ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
خرزهره های وحشی گل داده
اند
و دره های گرم جنوبی
از رنگ و عطر کف کرده
در این اردیبهشت سوزا ن
که سدر و گزاز حرارت خورشید
پژمرده می
شود
بزاز های دوره گرد غریب
با بقچه های ململ رنگین چیت گلی
و شیشه های گلاب
از دره ای به دره دیگر می چرخند
زنهای روستاهای کوهستانی را
به جامه ها و ار حلق تازه وسوسه کنند
و هوس های گرمسیری را
دامن می زنند
خرزهره ها
گل داده اند
گل زیبا
به نامی ریشخند آمیز
سختینه ای ناهموار
به جامه جانی در اهتزاز
پریزادی
به آوازه دیو
دیوی
در آبگینه گلگون
آبگینه ای در انتظار سنگ
تا دیوی هلاک شود
و دره های تابستانی
از بخار هذیان پر گردد
مسافری آمده
که نامی تلخ
و خردی شیرین دارد
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
ارسالها: 2,839
موضوعها: 686
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۲
اعتبار:
7,027
سپاسها: 359
763 سپاس گرفتهشده در 294 ارسال
همیشه همیشه
زنی به هیات سوگواران
در رویا هایم
پرسه می زند
چه می کند و چه می جوید از رویاهای من
زنی که نمی شناسمش؟
از
کجای نهفت فرامموشی هایم بر آمده
و ماندگار شده
در خواب هایم ؟
رویا
مشغله بیداری اندوهان است
وقتی تو به خواب می روی
مرا آسودگی نیست اما
از اندیشه زنی
که سوگوار به رویاهایم پرسه می زند
بی آنکه به او اندیشیه باشم هرگز
سوگوار که ای
بانو
و از خواب هایم چه مطلبی ؟
سوگوار خویشتنم که در این حوالی مرده ام
و گور خود را می جویم
مرا به تشویش نشانده ای آخر
و قرارم را
به بیداری و خواب
گرفته پرسه هایت
تشویش ؟
گورم را عاقبت
در بیغوله های جات پیدا می کنم
در آنجا
هرگز بدان راهم ندادی
و در آن فرو می خوابم آرام
و تو آرام می شوی
برای ابد
* پــایــان!
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت