امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر اشعار و دلنوشته ها|ویژه دفاع مقدس
#31
فکرم همه جا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز که محراب دعا نیست

گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!

از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!

از کمیتِ کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست

یکذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانیست!

این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندیست که این حافظه در خدمت ما نیست

ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست

بی دغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقب مانده جدا نیست

هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکیست، ربا نیست!

از بس که پی نیم وجب نان حلالیم
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست

به به، چه نمازیست! همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#32
تن من زندان است

و منم زندانی

مانده ام در دل ِ این کالبد نفسانی

عشق در دام هوس

روح حبس الابد بند قفس

آدمی زندان است
و من آن مانده به خواب

تشنه جرعه ای از صافی ناب

در تکاپوی خیال لب آب

در فراسوی سراب

مانده ام در مرداب

آرزوها ، همه ام نقش بر آب

آدمی زندان است

و من آن خسته ی راه

مانده ام در تک این تنگ سیاه

نه به راه پیش رفتن باز است

راه برگشت تباه

غرقه ام غرق گناه

نه کسی می خواهد که خبر گیرد از این چشم به راه

نه کسی می آید به ملاقاتی اعدامی زندان گناه

در شگفتم من از این بند و قفس

محکمه، حاکم و محکوم خودم هستم و بس

از چه باشم غمگین ؟

از چه ام دل چرکین ؟

از خدا ؟

یا که از این پیکره ی ننگ از این کوه گناه ؟

من بنایش کردم

بر کویر شهوت

و نهادم برهم ، آجر آجر نفرت

برج و بارویش آه

پی اش از جور و جفا

و جلایش دادم

به فریب ، به ریا

ننگم باد ، آری آری همین است سزا

اندرین منزل پست

یاد می آورم از روز الست

یاد جام باده و بنده مست

که نمک خورد ، دریغا که نمکدان بشکست

و چنین گفت با بوم تعهد نقاش

که تو ای نقش ، امین غم عشق من باش

آسمان بار امانت نتوانست کشید

شانه خم کرد ، وجودش لرزید

من دردانه ی بد مست تعهد کردم

که بپایم عهدم

با همه جان و تنم

با همه سلول های بدنم

ولی اکنون . . .

زندانی سلول تنم

ای صد افسوس که دردانه هستی به دمی مستی باخت

و سمند ابلیس بر دل گیتی تاخت

و شگفتا که دو گندم دو جهان فاصله ساخت

شرمم باد . . .

و چه سود از غم این یاد ، که بودم بر باد

کاش در کرنش هستی نمی گنجیدم

کاش با جام می عشق نمی رقص یدم

تا که در ملعبه لهو و لعب

اهرمن وار خدا می دیدم

شرمم باد . . .

و زمین شرمش باد

که زخاک بدنش چون من زاد

شرمم باد . . .

که از آن نقش برازنده چون هور

وزان خاکی مسرور

به جز روزنکی نور

دگر باقی نیست

روزن نور شده همدم این فکری مخمور

دریغا که دگر ساقی نیست

همه یارم شده این روزنک نور

نمی دانم چیست ؟

من نمی دانم کیست ؟

سالها خواجه در بار من است

قدر عمری است که غم خوار من است

من نمی دانم چیست

من نمی دانم کیست

شاید آن شبنم عشقی است که در گِل داشتم

چه بسا بذر امیدی است که در دل کاشتم

شایدم حرمت آن تکه نانی است

که در کودکیم ، از زمین برداشتم

من نمی دانم چیست

من نمی دانم کیست

شاید آن دل دل قلب نگران پدر است

یا تجلی دعای مادر در نماز سحر است

من نمی دانم چیست

من نمی دانم کیست

در گذر از آن نور

گوئیا ابر بهار ، بر کویر دل من می بارد

ودر این خشک ترین خاک خدا

بذر امید رهایی در دلم می کارد

در تکاپوی فرار از دام ها

خسته از زنجیر ها

ناگهان حنجره ام می شکفد ، با تمام دل خود می گویم:

بار پروردگارا ببخشای مرا

و چه زود

نوری از جنس وجود

در دلم می تابد

همه جا نور است نور

همه جا شادی و شور

روزن نور دگر روزن نیست

شده دریای سرور

نه دگر زنجیری است

نه دگر از قفس و بند و تباهی خبری است

درب زندان باز است

و دلم از غم تنهایی شب های مه آلود تهی است

چون طنینی از عشق بر دلم می بارد

همه ابعاد زمان در نظرم می آید

یاد آن روز نخست

او مرا می خواند

با صدایی آشنا

او سخن می گوید

و تو ای بنده ما ، و تو ای خسته راه ، باز هم سوی من آی

گر هزاران بار عهد با خدایت بستی

ور هزارو یکبار عهد خود بشکستی

غم به دل راه مده ، که ز غم ها رستی

خجل از کردارم

با خدا می گویم

منم آن غرق گناه

با چه رویی به درت روی آرم

باز هم می گوید:

