امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار| محمد صالح علا
#1
بیو گـرآفی:



صالح علاء در سال ۱۳۳۱ در اراک بهدنیا آمد. او در سال ۱۳۵۶ از مدرسه هنرهای دراماتیک رویال آکادمی لندن فوق دیپلم سینم ا و تلویزیون و در سال ۱۳۵۹ لیسانس بازیگری و کارگردانی از دانشکده هنرهای دراماتیک و در سال ۱۳۷۲ فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی از دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطباییگرفت. آغاز فعالیت هنری او از سال ۱۳۴۷ با قصهنویسی و قصهخوانی در رادیو و سپس نویسندگی متن برنامه و نمایشنامه بود. فعالیت سینم ایی را از سال ۱۳۴۷ با ساخت فیلمهای تبلیغاتی و بازی در سینم ا را از سال ۱۳۶۴ با «تیغ و ابریشم» کاری از مسعود کیمیایی آغاز کردهاست. مجله وی با نام نشانی پس از چند ماه انتشار متوقف شد. وی پیوسته به عنوان مجری و نویسنده با شبکههای مختلف رادیویی همکاری دارد.

جاي بي بي توي جيب پيراهنم است: محمد صالح علاء

محمد صالح علاء يك نوستالژي در قيد حيات است. يك حس دلتنگي سيال در نگاه ها و آواها. او حس مشترك همه آنهايي است كه دلشان براي همين لحظه اي كه الان رفت، تنگ مي شود و دوست دارند همه لحظات را در جيب هايشان نگه دارند. از اين حيث مصاحبه با صالح علاء هم سخت است و هم جذاب.
سخت است چون تا بخواهي چانه اش را گرم كني، كلي بايد چانه بزني و جذاب است از اين لحاظ كه وقتي چانه اش گرم شد، حرف هايي مي زند كه در بساط هيچ سمساري يافت نمي شود. ويژگي كار صالح علاء در كلام نهفته است، در كلمه. اين ويژگي شاخصه همه رشته هاي هنري است كه او بر آن دستي به نوازش برده است، در بازيگري، مجري گري، ترانه و حتي تجسمي هايش نيز با نام هايشان مانده اند. او كلمات را يك بار ديگر مي زاياند. به عبارت بهتر، آنها را طوري ادا مي كند كه گويي همين حالازاده شده اند، همين حالااز راه رسيده اند و اين خود شعر است. حتي بعضي اوقات اين كلمات تازه تولد يافته نارسند، يا لااقل پخته نيستند، طعم كالي دارند، اما لطافتشان كه به خاطر نوزاديشان است، غالب مي شود و باز هم جذابشان مي كند، مثل نوزادي كه گرچه هنوز ريخت نگرفته اما عزيز است و لطيف! محمد صالح علاء كلمات را هر بار، دوباره مي بيند مثل گياهي تازه رسته از خاك؛ به آن با تعمق نگاه مي كند و بعد به عنوان اولين بشر، مي خواندشان. براي همين هم هست كه جملاتش، از كلماتي تشكيل شده كه شنونده در ابتدا تصور مي كند، تاكنون آنها را نشنيده است، گمان مي برد او به زباني ديگر سخن مي گويد... آري، او به زباني ديگر سخن مي گويد كه شعر است، حتي با وجود اينكه يك شعر هم نگفته است، اما او يك شاعر است! چيدمان دفتر <نشاني> به قسمي است كه از همان لحظه اول مي فهمي با كس ديگري طرف هستي، تخته سياهي بزرگ كه روي آن جملاتي ترانه وار نوشته شده اند، پروژكتورها، نورها و بقيه اسباب طوري كنار هم قرار گرفته اند كه انگار مي كني روي سن رفته اي...
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
1.

شبو خوب مي شناسمش
من و شب
قصه داريم واسه هم
من و شب پشت سر روز مي شينيم حرف مي زنيم !
من و شب،
واسه هم شعر مي خونيم
با هم آروم مي گيريم
من و شب خلوتمون مقدسه،
من و شب خلوتمون، خلوت قلب و نفسه
خلوت دو همنواي بي کسه
که به اندازه ي زندگي به هم محتاجن
من شبو دوست دارم!
شب منو دوست داره!
من که عاقلا ازم فراري ان
من که ديوونه ي واژه بافي ام
واسه ي شب کافي ام!
وقتي آفتاب مي زنه
من کمم !
واسه روز
من هميشه کم بودم!
من و روز
همو هيچ دوست نداريم!
من و روز منتظر يه فرصتيم سر به سر هم بذاريم!
تا که اين خورشيد تکراري ي لعنتي بره
من و شب خوب مي دونيم
ما رو هيچکس نمي خواد!
وقتي خورشيد سره
هر کي با روز بده
مايه ي دردسره !
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
2.
خواننده: ستار
آلبوم: شازده خانوم
ترانه سرا: محمد صالح علاء

دو تا دستام مركبي
تموم شعرام خط خطي
پيش شما شازده خانوم
منم فقير پا پتي
غرور رو بردار و ببر
دلم ميگه دلم ميگه
غلامي رو به جون بخر
دلم ميگه دلم ميگه
شازده خانوم قابل باشم
بايد بگم به شعر من
خوش آمدي خوش آمدي خوش آمدي
شازده خانوم چه خاكي و چه بي ريا
به منزل خود آمدي خود آمدي خود آمدي

عجب عجب چه رند و چه بلا شده دل پدر سوخته ام
باور كن زشوقتون اشكي شده چشم به در دوخته ام
فرصت بدين عاشقيمو خدمتتون عرض مي كنم
واسه فرار از خودم
دو پا دارم
دوپا ديگه قرض مي كنم

شازده خانوم قابل باشم
بايد بگم به شعر من
خوش آمدي خوش آمدي خوش آمدي
شازده خانوم چه خاكي و چه بي ريا
به منزل خود آمدي خود آمدي خود آمدي
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
3.
پنجره
پنجره باز و بسته کن
ياد هواي ابري و
ابرهاي دل شکسته کن
پنجره باز و بسته کن
ياد پرنده آسمان
نسيم ريشه بسته کن
در پي پاره تنم
زخمي و دربه در منم
لالام و در سکوت خود
بر سر و سينه مي زنم
روزي نمي رسد که من
به دوري تو خو کنم
خواب تو را عزيز من
چگونه آرزو کنم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#5
4.

یک شعر ناب :


روی ماه دستمال نمدار می کشم


نوک قاشق اسمونو می چشم


می پاشم ستاره هارو سر رات


که بیای قدم بذاری رو چشم


شبا رو جمع می کنم تا می زنم


رنگ روغنی به فردا می زنم


همه ی تلخیارو دور می ریزم


طعم شیرینی به دریا می زنم


واسه ی اومدنت برنامه هاست


همه ی جاده ها ابپاشی می شه


نوک هر پرنده ای شاخه گلی


کف رودخونه هامون کاشی میشه


یه حساب تازه ای باز می کنم


شکل ماهتو پس انداز می کنم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#6
5.

اون روزا که دِله بود

دِله پر حوصله بود

انتظار دیدنت

پشت هر پنجره بود



اون روزا که دله بود

دله پر حوصله بود

نامه های خط خطیم

همه از رو گله بود



اون روزا که دله بود

دله پر حوصله بود



دستمالای گره بسته

پرِ نعنا ؛ دسته دسته

توی خاکِ باغچه هامون

بوی ریحون ریشه بسته



گرامافونای بوقی

شعر عشقی و فروغی

گوله گوله اشک می ریختیم

پشت خنده دروغی



یادته؟

یادته گفتی صدام کن

توی خلوت تو شلوغی



اون روزا که دله بود

دله پر حوصله بود

نامه های خط خطیم

همه از رو گله بود.
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#7
6.

اگر می ترسم از دنیا

یه دشمن دارم ایشونه

یه دشمن دارم عین گل

که زلفاشون پریشونه

اگر میل حرم دارم

یه یار محترم دارم

شکستم شیشه غم را

خودم بابا کرم دارم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
7.

کسل شدم
از اين دوباره های پوچ
از این نیاز کهنه ی همیشه ای
به هم صدا
به هم قبیله
هم دعا!
از این غرور کینه توز شیشه ای
کسل شدم
از این محبت عبث
که بسته دست و پای من
از انتظار سرد خاک
برای چشمهای من!
از این سکوت و این رضا
به خوب و بد
به بیش و کم
از این گره
به پنجره
به کاغذم
به این قلم
از آدمک شناختن
و باختن و ساختن . . .
کسل شدم
کسل شدم
از این زمین و آسمان
و از گذشتن زمان
از این دروغ واقعی
از این حیات حیله گر
که خیمه می زند به جان
کسل شدم
از این و آن . . .
مرا نیاز تازه ایست
به آب و نور دیگری
به یک حقیقت سپید
به سرزمین بهتری . . .
مرا نیاز تازه ایست!
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#9
8.

فصل عطش یاد شما شکره ،شیره ، بستنی ست

دست رو دل ما نذار ، ظرف بلور شکستنی ست
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#10
9.

آی آهای آدمکا
دنيا دنيای شماس
جای آدمای خوب
توی شهرتون کجاس؟
آی آهای خوشگلکا
دنیا مال شماها س
جشن مهربونیا
تو کدوم خونه به پاس؟

آی آهای پولدارکا
دنیا دنیای شماس
سر میزای غذا
جای گشنه ها کجاس؟

آی آهای رییسکا
دنیا مال شماهاس
تو اتاقای بزرگ
جای انصاف کجاس؟

آی آهای و آی آهای
سارق عشق کیه؟
آخه ای مسخره ها
اسم این زندگیه؟؟
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,632 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,171 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,677 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
Ar.chly (۲۶-۰۴-۹۴, ۰۲:۳۳ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان