امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دفتر شعر سارا محمدی اردهالی
[b]"شعر هر شب من"[/b]

دیر است
دو سه شعر باید رفو کنم،
برای یک مجله ی ادبی

حرف هایی است
باید درز بگیرم
برای سر مقاله ی یک روزنامه

و چند حرف حساب
که به زحمت انگشتانه باید
به سرشانه های یک سردار
وصله کنم

زخم سرانگشتانم دهان باز کرده
شعر تو باشد برای فردا
مبادا لک خون بماند رویش
و هر چه بگویم به تنت زار باشد

فردا بیدار خواهم ماند
فردا شعر تو را
بهترین شعر را
خواهم گفت
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
"پرواز"
گذرنامه ام را روی میز می گذارم
پی اثر انگشت تو
تمام مرزها را بسته اند
زنی با شال کشمیر در عکس می خندد

هواپیما بلند شده است
روسری ام را باز می کنم
اثر انگشت تو
از شانه هایم سرریز می شود
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
دم غروب
کنار زاینده رود
زنی باردار قدم می زند
کسی او را نمی شناسد

زن به سختی خم می شود
به لهجه ی محله ای قدیمی در تهران
به گیتارنواز چیزی می گوید

"سلطان قلب ها" سی و سه پل را فتح کرده است.
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
[b]"پسرک آلوچه فروش"[/b]

طعم خوب قرمز
جای دندان های شیری من بر تنت
نوشتن اولین شعر با هم بر سفال شمعدانی ها:
" سارا انار دارد."

و کشیدن قلبی کج
پشت دیوار بلند دبستان

گلی کردن لب هایم با تو
پس از تو
چه مدادهای سیاهی که حرف های سخت زدند
داد زدند

هیچ مدادی
مرا مثل تو شعر نکرد
ماهی نشان ِ نوچ ِ عزیزترینم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
[b]"علامت سرخ آبی"[/b]

می گوید دوستم دارد
مثل تو

می گوید زیباترین زن جهانم
درست مثل تو

دوستش دارم
مثل تو

و فکر می کنم
آیا روزی با لبه ی کلاهش بازی خواهد کرد؟
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
[b]"سطرهای پنهانی"[/b]


این شهر سنگین است
شانه های مرا خط می اندازد
همیشه انگشتان من
خط کش خورده و کبودند
یک بلیط بگیر و مرا روانه کن
آن جا که برای آن لاک پشت و تالابش
شعر می گفتی

مردان موتور سوار
سر راه ترانه های من ویراژ می دهند
ببین تمام واژه ها در شعرهایم
مدام سرفه می کنند

انگار همواره در این بزرگراه ها
چراغ قرمز است و
زبان من سبز نمیشود
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
[b]"خانه تکانی"[/b]

نوک می زند به پنجره
بیدار می شوم
صبحت به خیر شوالیه !

همه پنجره هایشان را پاک می کنند
آپارتمان ها شیشه ای می شوند
خانه ی کوچک تو به من تعظیم می کند
سرم را دربالش فشار می دهم

شانه هایت پنجره را تمام کرده
می تکانی ملحفه ات را
عطر تن توست
نوک می زند به پنجره
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
دستت را می گیرم
تمام تپش های تنم را سرریز می کنم
دستت را می گیرم
مردانگی ات را در تاریکی ها جشن می گیرم
دستت را می گیرم
خیانت های هزارگانهی روحت را شماره می کنم
می گذارم در بند بند جانت تکثیر شوم
می بویمت
می یابمت
در فاصله ای که هیچ فلسفه یا فرشته ای پر نمی زند
در فاصله ای شکننده
تاج بر سر می گذارم
به میدان می فرستمت
اگر تاب آوری
یاغی نبودن را
ومرزهای مرا از تن خویش گذر دهی
زندگی خواهی کرد
می دزدمت از تاریخ
از نوشته های سرد و خشن
می بویمت
می یابمت
به پیشانی ام سوگند!
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
[b]"آه"[/b]
خواهر تو نیستم
دوست تو نیستم
عشق تو نیستم
در خواب هایت بیدار می شوم
در رویاهایت به خواب می روم
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:
[b]"دل سنگي نی"[/b]

سلام
ـ لبخندی گوشه ی لبت ـ
سلامت باشند بانوی ثانیه های ترد!
شمشیر را فرود آورده ای،
ـ تعظیمی دل انگیز ـ

خوبم
دون ژوان تمام اعصار!
شمشیر در زره ی سینه ام گیر افتاده

عصر بخیر بانو،
خدا نگهدار
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت


 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,840 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  ♥♥ دفتر شعر ♥♥ sadaf 175 16,811 ۲۸-۱۱-۹۹، ۰۵:۴۳ ق.ظ
آخرین ارسال: _RaHa_
  دفتر اشعار| فیض کاشانی Ar.chly 1,096 18,650 ۱۸-۰۶-۹۷، ۰۴:۴۳ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 5 مهمان