طرف هستي، تخته سياهي بزرگ كه روي آن جملاتي ترانه وار نوشته شده اند، پروژكتورها، نورها و بقيه اسباب طوري كنار هم قرار گرفته اند كه انگار مي كني روي سن رفته اي...
صالح علاء در سال ۱۳۳۱ در اراک بهدنیا آمد. او در سال ۱۳۵۶ از مدرسه هنرهای دراماتیک رویال آکادمی لندن فوق دیپلم سینم ا و تلویزیون و در سال ۱۳۵۹ لیسانس بازیگری و کارگردانی از دانشکده هنرهای دراماتیک و در سال ۱۳۷۲ فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی از دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطباییگرفت. آغاز فعالیت هنری او از سال ۱۳۴۷ با قصهنویسی و قصهخوانی در رادیو و سپس نویسندگی متن برنامه و نمایشنامه بود. فعالیت سینم ایی را از سال ۱۳۴۷ با ساخت فیلمهای تبلیغاتی و بازی در سینم ا را از سال ۱۳۶۴ با «تیغ و ابریشم» کاری از مسعود کیمیایی آغاز کردهاست. مجله وی با نام نشانی پس از چند ماه انتشار متوقف شد. وی پیوسته به عنوان مجری و نویسنده با شبکههای مختلف رادیویی همکاری دارد.
جاي بي بي توي جيب پيراهنم است: محمد صالح علاء
محمد صالح علاء يك نوستالژي در قيد حيات است. يك حس دلتنگي سيال در نگاه ها و آواها. او حس مشترك همه آنهايي است كه دلشان براي همين لحظه اي كه الان رفت، تنگ مي شود و دوست دارند همه لحظات را در جيب هايشان نگه دارند. از اين حيث مصاحبه با صالح علاء هم سخت است و هم جذاب.
سخت است چون تا بخواهي چانه اش را گرم كني، كلي بايد چانه بزني و جذاب است از اين لحاظ كه وقتي چانه اش گرم شد، حرف هايي مي زند كه در بساط هيچ سمساري يافت نمي شود. ويژگي كار صالح علاء در كلام نهفته است، در كلمه. اين ويژگي شاخصه همه رشته هاي هنري است كه او بر آن دستي به نوازش برده است، در بازيگري، مجري گري، ترانه و حتي تجسمي هايش نيز با نام هايشان مانده اند. او كلمات را يك بار ديگر مي زاياند. به عبارت بهتر، آنها را طوري ادا مي كند كه گويي همين حالازاده شده اند، همين حالااز راه رسيده اند و اين خود شعر است. حتي بعضي اوقات اين كلمات تازه تولد يافته نارسند، يا لااقل پخته نيستند، طعم كالي دارند، اما لطافتشان كه به خاطر نوزاديشان است، غالب مي شود و باز هم جذابشان مي كند، مثل نوزادي كه گرچه هنوز ريخت نگرفته اما عزيز است و لطيف! محمد صالح علاء كلمات را هر بار، دوباره مي بيند مثل گياهي تازه رسته از خاك؛ به آن با تعمق نگاه مي كند و بعد به عنوان اولين بشر، مي خواندشان. براي همين هم هست كه جملاتش، از كلماتي تشكيل شده كه شنونده در ابتدا تصور مي كند، تاكنون آنها را نشنيده است، گمان مي برد او به زباني ديگر سخن مي گويد... آري، او به زباني ديگر سخن مي گويد كه شعر است، حتي با وجود اينكه يك شعر هم نگفته است، اما او يك شاعر است! چيدمان دفتر <نشاني> به قسمي است كه از همان لحظه اول مي فهمي با كس ديگري طرف هستي، تخته سياهي بزرگ كه روي آن جملاتي ترانه وار نوشته شده اند، پروژكتورها، نورها و بقيه اسباب طوري كنار هم قرار گرفته اند كه انگار مي كني روي سن رفته اي...
و دیگر آسمان را نخواهی دید...