و تو ای بنده ما ، و تو ای غرق گناه ، و تو افتاده به چاه

و تو ای خسته ی راه ، باز هم سوی من آی

و تو دردانه من

از چه ای دل چرکین ؟

نی نباشی غمگین

غیر من ریز و درشت گنه بنده چه کس می داند ؟

من نپوشانم عیب چه کسی پوشاند ؟

و تو ای کودک بازی گوشم

در نخستین افسوس

چشم بر هر گنهت پوشیدم

به جلال و جبروتم که تو را بخشیدم

دگر از درد و غم بند مترس ، چون باد باش

از سکون و سکن و سکته گذر ، فریاد باش

شیشه غم بشکن ، جام مبارک باد باش

بنده عشق بمان
از دو جهان آزاد باش...





استاد علی اکبر رائفی پور
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#33
درودت باد

درودت باد ای داد ِ پس بیداد

درودت باد ای در کرنش لبهای ما ، صد حنجره فریاد

درودت باد ای واگیر ِ بیداری بر این مخمورگان مات ِ دشمن شاد

درودت باد ای در قحطی عشق و جنون ،

مجنون تر از لیلی و شیرین تر ز هر فرهاد

درودت باد ای مرهون تو صد خاطر و صد یاد

درودت باد سر دادم به ره دیده ، دلی در دوریت در داد ، میدانم تو می دانی ، بماند هرچه بادا باد . . .
علی اکبر رائفی پور
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#34
نگاهم کن !

نگاهم کن که پومردم

نگاهم کن که بی مهری چو شلاقی فرود آمد

ناگه بر سر گُردم

زدم زانو ، نفهمیدم چرا و از چه کس خوردم

نگاهم کن !

که کاخ آرزوهایم

مسیحایم

به جای زنده کردن ریخت زهری در گلویم

بست پاها یم

وزان مصلوب در بند و چلیپایم

خداوندا چه تنهایم

خداوندا چه تنها و چه سرگردان شدم

بازیچه دست و طناب خیمه شب بازان

به حق تنهای تنهایم

نگاهم کن که یار من

نگار من !

یگانه مونس شبهای تار من

چه آسوده مرا بفروخت

چگونه با جفا کاری زد تیری

که تلخی را به کامم دوخت

می دانم

من از عمق دل و جانم

من از ژرفای وجدانم

که می سوزد و خواهد سوخت

ولیکن چشم در راهم که برگردد

نه سوی من، به سوی آنکه شمع عشق را

اول ز هر جنبنده ای افروخت

علي اكبر رائفي پور (آرما)
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#35
ای ارتفاع قلّه غیرت عقاب کوه
بالا بگیر تا نفس آفتاب کوه

لرزید سنگ سجده محراب آسمان
تا ذوالفقار نافله ات شد خطاب کوه

آتش به التهاب غرورت نمی رسد
یخ می زند به جای تو موج مذاب کوه

ای جبرئیل ابر اجابت کرشمه ای
باران بریز بر شکن پیچ و تاب کوه

ای تک سوار مرکب آتش نشین باد
ای سرخی غرور زمین همرکاب کوه

آوازه کرد نام تو تاریخ دشت را
با آنکه بعد حادثه رفتی به خواب کوه
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#36
خوابی که از تعزل و توفان رسیده بود
خوابی که از تنفس باران رسیده بود

خوابی که نه چشم تماشا در آینه
مکث صریح و زیبا در آینه

رفتی سوار حوصله از دشت کوچ کرد
بوی خدا و نافله از دشت کوچ کرد

ابری از آستان کلامت تکان بده
یک آیه از تلاوت چشمت نشان بده

باران بریز بر عطش اشتعال دشت
اشکی ببار ابر تبسم به حال دشت

سیمرغ قله های شهادت نزول کن
بر این کبود منجمد ارتحال دشت

کابوس باد حوصله خاک را دوید
پلکی برقص بر هیجان خیال دشت

حالا غروب سرخی کفاره شب است
وقتی که صبح گم شده در انحلال دشت

کولی به باد های پریشان اشاره کرد

امشب فتاده آیه آتش به فال دشت
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#37
اتل متل جدایی
جانباز شیمیایی
قشنگتر از ماه و مهر
استاد خوبم سپهر
رفتی و با رفتنت
جا مونده این پیرهنت
پیرهن خاکی تو
نشون پاکی تو
سروده هات پیامه
شعار یک قیامه
قیامی ضد دشمن
دشمن دین و میهن
با دشمنان بی اهل
با لشکر ابو جهل
بسیجیا!شبیخون
دل آقا نشه خون
گردانای عاشورا
آهای اعضای شورا
جنگه ولی بی ترکش
با آرامش بی ترکش
الو الو بچه ها
برید توی کوچه ها
خط مقدم اونجاس
جنگ هنوزم پا بر جاس
کی گفته جنگ تمومه
خواب و خوراک حرومه
تازه شروع کاره
موشکا شد ماهواره
به جای مین توی جنگ
کاشته شده نام و ننگ
فیگور و جست گرفتن
خورد و خوراک و خفتن
به جای شیمیایی
فیلمهای سینم ایی
به جای تانک و مو شک
شبهه و تردید و شک
به جای جنگ و جدل
سی دی های مبتذل
به جای جنگ و فریاد
اسلحه شد اعتیاد
یه عده پست و جاهل
بدون فهم و غافل
به ماها نیش می زنن
طعنه به ریش می زنن
ریشه رو با ریش زدن
دلا رو اتیش زدن
خدا و دین غریب شد
دینداری هم عجیب شد
چفیه عار و ننگ شد
بد حجابی قشنگ شد
تو این بازار پر جوش
یه عده ایمان فروش
میگن زمان جنگ نیست
این کاراتون قشنگ نیست
یه عده ای کمونیست
میگن شهید الگو نیست
از دیدن کوچه ها
دق میکنن بچه ها
شهید شده فراموش
غیرتا گشته خاموش
به جای اسم شهید
به جای رسم شهید
تبلیغ اجنبی شد
خون به دل نبی شد
سامسونگ و ال جی اومد
جای آر پی جی اومد
یه عده دلسنگ شدند
پشیمون از جنگ شدند
یه عده هم تو داخل
مدیر پست و جاهل
بی رگ و بی عار شدند
جوونا بیکار شدند
همونایی که امام
با شور و خشم تمام
می گفت نامحرم هستن
خنجراشونو بستن
این گروهک اون کاروان
این نهضت و اون سازمان
اینا نفوذی هستن
همه بی خود و پستن
اینا همه جاسوسن
از همه چیز می ترسن
ولی ماها بیداریم
از هرزگی بیزاریم
ماها شهامت داریم
عشق شهادت داریم
ماها آماده هستیم
سر بندامونو بستیم
سر بند یا فاطمه
کارو میده خاتمه
با سر بند یا عباس
با شور و عشق و احساس
با سر بند یا حیدر
میشیم فدای رهبر........
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#38
امروز برای شهدا وقت نداریم

ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم


با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است

ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم


چون فرد مهمی شده نفس دغل ما

اندازه ی یک قبله دعا وقت نداریم


در کوفه تن غیرت ما خانه نشین است

بهر سفر کرببلا وقت نداریم


تقویم گرفتاری ما پر شده از زر

ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم


هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم

خوب است ولی حیف که ما وقت نداریم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#39
میان خاک سر از آسمان در آوردیم
چقدر قمری بی آشیان در آوردیم

وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره نیمه جان در آوردیم

چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان در آوردیم

لبان سوختهات را شبانه از دل خاک
درست موسم خرما پزان در آوردیم

به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم
عجیب بود که آتشفشان در آوردیم

به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت
چقدر از دل سنگت جوان در آوردیم

چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
زخاک تیره ولی استخوان در آوردیم

شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرویم - نان در آوردیم –

برای این که بگوییم با شما بودیم
چقدر از خودمان داستان در آوردیم *

به بازیاش نگرفتند و ما چه بازیها
برای این سر بیخانمان در آوردیم

و آبهای جهان تا از آسیاب افتاد
قلم به دست شدیم و زبان در آوردیم
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#40
گفتم کمی از بهار خون حرف بزن
از غیرت شهر واژگون حرف بزن

وقتی پدرم شهید شد مجنون بود
آقای معلم از جنون حرف بزن!
"میلاد عرفان پور"
و دیگر آسمان را نخواهی دید...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,536 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,137 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,614 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
14 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
sadaf (۲۸-۱۰-۹۴, ۰۹:۰۶ ق.ظ)، ملکه برفی (۰۴-۰۴-۹۴, ۱۲:۱۴ ق.ظ)، Ar.chly (۲۷-۱۰-۹۴, ۰۹:۲۱ ب.ظ)، Neda0077 (۱۹-۱۰-۹۴, ۰۸:۴۹ ب.ظ)، دختر ایران (۱۱-۰۵-۹۴, ۱۱:۳۹ ب.ظ)، heliia (۲۷-۱۰-۹۴, ۰۷:۴۴ ب.ظ)، آیداموسوی (۱۰-۰۷-۹۵, ۰۸:۴۸ ب.ظ)، fatemeh . R (۲۰-۰۴-۹۵, ۰۲:۵۴ ب.ظ)، زهرا خانم (۱۲-۰۸-۹۴, ۰۶:۴۵ ب.ظ)، aydil (۲۷-۱۰-۹۴, ۰۷:۳۴ ب.ظ)، شقایق سرخ (۲۷-۱۰-۹۴, ۰۷:۲۶ ب.ظ)، HIDDEN (۰۷-۱۱-۹۵, ۰۷:۲۹ ق.ظ)، taranomi (۰۲-۰۷-۹۶, ۱۰:۳۷ ق.ظ)، بهار نارنج (۲۳-۰۶-۹۶, ۰۳:۱۸ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان