امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار مژگان عباسلو
#61
از سمت تو -قشنگ ترین سمت آسمان-
هر بار می وزند به شعرم پرندگان

هر بار من پری… پَـ … پریـ … شانـه ات کجاست؟
هربار من پری ِ پریشان و تو همان

رویای کودکان پر احساس شعر من:
مردی که رفته عشق بیارد به ارمغان

مردی که در کتاب نوشتند می رسد
با اسب، زیر بارش باران بی امان

خط زد کسی به نام تو در سرنوشت من
جا مانده لای دفترم آن مرد بعد از آن

هی مشق می نویسم و هی پیر می شوم
هی تو هنوز هم که هنوز است هی جوان…

از لا به لای دفتر مشقی که شب نبود
یک روز می رسی، به من اما نه بی گمان!

و آن «یکی» که اول هر قصه ای «نبود»
تا انتهای قصهء ما نیز همچنان
پاسخ
سپاس شده توسط:
#62
گندم شد و رسید به درکی که داس داشت
در آن شبی که درک ِ«رسیدن»، هراس داشت

ابلیس یک تجسم ناچیز و ساده بود
از آتشی شکفته که او در لباس داشت

شب می چکید از سر ِ انگشتهای او
مهتاب در نگاه ترش انعکاس داشت

او با دروغ پنجره ها خو نکرده بود
خورشید پشت پنجره با او تماس داشت

طغیان، غرور موسمی اش را به باد داد
فصلی که ابر هم عطش التماس داشت

آوازهای بومی زن، پشت پنجره
حزنی شبیه غربت گلدان یاس داشت

مردی مرا به خاطره تبدیل می کند
تقدیم چشم او غزل من به پاسداشت
پاسخ
سپاس شده توسط:
#63
دلم که یاد شما گاه گاه می افتد
به سمت کوچه ی چشمت به راه می افتد

نمی رسد به ته کوچه ای که بن بست است
و مثل قطرهء اشکی که گاه می افتد…

حکایت من و تو نقل «یوسف» و «چاه» است
قرار این شده: «یوسف» به «چاه» می افتد

میان ما به غلط عشق اتفاق افتاد
همیشه قسمت ما «اشتباه» می افتد!

تبر به ریشهء خود می زدی تو با «تردید»
درخت بی رگ و ریشه به «آه» می افتد!

هلال وار شکستی و من گمان کردم
میان خانهء همسایه ماه می افتد!

چقدر فرصت چشم شما تماشایی است
دلم دوباره در این کوچه راه می افتد
پاسخ
سپاس شده توسط:
#64
راهمان چه دور و روزهایمان چه دیر!
پا برهنه می بری مرا در این مسیر

من عروس خواب های غول غربتم
شیشه بشکنید، سنگهای سر به زیر!

لنگ می زند غرور پا برهنه ام
بس که زخم خورده از نگاه این کویر

باز هم برای من بگو که می رسیم
ما به هم، به روزهای سخت بی نظیر

مرد روزهای دیر و راه های دور
دست این غرور پا برهنه را بگیر!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#65
مثل لباس کهنه دلش بید خورده بود
مردی که داغِ هرچه بگویید خورده بود!

روحش خبر نداشت که بی برگ و باریش
آب از کدام ریشهء تردید خورده بود!

در ازدحام خاطره سر باز کرده بود
زخمی که مهر باطل تمدید خورده بود!

اول کتاب قلب خودش را مرور کرد:
روی حروف فاصله تشدید خورده بود!

آخر نشست، پیش خودش خوب فکر کرد
«آدم» همیشه غصهء تبعید خورده بود

با یک «هوا» ی تیره نمی خواست سر کند
چشمش دوباره باز به خورشید خورده بود

در جذبهء دو چشم طلا سیب دیده بود
«حوا» رسید! جیغ…! و نشنید! خورده بود…!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#66
کسی که کار جهان لنگ می زند بی او ..

---------------------------------------------------------------------------------------------------



[عکس: 94298512581211377212.jpg]
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#67
چشم به راه ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
سال‌های سال
روی این نیمکت ،
در همین ایستگاه
چشم‌ دوختم
به راه
تا مسافری ..

مسافری که
هیچ‌گاه ...


{ مژگان عباسلو }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#68
همیشه عشق در این لحظه لنگ برگشته ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
شکست بغضش و بارید ابر و توفان شد
نگاه غم‌زده‌ی کفش‌ها پریشان شد

قدم زدند و نشستند جا‌به‌جا هرچند،
کنار زن که رسیدند پابه‌پا کردند

همیشه عشق در این لحظه لنگ برگشته
ورق رسیده به جای قشنگ، برگشته

هنوز ابر، پر از بغض بود و می‌بارید:
- تو آمدی، به جهان با تو رنگ برگشته

چقدر کوزه پس از تو به رود تن دادند
منم که کوزه به دوشم، تو سنگ برگشته

هنوز دل‌نگرانم، هنوز دل‌گیرم
دلت اگرچه به من باز تنگ برگشته


دو لنگه کفش تب‌آلود تاب می‌خوردند
کنار ابر ِ نرفته به جنگ، برگشته
...

سکوت در نفس گرم عشق جاری بود
هوای گوشه‌ای از آسمان، بهاری بود

نه رعد بود، نه توفان، جهان و جان خاموش
به احترام دو تا کفش ِ ابر در آغوش ..



{ مژگان عباسلو }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#69
می‌بوسمت ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
می‌بوسمت
چه فرق می‌کند
پشت گوشی
یا پشت گوشت
پرنده
روی سیم هم
پرنده است !


{ مژگان عباسلو }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#70
از دوستان هر آنچه به هم می‌رسد ، نکوست ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
بگذار سر به سینه ‌ من در سکوت ، دوست !
گاهی همین قشنگ‌ترین شکل گفتگوست
بگذار دست‌های تو با گیسوان من
سربسته باز شرح دهند آنچه مو به‌ موست

دلواپس قضاوت مردم نباش ، عشق
چیزی که دیر می‌برد از آدم آبروست !
آزار می‌رسانم اگر خشمگین نشو
از دوستان هر آنچه به هم می‌رسد ، نکوست

من را مجال دلخوشی ِ بیشتر نداد
ابری که آفتاب دمی در کنار اوست
آغوش وا کن ! ابر مرا در بغل بگیر !
بارانی‌ام شبیه بهاری که پیش روست ..

{ مژگان عباسلو }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,672 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,210 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,748 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان